اگر بخواهیم لیستی از ترسناک روان شناختیترین فیلمهای چند سال اخیر را دسته بندی کنیم، قطعا “میدسامر” در سه جایگاه برتر قرار میگیرد. اثری بیقرار و دلهرهآور که تمام هدفش را در روشنی روز به خورد بینندگانش میدهد و همانند اثر اول این کارگردان، مقصودی پهناورتر از یک فیلم ترسناک هیجان انگیز را در سر میپروراند. به مبارزه با کلیشههای همیشگی این آثار میرود و نمیخواهد مهر تکراری را بر پیشانی خود داغ کند. کلیشههایی که عدم وجود آنها ممکن است به عدم وجود ژانر پایه این آثار، دلهرهآور و ترسناک، منجر شود ولی اگر کارگردانی روان پریشتر از مخاطبانش باشد، چه بهتر که کلیشهها به دست یک دیوانه در هم شکسته شود. آری استر (کارگردان فیلمهای “موروثی” و “میدسامر”) نیز با توجه به موفقیتهای فیلم اولش، پا پس نمیکشد و دوباره میخواهد خود را به همگان اثبات کند. این کارگردان این بار با ایدهای جاه طلبانهتر و بیقواعدتر از موروثی (اولین فیلم بلند آری استر) به سراغ ساخت اثر جدید خود میرود ولی آیا موفق به اجرای بینقص آن میشود و بینندگان از تیغ گیوتین آن در امان میمانند و تحمل شکنجه را دارند؟ آیا میدسامر نیز همانند موروثی، از بهترینهای ترسناک روانشناختی میباشد و به مقصود نهایی خود رسیده است؟ با نقد این فیلم همراه سینماگیمفا باشید.
![musicartsculture_movies1-1-d14b205f79d606e0 - سینما فارس](https://cinema.gamefa.com/wp-content/uploads/2019/10/musicartsculture_movies1-1-d14b205f79d606e0-1024x575.jpg)
“میدسامر” اولین اثر بلند کارگردان جوان آمریکایی، آری استر بعد از “موروثی” میباشد
نکته: نقد زیر با توجه به نسخه ۱۴۷ دقیقهای از فیلم (نسخه رسمی) نوشته شده است و نسخه مخصوص کارگردان (با زمان بیشتر که تاثیری در روایت و داستان فیلم ندارد و فقط شامل بخشهای غیر ضروری فیلم است) نمیباشد.
همان اول که خبری از ساخت فیلم دوم کارگردان آمریکایی تبار آری استر (Ari Aster) به گوشم خورد، ناخودآگاه به یاد اثر اول او یعنی موروثی (Hereditary) افتادم. اثری که با سبک و سیاق خاص کارگردانی استر، جذابیتهای بسیار زیادی در سبک روایی و بیان مفاهیم خود داشت و قطعا اسمش در بین بهترینهای سال ۲۰۱۸ میدرخشید. مورد دوم که من را حتی مشتاق و پیگیر اثر جدید استر کرده بود، ژانر و اتمسفر فیلم جدید او بود. فیلمی که به نوعی دنباله معنوی موروثی میباشد و دنبالهِ نغمهی خروشان آن را در گوش مخاطبانش زمزمه میکند و آنقدر بر روی اعصابشان میرود که برای رهایی از وضعیت خفقان، دست به هر کاری بزنند؛ آنقدر به شکنجه کردن مخاطب خود میپردازد که حتی اگر فیلم برایتان منزجر کننده و نفسگیر میباشد، بدانید که فیلم به موفقیت خود رسیده است و هدف کارگردان دقیقا همین مورد میباشد. این کارگردان که یکبار خودش را به دوستداران این ژانر، با قواعد خاص فیلمسازی منحصر به فردش ثابت کرد، این بار در قالب امتحانی دیگر پا پیش میگذارد و به دنبال تکرار موفقیت اثر خود میرود. ادامهای جنجالی و بی پردهتر از اثر پیشین خود و هنجار شکنتر از عادتهای ذهنیاش. “میدسامر” در عین حال که روایتی طوفانیتر و غیر قابل کنترلتری نسبت به “موروثی” است، روایتی آرامتر و درون گراتری نیز است. درونگرایی آن به حدی زیاد است که در لحظاتی به خصوص، به شدت فوران میکند و تعجب و حیرت بیننده را به دنبال دارد. اکنون فرض کنید این اثر به عهده کارگردانی صاحب سبک به اسم آری استر باشد. اول از همه باید به سراغ توضیح ژانر فیلم بروم. انتظاری که بینندهها از اینگونه فیلمها و موارد مشابه دارند، آثاری به غایت ترسناک و خوفناک است. طرز فکری که با زیر ژانرهای اسلشر و بقا و روانشناختی و … اشتباه گرفته میشود و در بعضی از مواقع همهی آنها را با یک نام معرفی میکنند که اشتباه محض است. ترس در “میدسامر” لحظهای و به اصطلاح جامپ اسکر مانند نمیباشد و به شکل تصنعی به هجای حروف ترس پرداخته نشده است. بلکه مفهوم ترس در تمامی شاتها و سکانسهای فیلم غوطهور میباشد. معجزه عجیبی که اول از همه به دست سبک ویژه آری استر رقم میخورد و با فیلمنامه روان پریشاش، مزین میشود. نوع دیگری که سبک روایت رئال اینگونه آثار را پُر رنگ میکند، عدم استفاده از موارد فراطبیعی و غیر قابل باور در فیلم است. مواردی که استر با تمام تلاشش در طول فیلم به دنبال زدودن آنها است. او عنصر ترس و دلهره را در مواردی جانبی ترکیب کرده و در قدم بعد ذهن مخاطبان را همچون اهریمنی سلطه طلب، تسخیر میکند. تسخیری هدفمند و دیوانهوار و بیبنیان که کارگردان بدون کنترل بیننده وارد ذهناش میشود و هدفی جز تخریب اساس ذهنی او ندارد. “میدسامر” در روایت ترسناک درون گرایانهاش، به شکستن تمامی الگوهای ثابت و همیشگی دنیای سینمای این ژانر میپردازد و در ایفای آنها نیز به شدت موفق ظاهر میشوند که در ادامه تک تک آنها را بررسی میکنیم.
