یادداشتی بر فیلم The Tale؛ تلاشی برای رویارویی با خود

فیلم «حکایت» که سوگلیِ امسال منتقدان از سینمای مستقل آمریکا بوده است، فیلمی است که سعی می‌کند با ماجراجویی در معناهای ابزارهای سینما – تدوین، نگاه به دوربین، روایت سوم شخص به اول شخص و اول شخص به سوم شخص، مرز بین سینمای مستند و داستان و آنچه «بود» و آنچه «هست» در داستان‌پردازی- تلاش فیلمساز را برای بیان یک داستان شخصی که عینا برای خود او رخ داده است را به شکلی مینیمال تصویر کند. شخصیت اصلی فیلم نه فقط تصویر و انعکاسی از خود شخص کارگردان، بلکه به دید خود او است، نام شخصیت، حرفه‌ی شخصیت، روابط او با آدم‌ها، سن، قد و رنگ موهایش هم با شخصیت «قهرمان» فیلم‌اش یکی است، فیلمی که به فراخوانی گذشته‌ای که همیشه بوده ولی تا به حال به حقیقت وجو‌دی آن توسط تجربه کننده‌ی آن گذشته کشف نشده است می‌پردازد و حال فیلمساز با قرار دادن حرفه‌ی فیلمساز و بازی با تکنیک‌های روایی این دو سبک فیلمسازی-‌ روایت فیلم داستانی و کشف حقیقت در سینمای مستند- به یک بازاندیشی و معنا یافتگی و همین‌طور یک خودشناسی با استفاده از «مهارت» شخصیت می‌رسد. فیلم «حکایت» با نمایی از شخصیت اصلی‌اش جنیفر (با بازی لورا درن) که در ماشین است آغاز می‌شود، جنیفر کمی به نظر ناآگاه به موقعیت می‌نماید ولی فیلمساز در ادامه‌ی همین شات، کلیشه‌ی شکل گرفته از مخاطب نسبت به یک زن مستقل را مورد بازاندیشی قرار داده و فیلمساز شخصیت‌اش را با استفاده از فیزیک صورت و بدن لورا درن که حال دوربینی مستند در دست دارد و سعی دارد با مصاحبه و مکالمه با دیگران به حقیقت برسد، شخصیت جنیفر را از یک حالت منفعل به شخصیتی آگاه و فعال تغییر دهد، کار جنیفر مصاحبه با زنانی است که مورد تعرض قرار گرفته‌اند و حال جنیفر با دوربین و لحن کلام در هنگام مصاحبه می‌خواهد به وادار کردن آن شخص جلوی دوربین برای گفتن آنچه «واقعا» رخ داده بپردازد و آن واقعیت را بدست آورده و کشف کند.

نکته‌ی حائز اهمیت که ثقل و اساس فیلم را در خود شکل می‌دهد این است که در واقع ما متوجه می‌شویم، خود جنیفر می‌گوید، که اولین معشوقه‌اش مربوط به سن سیزده سالگی و با یک مرد میان سال بوده است، جنیفر همیشه آن را یک رابطه‌ی عاشقانه پنداشته و خود را آگاهِ آن رابطه می‌داند‌، در حالی که همه به او می‌گویند که این رابطه چیزی جز کودک آزاری نبوده است ولی از آن جایی که جنیفر می‌خواهد شخص قربانی نامیده نشود خود را آگاه به رابطه می‌پندارد، حال جنیفر با خواندن دفترچه خاطرات‌اش می‌خواهد حس و اندیشه‌ی خود در مورد آن رابطه را مورد بازبینی و بازاندیشی قرار دهد، پس با خواندن نوشته‌ها، تصاویر و لحن روایی داستان، فلش‌بکِ اول شخصی که بر اساس تصاویر ذهنی جنیفر چهل و هفت ساله از تابستانی که جنیفرِ سیزده ساله گذرانده شکل می‌گیرد، تصاویری که توام با عدم اطمینان و عینیت هستند و مدام جنیفر تصاویر را در ذهن خود عقب و جلو می‌کند و هربار متوجه آدم‌های دیگری که آن‌جا بودند می‌شود، پس ما در همین جا با یک راوی غیر قابل اعتماد رویارویی می‌کنیم، چراکه ممکن است تنها آنچه که شخصیت می‌خواهد از اتفاق ببیند را ببینیم نه آنچه که واقعا رخ داده است، در هنگام روایت فلش‌بک، شخصیت جنیفر بدل به یک مصاحبه‌کننده که انگار در حال تهیه از یک رخداد است می‌شود که با آدم‌های گذشته و حتی خودِ کودک‌اش مصاحبه می‌کند تا به حقیقت حسی خود از تجربه برسد.

