سریالها با ماهیتِ داستانسرایی طولانیشان، اشتیاق و همراهی مخاطب در درازمدت و حفظِ کیفیت خوبشان همیشه کار سختی در این مِدیوم به عهده داشتهاند؛ حتی با تحملِ چنین سختیهایی و حفظ بالای کیفیتشان، معمولاً طبقِ قانون نانوشتهای! باز هم فراز و نشیبهایی خواهند داشت. جدا از هر “قسمت” از یک فصل، بعضی وقتها این فراز و نشیب کلیتر هم میشود. گاهی فصلِ هر سریالی به تنهایی و جداگانه سطحِ بالای خودش را نشان میدهد، گاهی بِلعکس؛ با تغییرِ انتظارتِ مخاطب در موردِ آیندهی سریال، حتما فصلِ جدید باید از قبلی بهتر باشد! یکی از دغدغههای بیننده برای انتخابِ یک “سریال خوب” یکدست بودنِ همیشگی تمامی فصلها است، که خب چنین مُهمی همانطور که گفتیم، تقریباً ممکن نیست؛ پس بهترین فصلِ هر سریال را نقطهی اوجِ آن تصور میکنیم. در ادامه با بهترین فصلِ برترین سریالها، با من و سینما-فارس همراه باشید.
در ابتدا چند نکته لازم به ذکر است؛ این مقاله، به هیچ عنوان “ارجاع” خاصی ندارد و رتبهبندی فصلها، حتی منبع خاصی برایشان وجود ندارد! تمامی جایگاهها و فصلها نظرِ شخصی و بیشتر تجربهای “نگارنده” هستند؛ ممکن است برخی از سریالهای برترِ تلویزیونی جا مانده باشند، که خب طبیعی است و تعداد زیادی سریالِ “تاپ” تماشا کردن آن هم توسطِ یک نویسنده، واقعاً کار طاقتفرسایی است! لذا فارق از رتبهی سریالها، به بهترین “فصل” توجه ویژهای شده و تمرکزِ اصلی در این مقاله، برترین فصلِ سریال مورد نظر خواهد بود؛ پس در ادامه، با به اشتراک گذاشتن “بهترین فصلِ برترین سریالها” از نظر خودتان، میتوانید این لیستِ برترین سریالها را بیشتر ارتقا دهید.
شاید همین ابتدا، از دیدن این سریال در لیست تعجب کنید؛ چراکه اُفت شدیدی که رفته-رفته در فصول آخرِ “مردگانِ متحرک” پدیدار شد، موجب عدمِ رضایت تقریباً تمامی مخاطبانش شد! ولی نباید از حق بگذریم، زمانی “مردگانِ متحرک” جزو بهترین سریالها و یکی از پربینندههای موجود در تلویزیون محسوب میشد. فصلهای ابتدایی، خصوصاً فصل “اول” به موجبِ کارگردانِ کاربلد و ماهرِ (فرانک دارابونت) پشت این پروژه، بر پایهی بسیار قوی و محکمی بنا شده بود. فصل “سوم” دقیقا ادامهای پیشرفت کرده از فصول قبلی بود؛ کاری که فصل “سوم” انجام داد، ارتقای فصلِ اولِ یکی از برترینها در سبکِ ترسناک-بقا بود. چنین سبکی را گسترش دادن، کاری نبود هر فیلمی هم بتواند انجام دهد، چه برسد به سریال! (مطمئناً مخاطبان قدیمیتر این سریال میدانند، بهترین فصلها همان ابتداییها بودند!) هنوز هم بینِ انتخاب فصل “اول” و “سوم” شکهایی وجود دارد.
دلیل اینکه فصل “سوم” انتخاب شد، تمرکز بیشتر برروی شخصیتها و درگیریهای بسیار مربوطِ به بقا در ابعادی بسیار بزرگتر بود؛ در واقع، همان ویژگیهای مثبتِ فصلهای قبلی را فقط و فقط بهبود داده بود و همزمان مسیر جدید سریال و جنبههای مختلفی به آن اضافه کرده بود؛ دقیقا چیزی که در آینده، هرگز در سریال مشاهده نشد. این موضوعِ “پیشرفت” بیشتر از هر فصلِ دیگری در مردگانِ متحرک تاثیرگذار بود، آنتاگونیستِ قابل قبول و ماجراهای شخصیتر شدهی اکثرِ شخصیتها، هیجان و شوکهای متفاوت، پیشرفت فنیِ بسیار قابل قبول و در آخر نشان دادنِ یک ماجرای کاملا پرکشش و جمعبندی آخر بسیار عالی انجام شده بود! به همین دلیل جایگاه “۱۰” لیست متعلق به فصلِ “سوم” از این سریال خواهد بود.