![۱ - سینما فارس](https://cinema.gamefa.com/wp-content/uploads/2019/10/1-1-1024x501.jpg)
بازی بسیار خوب و قابل درک فلورنس پیو در نقش اول داستان و کارکتر دنی
آری استر در “میدسامر” نیز همانند “موروثی”، امضای کاری خود را در اول فیلم آنچنان پُر رنگ میزند که تا انتهای فیلم اثر آن امضا، به پُر رنگی اولاش میماند و در جای جای فیلم به قدرت کارگردانی او پی میبریم. فیلمبرداریهای منحصر به فرد و ایجاد تقاطعِ نماهای مشابه و مترادف و ارجعیت دادن تداخل روایی به همسانی زمانی. ثبات سکانسها و عدم تکان دادن غیر ضروری دوربین در تک تک لحظات اثر، به قدرت بالای فیلمبرداری منحصر به فرد او کنایه میزند. انتقال مفهوم از زاویه دوربین و مکان قرار گیری آن در دو اثر استر به شدت جلوه میکند و خطوطی از امضای او را در بر میگیرد. این خطوط با زوایای اُورهد دوربین و پیوستن سکانسهایی با اتمسفر گوناگون ولی با مضمونی یکسان به هم شکل میگیرند. به عنوان مثال و برای تحلیل و بررسی یکی از سکانسهای کار شده فیلم میتوانم به سکانس سفر پنج نفره گروه اصلی (چهار شخص آمریکایی و دوست سوئدی آنها پِله) داستان به سوئد را اشاره کنم که سوار بر اتومبیلی شدهاند. اگر اتومبیل را یک آبجکت (شی) در نظر بگیریم، کارگردان دوربین را ابتدا در نمایی در قالب نمای های انگل (high angle) نسبت به آبجکت خود قرار میدهد. به صورت شناور و روان این نما را تبدیل به نمای وری های انگل (very high angle) میکند و سپس اُورهد را به بینندهها تقدیم میکند ولی این پایان ماجرا نمیباشد و نمای اُورهد جای خود را به وری های و های انگل معکوس میدهد و در نهایت در قالب آی لول (eye level) وارونه ثابت میگردد و در همین حال ما تابلویی از مکانی که جشن نیمه تابستان در آنجا برگزار میشود و ظاهرا مقصد این اتومبیل نیز میباشد، میبینیم، آن هم به صورت وارونه و چرخشهای غیر اصولی دوربین که همه و همه بر آشفتگی بیننده دامن میزند (نوشته بر روی تابلو مربوط به یکی از استانهای مرکزی سوئد به نام هلسینگلند است). باید بگویم این سردرگمی و تعلیق و فشار ذهنی به چشم و ذهن مخاطب در نما و شیوه نمایش فیلم در آن لحظه خلاصه نمیشود و آن عنصر مضاعف که فشار حاصله را دو برابر میکند، موردی جز موسیقی متن مبهم و دلهره آور آن نمیباشد که بر روان بیننده تاثیرات کثیری میگذارد. آری استر به خوبی مخاطب خود را به آرامترین شکل ممکن وارد میدان مبارزه کولوسئوم مانند میکند و در ادامه با رها کردن بهترین گلادیاتورهای خود، به کابوسی برای مخاطبش تبدیل میشود. کابوسی که به مانند ویروسی غیر قابل کنترل است که در لحظات اول شاید آنچنان تاثیر گذار نباشد ولی در ادامه به تدریج به نقاط ضعف میزبان خود حمله ور میشود و موفقیت را برای خود رقم میزند و این ویروس بعد از اتمام فیلم نیز قدرت میگیرد و میزبان خود را رها نمیکند.
