اولین بار وال.ای را با کیفیت بسیار پایین پردهای بر روی یک تلویزیون بیست و یک اینچی دیدم ؛ و با تمام این بیکیفیتیهای دیداری چیزی درون اثر بود که بر هر بیکیفیتی دیگر غلبه میکرد و آن انتقال حس عظیمی بود که اندرو استنتون بزرگ که به راستی یکی از نوابغ زندهی دنیای سینما است به ما هدیه کرده بود. حال بیش از یک دهه از اکران این شاهکار میگذرد در طول این سالها بارها و بارها این انیمیشن را دیدهام و نه همان حس ابتدایی بلکه چیزی فراتر از آن را تجربه کردم و حالا امیدوارم بتوانم دلیل این احساسات و شکوهمند بودنش را توضیح دهم. اثری که فکر میکنم حداقل در قرن اخیر نمونهای مثل آن را سراغ نداریم. وال.ای به معنی واقعی سینما است که فرقی ندارد با چه میزان سواد و شناخت از سینما آن را ببینید. این اثر خاص و عام را متحد میکند بر یک چیز و آن تجربهای شگفتانگیز است.
شروع وال.ای با موسیقی نوستالژی فیلم سلام دالی (hello dolly 1969) ساخته جین کلی به نام Put On Your Sunday Clothes و نمایش زیباییهای کهکشان و سیارات حس خوب و آرامش بخشی به مخاطب میدهد اما ثانیهای بیشتر طول نمیکشد تا زمانی که دوربین به طرف سیاره زمین میرود، جایی که تشعشع کمجان خورشید که گویی از زمین روی برگردانده از کادر خارج میشود. دوربین بدون آن که بخواهد وقت تلف کند با سرعت به طرف زمین میرود، زمین خشک شده و خالی از سکنهای که در محاصره هزاران هزار ماهواره است. این افتتاحیه غم بار همراه با موسیقیای که تناقض جالب تصویری را به وجود آورده ما را یاد افتتاحیه شاهکار دیگر استنتون یعنی درجستجوی نمو میاندازد در آنجاهم شاهد چیزی بودیم که معمولا در افتتاحیه یک انیمیشن نامعمول است یعنی مرگ یک شخصیت و حالا در وال.ای فاجعه بدتر از آن است و این دوربین روحوار که با چند دیزالو از میان غبار و کوههایی از زباله عبور میکند، نابودی کامل زمین را نشان میدهد و این حس نابودی زمانی بیشتر میشود که موسیقی فید شده و جایش را به بادی زوزه کش و دوربینی که با هلیشات زمین را رصد میکند میدهد تا میخکوب این افتتاحیه عجیب و غریب باشیم.
عجیب بودناش برای این است که چیزی که مخاطب شاهدش است تا پیش از این در فیلمهای آخر زمانی با درجه سنی R دیده نه یک انیمیشن با درجه سنی G که کودکان شاهدش باشند. با این حال استنتون از این موضوع بیش از ما باخبر بوده و کمی بعد از آن زوزههای سرکش، موجودی را در اکستریم لانگ شات میبینیم که همراه با همان موسیقی ابتدایی وارد کادر میشود. طولی نمیکشد که شمایل وال.ای دوست داشتنی همراه با سوسک دوست داشتنیاش! باعث تلطیف مخاطب میشود تا بتواند این رنگهای از دست رفته زمین را تحمل کند.
ضمن اینکه با توجه به تبلیغات و روزنامههایی که وال.ای از کنارشان رد میشود میفهمیم همه انسانها نابود نشدهاند بلکه بخشی از انسانها با سفینهای به نام اکسیم که برای شرکت BNL است در فضا سرگردان هستند سفینهای که چنان مجهز است که گفته میشود حتی انسانها دیگر نیاز به راه رفتن هم ندارند! در واقع نام BNL را در گوشه گوشه شهر میبینیم که خود وال.ای نیز ساخته این شرکت است. تمام این اطلاعات مهم و کاربردی در کمتر از هفت دقیقه به مخاطب داده میشود. بدون گزافهگویی ما هم موقعیت زمین و انسانها را به صورت کاملا تصویری میفهمیم هم با وال.ای این آشغال جمع کن دوست داشتنی مانوس تر میشویم. وال.ای رباتی است که هر روز از صبح تا غروب به وظیفهاش که فشرده سازی آشغالهاست میپردازد و در میان پرسه زدن و انجام وظیفهاش هرچه را که خوشش بیاید برای خود به خانه دنجش که این خانه خود یک آشغال جمع کن غول پیکر از کار افتاده است میبرد و تفریحاش نگاه کردن به فیلم سلام دالی و گوش دادن به موسیقی آن است اما این روزمرگی با آمدن ایو که وال.ای او را ایوا صدا میکند که یک ربات کاوشگر مونث است به پایان میرسد و او که شیفتهی این ربات شده از هیچ کاری برای جلب توجه ایو کم نمیگذارد.