دو نکته‌ای که در مورد فیلم «حکایت» پس زننده است این است که فیلمساز در مورد آن واقعیتی که واقعا بوده و دارد کشف می‌شود اغراق می‌کند و به سانتی‌مانتالیسم سوقش می‌دهد و درام خود را دچار مشکل کرده و در رسیدن به هدف خود که واقعیت و رئالیسم مستند به واسطه‌ی داستان است خدشه وارد می‌کند ‌و باعث می‌شود که احساسات‌گرایی فیلمساز در تصویر یک سلف پرتره، جای درام و منطق داستان پردازی را بگیرد. مشکلی که وجود دارد و بسیار مخاطب را در همراه شدن با جنیفر دچار مشکل می‌کند این است که جنیفر یک فیلمساز مستند است که بر محوریت زنانی که بهشان تعرض شده مستند می‌سازد و در دانشگاه مستند‌سازی تدریس می‌کند، جنیفر یک شخصیت متسحکمِ میان سال است که زندگی مستقلی دارد و با نامزدش هم‌خانه است، پس چطور چنین زنی تا چهل و هفت سالگی متوجه ماهیت آن رابطه در کودکی خود نمی‌شود و تا به امروز به آن حس خوبی داشته و ناگهان و درست همین الان تصمیم به کنکاشی در باب این مسئله میگیرد و تغییر عقیده می‌دهد؟ این جا است که ردپای فیلمنامه‌نویس به شکل زمختی حس می‌شود و باعث می‌شود برای رسیدن به آن محتوا، شخصیت فیلم بد ساخته شود و برای همین هم بد جلو رود. مشکل دیگر  این است که اگر شخص دارای یک زندگی خوب است و دچار مریضی فیزیکی برای داشتن رابطه نیست، بیماری روانی نداره و حس خوبی هم به آن گذشته و تجربه دارد، چرا باید به سراغ گذشته‌ای رود که ممکن است زمان حال و زندگی‌اش را دچار فروپاشی کند؟ در پلان‌های ابتدایی و رابطه‌ی جنیفر با نامزدش، می‌بینیم که جنیفر بی‌میل و سرخورده رفتار نمی‌کند. ولی چیزی که در پلان‌های ابتدایی تصویر شد این‌گونه به نظر نمی‌رسید و یا عجیب‌ترین نکته‌ی فیلم این است که شخصیت در پلان پایانی و مصاحبه با کودکی خود و نسخه‌ی سیزده ساله‌ی خود، می‌گوید که به خاطر تو من هیچ‌وقت نتوانستم ازدواج کنم و بچه‌دار بشم و این چقدر سانتی‌مانتال و نسبت به ابتدای فیلم احمقانه می‌نماید، چراکه شخصیت دارای یک استقلال است و توانسته به حرفه‌ای بودن در شغل‌اش هم برسد و این جمله‌ی «من نتوانستم ازدواج کنم و بچه دار بشم» بی‌ربط ترین جمله‌ی ممکن و متناقض‌ترین جمله‌ای است که جنیفر می‌تواند به نسخه‌ی سیزده ساله‌ی خود بگوید. در آخر باید گفت فیلم «حکایت» فیلم قابل تاملی است و با وجود مشکلات و حفره‌های فیلمنامه، فیلمی است برای برای دیدن.

مطالب مرتبط



مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.