![۲ - سینما فارس](https://cinema.gamefa.com/wp-content/uploads/2019/10/2-2-1024x510.jpg)
آری استر دیوانهای است که دیوانگی را برای همه میخواهد. او روان پریشیاش را از دوربین شروع میکند
موردی که از همه بیشتر بیان آن به ماهیت و وجودیت فیلم کمک میکند، فیلمنامه و سناریوی داستانی اثر جدید آری استر میباشد. فیلمنامهای که مبنای فیلم بر دوش آن قرار میگیرد و دیگر نکات (فیلمبرداری و موسیقی و اجرای بازیگران و …) در حالت حاشیه و کمک رسانی به سناریو موضع میگیرند. فیلمنامهای که در فیلم “میدسامر” مشاهده میشود، بسیار اصولی و اعجاب انگیزتر “موروثی” نوشته شده است و قطعا درجات بالاتری از ذهن استر (علاوه بر کارگردانی، نویسندگی نیز با قلم خودش نوشته شده است) را به خود اختصاص داده است. سناریو داستانی او غنیتر از موروثی نوشته شده است و این بار در قالب خانوادهای کوچک چهار نفره به بیان آن نمیپردازد و اکنون نیاز به یک خانواده بزرگتری از ورژن قبلی فیلم خود دارد (خانوادهِ نمادین و ناتنی سوئدی). الگوهای او یکی پس از دیگری بر فیلم تاثیر مثبت میگذارند و در تمامی لحظات دیده میشوند. نکته دیگری که آری استر را از دیگر کارگردانان هم سبکش متمایز میکند، پایان بندیهایش است. او به الگو گرفتن از کارگردانان بزرگ و به نام سینمای هالیوود (اسطورهای به نام آلفرد هیچکاک)، فیلم خود را زینت میدهد. اگر اثر قبلی او را دیده باشید، به این نکته فرمول ساختاری آثار او پی میبرید که در ابتدا و به نوعی در دو سوم ابتدایی اثر، آرام و کنترل شده مسیرش را طی میکند و در یک سوم پایانی داستان، به تدریج کلید شروع پس لرزهها و جنبشهای بیقرار اثر زده میشود (گرچه با لحظات لحظهای و ناگهانی به بینندهاش شوک میدهد ولی موج اصلی یورش او به یک سوم پایانی و سکانسهای انتهایی فیلم برمیگردد). “میدسامر” نیز از این قضیه مستثنا نیست و شامل این موارد میشود. در ابتدا آرامش قبل از طوفان لقب میگیرد و در اواسط رگههایی از طوفان سهمگیناش را نشان میدهد و در نهایت و سکانسهای پایانی، مغز بیننده را میترکاند.
![۳ - سینما فارس](https://cinema.gamefa.com/wp-content/uploads/2019/10/3-1-1024x683.jpg)
سفر به سوی سوئد برای جشن ۹ روزه تابستانی و دقیقا در نیمه تابستان!
نکته: اگر فیلم را ندیدهاید از این قسمت به بعد نقد را نخوانید که حاوی اسپویل است.
اکنون به بررسی داستان فیلم میرویم و فیلمنامه روان پریش آری استر را به زیر ذرهبین میبریم. بگذارید در ابتدا تقلید ادبی مانند آری استر را از هیچکاک بیان کنم. او نیز همانند هیچکاک به تیتراژ و پرولوگ فیلم اعتقاد زیادی دارد و همانند اثر سرگیجه هیچکاک (Vertigo)، داستان فیلم خود را از تیتراژ شروع میکند و در واقع خلاصهای از فیلمنامه را در قالب نقاشیای عجیب به مخاطب نشان میدهد. نقاشیای که در جای جایاش، اشاراتی به لحظات مهم و حیاتی فیلم دارد و میتوان خلاصه فیلم را در آن مشاهده کرد. این نقاشی همانند دری باز میشود که پشت آن طبیعتی یخ زده و درختانی پوشیده از برف جلوه میکنند. با موسیقیای عجین شده با جنس سوئدی داستان فیلم. نجوایی از زنی که نغمهای را میخواند و نماهای لانگ شات مانند طبیعت یخ زده را عجیبتر از پیش میکنند. این همان بیان مفاهیم فیلم در پرولوگ داستان است که پیشتر به آن اشاره کردم. این طبیعت یخ زده و همراهی آن با نغمه یک زن، دقیقا در نقطه مقابل سناریوی داستانی ما قرار دارد. خب باید این موضوع را باز کنم. سوئد را یادتان هست؟ نماهای دلنشین و طبیعت سرسبز و پُر تحرکی که قطعا خیره کننده و زیبا برداشته شدهاند. این پرولوگ روایت سرنوشت نقش اول داستان فیلم است. دختری به اسم دنی (با بازی بسیار عالی فلورنس پیو) که در زیبایی طبیعت سوئد به بخت بدی دچار میشود. نغمهِ مقدمه فیلم به عنوان مرثیهای بر سرنوشت دنی خوانده شده است. سرنوشت تاریک و دیوانه وارش که در ادامه و به موقعش به آن میرسیم.
