توگو (Togo)، اثری در ژانر درام با بازی ویلم دفو و کارگردانی اریکسون کور است که در ارائهی داستانی جذاب برگرفته از دل تاریخ با محوریت رابطهی دوستانه انسان و سگ تا حدود زیادی موفق ظاهر میشود. این فیلم که با بودجهی ۴۰ میلیون دلاری مدتی پیش برروی سرویس دیزنی پلاس قرار گرفت، یکی از مهمترین فیلمهای این سرویس از زمان شروع کار خود به شمار میرود.
رابطهی انسان و طبیعت وحشی به ویژه سگ از زمانهای بسیار دور از پیچیدگیهای خاص خود برخوردار بوده است. این حیوان که به نوعی یکی از سمبلهای وفاداری به شمار میآید، از ابتدای بشریت تاکنون به عنوان یکی از دستیارهای انسان از طبیعت بوده است. تاکنون در فیلمهاو سریالهای مختلفی از رابطهی سگ و انسان پرده برداشته شده است که برخی از آنها به فیلمهای خوبی تبدیل شده و برخی هم به زبالهدان تاریخ پیوستهاند. در این میان “توگو” جدیدترین فیلم با این مضمون است که تلاش میکند داستانی واقعی را در قالب تصاویر برای ما روایت کند.
داستان فیلم در سال ۱۹۲۵ میلادی در شهر نوم واقع در ایالت آلاسکا روایت میشود. جائی که گروه زیادی از مردم به ویژه کودکان مبتلا به بیماری دیفتری شدهاند و گروهی از سورتمهرانها قصد دارند ماموریتی طاقت فرسا را از میان طوفان درراستای حمل سرمهای آنتی توکسین و انتقال آن به شهر انجام دهند. در این میان فیلم به طور خاص تمرکز خود را برروی لئوناردو سپالا و رهبر گروه سگهای سورتمهرانش یعنی توگو گذاشته است که از قضا سختترین و طولانیترین مسیر این عملیات را پیمایش میکنند. مسیری که البته ستون اصلی این داستان تاریخی است. فیلم در دو بازهی زمانی متفاوت روایت میشود. بازهی زمانی حال که در سال ۱۹۲۵ رخ میدهد و شاهد عملیات سپالا و رابطهی شاید بتوان گفت عاشقانهی او با توگو هستیم و بازه زمانی گذشته که مربوط به سالهای اولیه زندگی توگو است. سالهایی که به ما نشان میدهد این رابطه از همان اوایل به این زیبایی نبوده است. سکانسهای فلش بک فیلم با تدوین خوب مارتین پنسا رفته رفته پیچیدگیهای رابطهی سپالا و توگو را برای ما آشکار میکند و همچنین از روند یکنواختی فیلم میکاهد. این سکانسها باعث میشوند مخاطب رابطهی عاطفی میان این دو را بهتر درک کرده و همذات پنداری بیشتری با سپالا برقرا کند. رابطه ای که میتوان گفت مهمترین بخش فیلنامه را تشکیل میدهد و همواره در راس داستان قرار دارد. همچنین رابطهی سپالا و همسرش که از قضا شخصیتپردازی خوبی هم ندارد، هرچند پیچیدگی خاصی ندارد و خیلی قابل لمس نیست اما تا حدودی قابل قبول واقع میشود. دراین میان شخصیتهای فرعی عملا شخصیت پردازی نداشته و صرفا بازیچهای برای شروع داستان در بخش اولیهی فیلم میشوند. البته این مورد به تنهایی نکتهی منفی محسوب نمیشود از آن جایی که تمرکز فیلم برروی سپالا و عملیاتش بوده است.
از اصلیترین مشکلات فیلنامه عدم پرداخت بیشتر به خشونت است. به نظر میرسد حال و هوای خوش و خرم انیمیشنهای دیزنی به این فیلم نیز سرایت کرده است. تمام اهمیت عملیات سپالا به خاطر نجات کودکان مبتلا به دیفتری است. طبیعتا پرداخت بیشتر به کودکان مبتلا به بیماری و نشان دادن بهتر درد و رنج متحمل شده توسط آنها میتوانست به اتمسفر فیلم کمک بهتری کند و عملیات سپالا را مهم تر جلوه دهد. این مشکل تا حدی پیش میرود که ما بیشتر از اینکه نگران بیماران باشیم نگران توگو هستیم. حتی سپالا نیز از این مشکل درامان نمانده است و ترسها و مشکلات جسمی و روحی روانی او در طول سفر به خوبی پرداخت نشده است. قطعا پیمودن مسیری ۲۶۴ مایلی توسط لئونارد در میان بوران شدید و همچنین ترس برای از دست دادن سگی که نزدیک به ۱۲ سال به عنوان دوست او بوده است و هم اکنون در سالهای اخر عمر خود به سر میبرد، مشکلات روحی روانی و ترسهای زیادی را ایجاد میکند. البته دیزنی تاثیر خود را برروی پایان فیلم نیز گذاشته است. درست در زمانی که انتظار داریم با صحنهی مرگ توگو و گریههای احتمالی سپالا و البته شاید خودمان غمگین شویم درعوض کارگردان با دیالوگها و سکانسهایی خاص به نوعی سعی دارد مرگ او را شاعرانه جلوه دهد. اما بهترین پرداخت به سگ دوستداشتنی فیلم که از قضا نام فیلم هم از روی او برداشته شده است، میرسد. از فلش بکهای فیلم گرفته تا قهرمان بازیهای او در سکانسهای مختلف به زیبایی ساخته و پرداخته شده است. چه بسا اگر کارگردان به شخصیت سپالا عمق بیشتری داده بود شاهد رابطهای به مراتب جذاب تر از نسخهی کنونی بودیم.