نکته جالب در تمام این انتقال احساسات به مخاطب طراحی سازندگان و شناخت بسیار بالای آنها از زبان بدن است که باعث شده بتوانند تمام احساسات وال.ای را با طراحی چشمان و حرکات او به نمایش بگذارند که البته نه تنها وال.ای بلکه تمام شخصیتهای ربات همچون ایو برای انتقال احساس متکی بر این المانها در طراحی و زبان بدن هستند اوج این زبان بدن را در یکی از خنده دار ترین سکانسهای اثر یعنی زمانی که ایو برای اولین بار به خانه وال.ای میرود میبینیم. وال.ای با شور و شوق وسایل مختلفی که جمع کرده به ایو نشان میدهد و سعی میکند توجه او را به فیلم محبوبش و حسی که خودش از آن لذت میبرد جلب کند در این بین نشان دادن گیاهی که وال.ای در یک لنگه کفش نگهداری میکند و در میان پرسه زدنهایش پیدا کرده باعث تغییر همه چیز میشود. ایو که هدفش دقیقا پیدا کردن گونهای گیاهی برای کشف حیات است این گیاه را به محفظه بدن خود میکشد و از کار میافتد. پس از این صحنه، صحنههای خنده دار و عاشقانهای را که تماما متکی بر انتقال احساسات با تصاویر است شاهد هستیم. توشاتهایی که نمایش عشق یک طرفه وال.ای به ربات خاموش شده است و موتیف دستانی که وال.ای دوست دارد آن را به سبک فیلم محبوبش بگیرد. این ریزه کاریهای استنتون است که میتواند حواس ما را از موقعیت نابودی و فضای غم بار زمین دور کند و با تزریق طنز و موقعیتهای عاشقانه دوستداشتنی مخاطب کودک را جذب خود کند و بزرگترها نیز در کنار این موارد در انتظار گرهگشایی و تعلیقی که با از کار افتادن ایو پیش آمده قرار میگیرند. در تمام این مدت که بیش از سی دقیقه از اثر گذشته ما هنوز شاهد هیچ دیالوگ جدی نیستیم اما عوض شدن مکان و گسترش موقعیت و تعلیق، روایت را وارد فاز جدیدی میکند این اتفاق زمانی میافتد که سفینهای به دنبال ایو میآید که او را به اکسیم برگرداند و وال.ای با گرفتن این سفینه به دنبالش راهی سفری شگفت انگیز میشود.
در همان لحظات ورود به سفینه اکسیم یکی دیگر از شخصیتهای فرعی که بار طنز را به دوش میکشد و البته در جایی نیز گره گشاست به مخاطب معرفی میشود، ربات نظافتچی به نام مو که وسواس شدیدی به کثیفیها دارد و پس از بررسی وال.ای و میزان کثیف بودنش سعی در پاک سازی او میکند که این باعث تعقیب گریز و موقعیتهای کمیک بسیاری میشود این شخصیت نیز با زبان بدن دوست داشتنی در دل مخاطب جای میگیرد.
اما در ادامه تعقیب وال.ای برای پیدا کردن ایو نکته غمانگیز دیگری را در دل تمام رنگها و جذابیتهای بصری این سفینه متوجه میشویم. انسانهای این سفینه با آنچه در تبلیغات بر روی زمین دیدیم متفاوت هستند. استنتون با تیزهوشی به آنها صورتی کاریکاتورگونه داده تا وضعیت اسفناک این انسان مسحور و محصور تکنولوژی که به حدی به تکنولوژی وا داده که آدمهای بالغاش همچون کودکانی که بر روی کالسکهای هستند حرکت میکنند و اگر بر روی زمین بیفتند بدون کمک رباتها نمیتوانند کاری را از پیش برند. استنتون این وضعیت هولناک را خیلی سریع همانند وضعیت زمین با تصاویر نشان میدهد و وابسته بودن بیش از حد انسان به تکنولوژی را هشدار میدهد با این حال کارگردان به حدی مترقی است که نگاه صفر یا صدی نداشته باشد و در اثر پر است از رباتهای بامزه و قهرمانش هم که اصلا یک ربات است، وال.ای دوست داشتنی.