فیلم در همان ابتدا به معرفی تمام کارکترهای اصلی میپردازد و در راس آنها دنی که در همان ابتدا به مصیبتی سنگین دچار میشود. پدر و مادر و خواهر او به شکلی مرموز و مشکوکی کشته میشوند و دنی در اثر این حادثه، از درون تخریب میگردد و این نامزد او کریستین (با بازی جک رینور) است که باید نقطه اتکا و تکیه گاهاش باشد. داستان به صورت رسمی در آغاز سفر این گروه پنج نفره به سوئد و با پیشنهاد پِله، یکی از دوستان سوئدی کریستین نامزد دنی، شروع میشود. یک سوم ابتدایی فیلم با آرامش و طمانینه تمام به راه خود ادامه میدهد ولی چه کسی میداند قرار است بر سر این افراد بیاید؟ شک و تردید بیننده لحظه به لحظه و با پیشروی فیلم به جلو، بیشتر و بیشتر میشوند و حس دلهره در تمام سکانسهای فیلم با توجه به شرایط خاصی که آری استر برای اثر خود خلق کرد، در تار و پود فیلم جا خوش کردهاند. از همان سکانس ورود به طبیعت سرسبز سوئد و نماهایی نسبت به اتومیبل (پیشتر در باب آن توضیح دادهام)، به خفقان و نابودی روانی اشاره میکند. خفقانی که در روشنی روز به خورد مخاطب داده میشود و این همان شکستن زنجیرههای کلیشه توسط کارگردان است. اولین تفاوت این فیلم با رقبا و همسنگرهای خود در نمایش محتوا در قالبی ناآماده است. بهتر بگویم، کارگردان برای خودش چالش و دشواری رقم میزند. نقطه ضعفش را به نقطه قوت تبدیل میکند و با هنرمندی هر چه تمامتر به نمایش آن میپردازد. او به راحتی میتواند با توجه به ماهیت همیشگی فیلمهای ترسناک، از تاریکی استفاده کند و کار خود را راحتتر از پیش کند ولی او روشنی را به تاریکی ترجیح میدهد و آن هم نه یک روشنایی عادی، بلکه روشنایی مطلق! (از حربهای به طریق ۶ ماه روز و ۶ ماه شب در سوئد بهره میبرد و دقیقا ۶ ماه روز را برمیگزیند) که قطعا از نکات منحصر به فرد فیلم به حساب میآید و موفقیت استر را خیره کنندهتر از قبل میکند و از چالش خودساختهاش، فرسنگها فاصله میگیرد.
![MIDSOMMAR - سینما فارس](https://cinema.gamefa.com/wp-content/uploads/2019/10/4-1-1024x538.jpg)
قدرت فیلم در شوکه کردن بینندگانش مثال زدنی است و هیجان و در عین حال بهت زدگی را با شیوایی تمام ارائه میدهد
علاوه بر مرموزی بیش از اندازه فیلم در لوکیشنهای به خصوصی که در این فیلم فیلمبرداری شدهاند (مرموز بودن لوکیشنهای فیلم از امن و آرام بودن بیش از حد مکانهای فیلمبرداری شده در آن حاصل میشود و به نوعی آری استر با روشهای پارادوکس گونه، همانند جایگزینی روشنی روز به تاریکی شب، دست به نمایش اثر خود زده است)، باید به انسانهایی بپردازیم که همانند خانوادهای بزرگ و با عقایدی یک دست به ایفای رسوم خود میزنند. این خانواده بزرگ منشا تمامی سناریو فیلم و عقاید مطرح شده در آن است. همانند خانواده تاثیرگذاری که در فیلم “موروثی” توسط کارگردان پرداخته شده بودند ولی با یک تفاوت که این بار خانواده آنها چهار نفره نمیباشد و یک گروه عظیمی از انسانها را در بر میگیرد. از طبیعت چشم نواز و خیره کننده و حتی امنیت و اطمینانی که از این مکان به بیننده دست میدهد بگیریم تا رفتارهای محبت آمیز و پُر از گرمی از سوی خانواده ناتنی بزرگ سوئدی، که تماما معنایی عکس در مقابل ظاهر ملایم آن و به نوعی تضادی غیر قابل مهار در پسِ نهفتهِ آن را به مخاطب تقدیم میکند. بستر ساخته شده در “میدسامر” نیز از ویژگیهای منحصر به فرد این اثر میباشد. بستری که استارت آن در سکانسهای آغازی نمایش سوئد میخورد و تا پایان فیلم را همراهی میکند. کارگردان در اواخر یک سوم انتهایی فیلمش به حالت قطره چکانی و بسیار با احتیاط به بیان رسم و رسوم اعتقاد عجیب مردمان آن روستای سوئدی میپردازد. او این مسیر را با مردمان و نوع پوشش آنها شروع میکند و در ادامه از روش بیان مفاهیم فیلم از طریق دوربین را در ارجعیت قرار میدهد و با امن و امان نشان دادن همهِ موارد، آدرنالین و هیجان مخاطب را بالاتر از پیش میبرد.