اریکسون کور که علاوه بر کارگردانی نیز وظیفهی فیلم برداری اثر را بر عهده داشته است در این زمینه هم عملکرد خوبی از خود ارائه داده است. اریکسون تاکنون ۳ فیلم را کارگردانی کرده است که Togo با اختلاف به بهترین آنها تبدیل میشود. البته تجربهی او در فیلمبرداری به مراتب بیشتر بوده است و حتی در فیلم قبلی او، Point Break، با این که از لحاظ هنری شاهد یک شکست تمام عیار بودیم اما در زمینه فیلمبرداری در برخی سکانسها عالی عمل کرده بود. اریکسون در توگو به صورت کلی موفق عمل کرده است و صحنههای خوبی را در مناطق مختلف ضبط کرده است. شاید بتوان عمده مشکلات این بخش را به موارد فنی ربط داد. جلوههای ویژه از طراحی طوفان گرفته تا صورت سپ و خزهای لباسش به خصوص در نیمه اول فیلم به خوبی کار نشده و حسی کاملا مصنوعی را القا میکنند. این مشکل در سکانسهای سورتمهرانی سپالا و سگهایش برروی دریاچه یخ زده نیز دیده میشود و شکستن یخها به طور کلی خوب کار نشدهاند. شاید دیزنی میتوانست با افزودن بودجهی بیشتر به فیلم، به جلوههای ویژهی فیلم کمک بیشتری کرده باشد و با جلوههای باکیفیت تر و طبیعی تری روبرو میشدیم. با این که طبیعتا با بودجهی محدود فیلم، جوان سازی صورت ویلم دفو عملا غیرممکن بوده است اما گریمورهای فیلم به خوبی توانستهاند دفو را متناسب با سکانسهای جوانی سپالا آماده کنند .به صورت کلی میتوان گفت جلوههای ویژه و فیلم برداری اثر رضایت بخش بوده و با بودجهی فیلم کاملا همخوانی دارند. همچنین موسیقی متن اثر در سکانسهای مختلف با این که حرف خاصی برای گفتن ندارد رضایت بخش ظاهر شده و کاملا نبض داستان را در دست دارند.
ویلم دفو که اخیرا با بازی مسحورکننده خود در فیلم فانوس دریایی (The Lighthouse، نقد این فیلم را میتوانید از این لینک مطالعه کنید) بار دیگر خود را به اثبات رساند، در این فیلم هرچند بازی خاصی ارائه نکرده است اما از عهدهی نقش خود به عنوان سپالا به خوبی بر آمده است. البته به نظر میرسد دلیل اصلی انتخاب او برای این نقش نه بخاطر هنر و توانمندی او در بازیگری بلکه بیشتر به دلیل شباهت زیاد چهرهی او به لئونارد سپالا بوده است. همچنین در هرصورت دفو به خوبی توانسته است در بعضی از سکانسها ترسهای سپالا را به نمایش بگذارد و اگر مشکلی در این بخش وجود داشته باشد بیشتر به خاطر فیلنامهی اثر و شخصیت تعریف شده توسط کارگردان می باشد. جولین نیکلسون به عنوان همسر لئونارد که از قضا چهرهای متناسب با طبیعت آلاسکا دارد مدت کمی در فیلم حاضر بوده اما نقشآفرینی رضایت بخشی دارد.
“Togo” را نه تنها میتوان یکی از بهترین فیلمهای سگ محور بلکه یکی از جذابترین فیلمها با محوریت انسان و حیوانات نامید. اثری که برآمده از یک داستان واقعی است و در این بین، بیشتر از این که به روایت مستند وار یک عملیات قهرمانانهی تاریخی روی آورد به رابطهی دوستانه یک انسان و سگ به نوعی شاعرانه میپردازد. رابطهای که شاید قبل از دیدن فیلم آن را عذاب دادن حیوانات بدانید. رابطهای که تقریبا در تک تک سکانسهای فیلم موج میزند و آن را به اصلیترین ستون فیلم تبدیل میکند. رابطهای نه چندان بی شباهت به پدر و فرزند.
نظرات
نقد خوبی بود 👍
یکی از فیلمهای خوب ۲۰۱۹ بود بنظر من و علیرغم کمبودهایی که بدرستی اشاره کردید، در کل هم فیلم قابلقبول و دیدنی بود
شخصیتپردازی توگو عالی و سپالا و همسرش قابلقبول بود و در کل توگوی فیلم بیاد موندنی خواهد بود