اما در مورد انسانها نیز اینگونه است وقتی ایو را پیش کاپیتان سفینه میبرند تا گیاه را تحویل دهد با شمایلی چاق شبیه به دیگر انسانهای سفینه که گویی به درد هیچ کاری نمیخورد مواجه هستیم او حتی نمیداند کاربرد یک کتاب چیست و ورق زدن را از شخصیت اوتو، رباتی که به صورت اتوماتیک سفینه را حرکت میدهد و کاپیتان خیال میکند او در اختیارش است در حالی که برعکس است یاد میگیرد. درواقع اوتو آنتاگونیست اثر است که استنتون با الهام از شخصیت هال ۹۰۰۰ در فیلم ۲۰۰۱ ادیسه استنلی کوبریک ادای دینی به این کارگردان کرده است. اوتو شخصیتی است که دوست ندارد انسانها به زمین برگردند تا آنها زیر سلطهی خودش و رباتها زندگی کنند اما کنجکاوی کاپیتان در مورد زمین با اطلاعاتی که به دست میآورد تبدیل به علاقهای برای بازگشت به زمین میشود و در دیالوگی به اوتو میگوید: که نمیخواهد فقط زنده باشد بلکه میخواهد زندگی کند.
کاپیتان درواقع تبدیل به تنها قهرمان انسانی اثر میشود که سعی در تغییر وضعیت خود و انسانهای دیگر دارد. این اضافه شدن قهرمان و ضد قهرمان و گسترش داستان را زمانی میبینیم که نیمی از فیلم سپری شده و کارگردان هیچ ترسی از گسترش شخصیت، موقعیت و تعلیق ندارد و در این بین که این شخصیتها را معرفی میکند رابطهی وال.ای و ایو به سمت کامل شدن پیش میرود و در یکی از دیدنی ترین صحنههایی که در سینما شاهدش بودیم یعنی زمانی که ایو و وال.ای در فضا گویی به رقص در آمدهاند، وال.ای بایک کپسول آتشنشانی طنازی خود را چند برابر میکند. در این صحنه شاهد اوج چالشهای تکنیکی و فرمی اثر هستیم. موتور رندر استدیو پیکسار با نمایش ذرات معلق در فضا خودنمایی میکند همچنین از سکوت فضا تا ترکیب موسیقی توماس نیومن بزرگ با تصاویر بصری درخشان و بازیگوشی این دو شخصیت و نمایش توشاتی که دیگر تنها نمایش عشق یکطرفه نیست لحظه ماندگاری را برای مخاطب خلق میکند.
این نکتههم جالب است که ایو به حدی به وال.ای دل میبندد که حتی در صحنهای میبینیم گیاه را به جایی پرت میکند و وال.ای است که از او میخواهد از گیاه مراقبت کند. در اینجا شاهد ارزش عشق و مخافظت هستیم.
در ادامه و پس از درگیری کاپیتان و اوتو، همچنین تلاش ایو و جان فشانی وال.ای که باعث نابودی موقتش میشود سفینه به زمین بر میگردد و ایو وال.ای را تعمیر میکند اما وال.ای حافظه خود را از دست داده و ایو را نمیشناسد اما زمانی که ایو نا امید شده و سرش را بر روی سر یا بهتر است بگویم چشمان وال.ای میگذارد، جرقهای باعث میشود وال.ای حافظهاش برگردد و این انتظار برای دیدن دستان این دو و نمای توشات عاشقانهای که منتظرش بودیم با موسیقی It Only Takes a Moment از فیلم محبوب وال.ای به پایان میرسد ضمن اینکه در این پایان خوشبینانه و جذاب اثر میبینیم که بار دیگر انسانها بر روی پای خود ایستادهاند و زمین دوباره در حال شکوفایی است.
سخن آخر اینکه اگر بخواهیم در مورد تمام جزئیات وال.ای صحبت کنیم باید صفحهها در موردش نوشت از نوع روایت متفاوتش با دیگر انیمیشنها، ارجاعهای مختلفی که به فیلمهایی چون: ۲۰۰۱ ادیسه فضایی، بیگانه، جنگ ستارگان و…. دارد، کلاس درسش در طراحی شخصیتها، زبان بدن و موارد تکنیکی دیگر و حتی میشود در مورد تعداد جوایزی که کسب کرده که همچنان پرافتخارترین انیمیشن تاریخ است صحبت کرد. اما یک چیز بیش از همه مهم است که خود اندرو استنتون به آن اشاره کرده و آن این است که وال.ای با عشق ساخته شده و این موضوع را مخاطب به راحتی احساس میکند.
نظرات