![MDSMR_08-21-18_MW_00124.dng - سینما فارس](https://cinema.gamefa.com/wp-content/uploads/2019/10/5-1-1024x580.jpg)
ناشناخته و مجهول بودن فیلم تا دقایق پایانیاش ادامه پیدا میکند و امضا استر با گذشت زمان پررنگتر میشود
آری استر در اثر پیشین خود “موروثی”، به سراغ مادری رفت که فرزندش را از دست میدهد و برای بازگرداندن دوباره آن دست به هر کاری میزند! همچنین پسری را در زیر ذره بین دقیق خود قرار داد و روایت به خصوص او را نیز پی گرفت و حالات جنون و روانی او پرداخت. ولی در “میدسامر” اوضاع از یک مراسم احضار جن و روح و برگرداندن فرزند مرده وخیمتر است. هدف استر چیزی بزرگتر از کلیشهی اولین فیلمش است. این بار ذره بین دقیق او به سراغ اعتقادی افراطی و بیمغز میرود که تمام بنیان فیلم بر پایه آن قرار دارد. این بار فیلم او حالتی رئالتر و واقع گرایانهتر به خود میگیرد و قطعا نمونههای مشابه اینگونه جهت گیریهای افراطی و تندرو در طول تاریخ را میتوانیم مشاهده کنیم و در مورد آنها در کتابها بخوانیم که حتی در دوران معاصر نیز رقم خورده است. مقصود او به مرز جنون و کوته فکری و بیمغزی انسان تکیه میکند و نقد تندی بر اعتقادات بیپایه و اساس است. او در “میدسامر” به سراغ مراسم باستانی و نه روزه در استانی در سوئد به نام هلسینگلند (Hälsingland) میرود. مراسمی که در نخست به شدت دلنشین و پُر تحرک شروع میشود و در انتها تهوعآور و تخریبگر به پایان میرسد. فیلم در یکی از جهتهایش در پی نقدی بر اعتقادی خرافاتی از انسانهایی در مناطق مرکزی سوئد برمیآید. نقدی بر جنون و بیپروایی و اشتیاق به زندگی خاصی که مطابق سنت صورت میگیرد. آری استر تفکرات فرقه سوئدی را با قوانین ساینتولوژی ترکیب میکند و کمی هم جنون و دیوانگی خودش را به عنوان چاشنی به آن اضافه کرده و در نهایت به مخاطب، در قالب جعبهای سر بسته هدیه میدهد. شاید استر در ظاهر همین موارد را برای بیننده به نمایش بگذارد ولی در باطن و درون مایه اثرش، سخن دیگری را به زبان میآورد. او همچنان بر روی حرفش استوار مانده است و از اولین فیلمش “موروثی” طرز فکر شخصیاش را در باب جنون و تعریف کالبدی برای موجودی اهریمنی ادامه داده است. او پیش از آنکه به مراسم نیمه تابستان هلسینگلند بپردازد، به فروپاشی درونی چندین و چند انسان اشاره میکند که در قالب شیطانی پا بر زمین گذاشتهاند. الگو برداری بیچون و چرای استر از فیلم درخشش (The Shining) استنلی کوبریک و کارکتر جک تورنس (با بازی فوق العاده جک نیکلسون) برای خلق نقاط عطف کارکترهای مرکزیاش غیر قابل انکار است. کارگردان باز هم برای قوس داستانی خود دست به استفاده از عناصر حاضر و آماده نمیزند و دوباره کار را برای خود سخت میکند که دقیقا در نقطه مقابل فیلمهایی به اسم احضار (The Conjuring) و آنابل (Annabelle) قرار میگیرد. موارد آماده و کلیشهای که در همان نگاه اول ضربه مهلکی به پیکره فیلم میزنند و در حال حاضر در دوره و زمانهای قرار داریم که تنها راه نجات فیلمهای ترسناک و دلهرهآور، خلاقیت و اورجینال بودن آنهاست. تدبیری که تعدادی دیگر از کارگردانان هالیوود از قبیل جردن پیل (ما “Us” و برو بیرون “Get Out”) در این مسیر برگزیدند. همانطور که گفتم استر بیشتر از آنکه نقدی بر رسم و رسوم خاص خانواده بزرگ سوئدی داشته باشد، از آنها به عنوان راهبردی برای رسیدن به مرزهای جنون کارکترهایش استفاده میکند. در پسِ نیمه تابستان گرم و روشن سوئد، نوری تاریکتر از تاریکی مطلق میدرخشد! درخششی پُر نور که حتی در قالب اثر کوبریک نیز بدون المانهای ترسناک پُر رونق، تجربهاش کردیم و این بار استر اَدای احترامی به الگوی صاحب سبک خود میکند. دیوانگی و مسیر جنون جک تورنس را به یاد بیاورید که جک نیکلسون در قالب فردی خانواده دوست و پشتوانه برای فرزند و همسرش، مرز روان پریشی را میدَرَد و اُفول یک انسان را به نمایش میگذارد. مسیری هدفمند که استر نیز از “درخشش” و اِلمانهای آن بهره میبرد و در جای جای فیلمش همانند بمبی ساعتی کار میگذارد و در لحظاتی که زمان بمبها رو به اتمام است، بدون هشدار بیننده را پیش میاندازد. پایبندی نسبی اری استر به سینمای اکسپرسیونیستی آلمان و ترکیب آن با اِلمانهای منحصر به فرد خود و الگو برداری از اساتید صاحب سبک هالیوود و ترکیب زیرژانر آمریکایی آن با سینمای نام برده، از موارد قابل ذکر است. مواردی که همانند اثر پیشین این کارگردان، مُستتری از تمامی آنها را بهره برده است و پایه و اساس کارش را بر ساختار اینگونه فیلمها استوار کرده است.
![۶ - سینما فارس](https://cinema.gamefa.com/wp-content/uploads/2019/10/6-5-1024x539.jpg)
جنون و دیوانگی در دقیقه به دقیقه فیلم قابل درک است و بیننده را از حدس زدن ادامه آن، فلج میکند
“میدسامر” سراسر استرس و دلهره و حتی هیجان است. هیجانی که بیننده را به دیدن ادامه آن دعوت میکند و به مخاطب این نوع طرز فکر را تحمیل میکند که در آیندهای نزدیک قرار است آتشفشانی مهیب فوران کند. آثار آری استر دقیقا با روح و روان مخاطبینش بازی میکند و با مقدمه و نیمه اول داستانیاش، بدون اعمال زور و اجبار مخاطبان خود را به کوهپایه کوه آتشفشانی میآورد و در ادامه حیله خود را رو میکند. از مقدمه و طرح ریزی استر برای فیلماش گفتیم و اکنون نوبت اولین نشانه آتشفاشانی کوه ناپایدار رسیده است. در اوایل دومین بخش از یک سوم فیلم، بیننده به جشن وداعی دعوت میشود و همه چیز عجیب و آرام شروع میگردد. از رفتارهای عجیب تمامی اهالی روستا بگیریم تا زوج کهنسالی که در همان وهله اول متوجه تفاوت آنها با دیگران میشویم. آوا و ایماهای به خصوصی که دو فرد سالخورده انجام میدهند، به اتمسفر سازی و خاص بودن شرایط حاضر کمک شایانی کردهاند و قطعا تعجب تماشاگر را به دنبال دارد. اولین شوک استر با پریدن ناگهانی و غیر قابل منتظره از پرتگاهی بلند و به ظاهر مقدسِ زوج سالخورده رقم میخورد. از همین سکانس به بعد تعلیق فیلم به دو برابر حالت اولیه خود میرسد و اکنون نوبت نمایش خطرات کوه آتشفشانی رسیده است ولی آرام آرام. اتفاقی که با وقوعش حساب کار را به دست بیننده و کارکترهای اصلیاش میدهد. مخاطب دیگر قادر به حدس زدن ادامه اتفاقات و مشکلاتی که خواهد است پیش بیاید، نیست. علاوه بر خفقان موجود در اتمسفر فیلم، اختناقی دیگر در ذهن بیننده به وجود میآید. قدرت بیننده از بیان آینده اتفاقات و ایدههای فکریاش، سلب میگردد و قطار رویدادهای فیلم در جهت منفی سرعت میگیرد. دلهره و اضطراب موجود در فیلم به صورت سطحی اجرا نشده است و نشانههای آن را میتوانیم در تار و پود فیلم مشاهده کنیم. کمی به همسفران دنی و نامزدش اشاره کنیم. به غیر از پله (که خود اصالتا سوئدی بود)، مارک (با بازی ویل پورتر) و جاش (با بازی ویلیام هارپر) بودند که همراه با کانی و سایمون (دو فرد آمریکایی دیگر در سوئد) از مهمانان خارجی این مراسم شوم به حساب میآمدند. که اصولا در نقشهای فرعی داستان و هدفشان کمک به مسیر اصلی میبود. از رقابت بر سَر موضوع پایان نامه کریستین و جاش گرفته تا خلق کاکتری سرکش به اسم مارک که به عنوان نشانههایی در فیلم پنهان شده بودند و به عنوان سرنخ هایی داستانی تلقی میشوند.
![۷ - سینما فارس](https://cinema.gamefa.com/wp-content/uploads/2019/10/7-1-1024x510.jpg)
کارگردان همین عکس العمل را از ذهن بینندگانش میخواهد و بدون اغراق، به این امر نیز دست مییابد
جشنواره رقص و برگزیدن ملکه سال مراسمِ سنتی آنها، نشانههایی از توهم و سردرگمی و ایجاد پوچی بیکران در فیلم تلقی میشوند که با نقش آفرینی قابل درک فلورنس پیو در نقش دَنی، همراه شده است. مراسمی اعجاب انگیز که شروع آن مصادف با شروع آتشفشان کلیک میخورد و مذابهای داغ و سرخش بر روح مخاطبانش سردی میکنند! ما به عنوان بیننده، تاثیرات افکار و اعتقادات درونی و خواستهها و امیال دنیوی را در سکانس به سکانس یک سوم پایانی فیلم میبینیم. یک سوم پایانی که با رقص و برگزیدن ملکه سال شروع میشود و به جنون وارترین شکل ممکن ادامه مییابد و فک براندازانه و غیر قابل پیشبینی به اتمام میرسد. با رجوع به سکانسهای آغازی فیلم و سردی رابطه بین دنی و کریستین و همچنین توجه به خواستههای نفسانی کریستین که در جمع دوستانش بیان شده بود، به راحتی میتوانید توجیحی بر سکانسهای پایانی فیلم در نظر بگیرید. عاقبتی که با توجه به امیال غیر قابل مهار کریستین، در وجودش شکوفا کرده و به عنصری تخریبگر در بُعدهای شخصیتیاش تبدیل شده بود. آری استر چنان به سرکوب احساسات درونی انسانها، چه مثبت و جایز و چه بیهدف و پوچ، اشاره میکند که میتوان به عنوان پایههای تعریف ماهیت “میدسامر” قلمداد کرد. کریستین را در حالتی به بیننده نشان میدهد که در اثر توهم و درگیری روانی در تک تک دقایق زندگیاش، دیگر در دستهی انسانها قرار نمیگیرد و موجودی با قدرت اختیار و اراده و تفکر به حساب نمیآید و به دلیل انگیزهی درونیاش، به چنین موجود حیوان صفتی تبدیل شده است که کارگردان نیز در حالتی سمبلیک و نمادگونه، به بیان تشعشعات ذهن خود میپردازد. آری استر تمامی الگوهای ذهنیاش را همانند اثرش “میدسامر”، آرام و با طمانینه به سرانجام میرساند و هیچ موردی را بیدلیل ساخته و پرداخته نمیکند. اول باید تشعشعات ذهنی او را قدم به قدم بررسی کنیم. ابتدا با بیان حالت توهمات و درگیریهای ذهنی و بیقرار کریستین، بُعد انسانیت او را از زمره انسانها دور میکند و او را فردی ناتوان و معلول در تفکر میپندارد (تبدیل اولیه آن به یک موجودی غیر انسان)؛ در گام بعد با هوس رانی و نابودی صفحهی دیگری از شخصیت کریستین، به حالت جنون واری قدم در راه نابودی او میگیرد (نمایش فردی بیاراده)؛ راهبرد بعدی استر مربوط به فلج کردن به صورت کامل کریستین است (نمایش فردی بیاختیار) و تیر آخرش را با مقدمه چینی دقیقش، عیناً به هدف میزند. کریستین را در کالبدی از یک حیوان (به مانند خرسی بزرگ) میاندازد و با به آتش کشیدن آن، بهترین پایان را برایش رقم میزند. در این تعریف به راحتی میتوانید به سیر مسیری که استر در قبال کارکترش طی کرده است، آگاه شوید. کارگردان شیطان را همانند “موروثی” در درون انسان تعریف میکند و آثارش را با فروپاشی درونی تک تک کارکترهایش به پایان میرساند. به نسبت شخصیت پردازی کم فروغتر دیگر شخصیتهای داستان، مانند مارک و جاش، پردازش نسبتا ضیعفتری در قبال اهداف و غریزههای درونی آنها انجام میدهد و بیشتر بر سه کارکتر اصلی (دنی و کریستین و پِله) داستان اصرار دارد. کارگردان در ایستگاه پایانی خود، با وضوح به عاقبت همه کارکترهای اصلی میپردازد و یکی پس از دیگری را در زیر سلطه خود میبرد و آنها را با شکنجههای بیامانش سرکوب میکند.
![۸ - سینما فارس](https://cinema.gamefa.com/wp-content/uploads/2019/10/8-1-1024x513.jpg)
کریستین در کالبدی حیوانی به شکلی نمادین. کارگردان او را در بدن خرس تعریف میکند
از همه مهمتر شاید به شخصیت اول داستان فیلم یعنی دنی برگردد. زنی که مادر و پدر و خواهرش را در یک شب به دلیلی مشکوک و مرموز از دست میدهد و برای کنار آمدن با این موضوع، با نامزدش کریستین و پیشنهاد دوستش پله، به سوئد سفر میکند و در جشنواره ۹ روزه تابستانی آنها به خیال واهی غرق میشود. دنی نیز همانند کریستین سِیری از داستان را میپیماید در تار و پود فیلم پنهان میشود. کارگردان اعماق او را نیز میشکافد و به بیان آنها میپردازد. در سکانسهای پایانی فیلم او را به دلیل خیانتی که کریستین به او کرده است (که به طور قطع دلیلی واهی هم میباشد)، گریان و ضجه زنان نشان میدهد. در اصل او به خاطر خیانت کریستین به همچین روزی نیوفتاده است و به دلیل اتفاقی است که برای خانوادهاش دقیقا قبل از سفر به سوئد رخ داده، میباشد. استر این بار نیز با همراهی زنان سوئدی در موسیقی همآوا با دنی، به خروش درونی او میپردازد و حالتی از وضع کنونی آن را به مخاطب نشان میدهد. همچنین نکته دیگری که تاییدی بر این دیدگاه میباشد، مربوط به روابط سرد دنی با کریستین است. روابطی که آنچنان متزلزل و بیبنیان است که به با هر تکانی متحول شود و حالت لَختی را در خود نشان ندهد. به ترک کردن کانی توسط سایمون دقت کنید (بماند که چه اتفاقی برای سایمون افتاده است و حتی مجازاتی که روستاییان روانه او کردهاند)، به وجود آمدن این اتفاق و دیالوگ دنی به کریستین که روزی را پیشبینی میکند که کریستین نیز او را همانند سایمون ترک کرده است که گویای رابطه خاکستر شده آنها است. دنی را غرق در غم و اندوه بیکرانش پیدا میکنیم و لحظات پُر التهاب و در نقطه مقابل آن حتی بدون دیالوگ را به خوبی درک میکنیم. او را مملو در طبیعت پُر جنب و جوش سوئد میبینیم (به دلیل برنده شدن و ملکه شدنش در مسابقات سالیانه سوئد، او را با گلهایی فراوان احاطه کردند) و او در دامن طبیعت پذیرفته میشود و به تدریج محو میگردد. آری استر برای تحول شخصیتی دنی دقیقا از همان فرمول جک تورنس “درخشش” استنلی کوبریک فقید استفاده کرده است و این مورد گونهای رقم خورده است که چند سطح اساسی، اثر استر با اثر کوبریک اختلاف دارد و قطعا انتظار “درخشش” را نباید از آن داشته باشیم. نشانههای آن را هم میتوانیم به لبخند مرموز و از روی رضایت دنی در مواجهه با سوختن کریستین و سازه مقدس اشاره کنیم که به نوعی حکم تاییدی در پذیرش او در دنیای آرام سوز و طبیعتی با طراوت است.
![۹ - سینما فارس](https://cinema.gamefa.com/wp-content/uploads/2019/10/9-1-1024x589.jpg)
محو در طبیعت و غوطهور در سرنوشت
“میدسامر” شاید در نگاه اول اثری ترسناک نباشد ولی از شدت دلهره و التهابی که به مخاطب ارائه میدهد، ترسناکتر از رقبای به اصطلاح ترسناک خود ظاهر میشود. ظهوری که به لطف آری استر رقم خورده است و قطعا مهر تاییدی بر موفقیت اثر قبلی او “موروثی” است. از فیلمبرداریهای منحصر به فرد و امضای کاری استر بگیریم تا روایت چالش برانگیز و فیلمنامه جنونآور و روانپریشاش. همانند برادر بزرگش جزو بهترینهای ترسناک روان شناختی قرار میگیرد و به دلیل روایت برهنه و بدون هالهاش، صبر هر بینندهای را لبریز میکند. آنقدر مخاطبش را شکنجه میکند تا فریاد آنها را با صدای بلند بشنود و فیلم را هَمسو با فریادهای آنان جلوه میدهد (سکانس ضجه زدن دنی و زنان سوئدی). اگر صادقانه بخواهم نظرم را در باب دیدن فیلم بدهم، به سرعت به شما پیشنهاد میکنم “میدسامر” را نبینید. نه به دلیل ضعف ساختاری، بلکه به دلیل جنون بیپایانش که دامنگیر هر بینندهای میشود و نفرتی که بعد از دیدن آن به شما دست میدهد. پس اگر با هشداری که دادم مشکلی ندارید، ببینید و نهایت لذت از آن را ببرید.
نظرات