سریالِ “فرار از زندان” شاید بین برترینها رتبهی بالایی نداشته باشد؛ دلیل این موضوع هم افتِ تدریجی تا انتها بود! حتی فصلِ جدید و پنجم این سریال هم نتوانست چندان موفق باشد. ولی بین بهترین فصلها وضعیت کاملا متفاوت است، چراکه در ابتدای شروع این سریال با یکی از بهترینها در این سبک همراه بودیم. فصلِ “اول” این سریال، جزو بهترینها در موردِ طراحی و پیاده کردنِ یک نقشهی فرار بود؛ با به تصویر کشیدن شخصیتهایی به شدت کاریزماتیک (اکثرِ زندانیها) هیجان و دِرامی فوقالعاده در زندان (حتی بیرون!)، این مُهم در فصل “اول” با سطح بالایی پیاده شد، که هنوز هم بهتر از آن در فصلهای آینده این سریال پیدا نمیکنید! شکلگیری داستان و ابهامهایی که در تار و پود این روایت هستند، هماهنگی کامل تک-تکِ بخشها برای ایجاد تنش بیشتر و البته اشتیاق برای سرنوشتِ درگیرکنندهی دو برادر در فصل “اول”، واقعا بیمانند هستند.
فصلِ “اول” و تمامِ قسمتها یکدست پیش میروند و خیلی کم شاهدِ اُفت یا ضعفی در آن هستیم؛ مقدمهی فرار و زیر و بم یک سریال آن هم با ضریف کاریهای مثال زدنی، واقعا در چنین سریالی بینظیر هستند. حتی فیلمِ چن ساعتهای در موردِ “نقشهی فرار” نمیتواند در نهایت مقاومت کند و به بیراهه میرود! ولی “فرار از زندان”، چندین ساعت بدون بیراهه رفتن این کار را به بهترین حالتش انجام دهد. داستان فقط برروی زندان تمرکزی ندارد و کاملا محتاطانه برروی ادامهی این فرار، درام جذابِ کاملا متناسب و کشمکشهای جنایی و پیچشهای به موقع هم تمرکز دارد (بهترین مثال سارا-مایکل) در نتیجه، در لیست جایگاه “۹” برازندهی این فصل خواهد بود، هر چند باید توجه داشت ممکن بود برای برترین سریال اصلا “فرار از زندان” رتبهای دریافت نمیکرد!
شرلوک در کُل سریالی باکیفیت است و قطعا از تمام فیلمهای همنام “شرلوک” در سینما هم بهتر ظاهر شده؛ قسمتهایی به مانند یک فیلم کاملِ چند ساعته و کارگردانی اصولی تقریباٌ در تمامِ فصلها وجود دارد. اما دلیل اینکه فصل “دوم” بهترین فصل این سریال است، دقیقا پیشرفت و پختهتر شدن نسبت به فصل اولش در مورد شخصیت و داستانهای “شرلوک هولمز!” است. پیچشهای همیشگی و کارگردانی خاص، به همراه روایتی بسیار مُنسجم و همراهکننده در هر دقیقه، چیزی بود که به خودی خود عالی خطاب میشد، اما با این حال دوباره ارتقا یافتهتر شده بود! اینکه چگونه و چهمقدار لازم و واجبِ پیشرفت در داستانهای جذاب “هولمزی!” نیاز بود، موضوعی است که فقط در فصل ۲ مشاهد میشود و نه در فصلهای بالاتر سریال؛ بله، گستردگی و پیشرفتِ این فصل، در ادامهی سریال مشاهده نشد و شاید اینطور بهتر است که بگوییم به همین “سطح” رضایت داده شد! نه اینکه بد بوده باشند، موضوع اینجاست هیچ فصلی چنین پیشتاز قصههای مختلف نبود.
هیجان داستانِ “شرلوک” به حل معماها است، همانطور که داستانهای جنایی و پیچیدهای در نهایت به شکلی متفاوتِ دست به دست هم میدهند و بالاخره اما و اگرها حل میشوند. فصل “دوم” حتی بهترین تویستهای این سریال را هم شامل میشود و مخاطب بیش از پیش با هوش و زکاوتِ شرلوک ارتباط برقرار میکند؛ البته قصههای بسیار هیجان انگیز و پر فراز و نشیب خیلی خاص هم تاثیر مستقیمی بر این هوش و زکاوت میگذارند. هر سه قسمتِ قوی و سطحِ بالا در تمامی قطعاتِ پازل به جا کار شدهاند، اصلا دلیل اینهمه انتظارات بالا برای ادامهی فصلهای آینده این سریال، همین کیفیتِ بسیار فوقالعاده این فصل بود و بدین صورت فصل “دوم” از این سریال، جایگاه “۸” در لیست ما خواهد بود.
“کارگاه حقیقی” در ابتدا یک “مینی سریالِ” با کیفیت بود، حتی امکان داشت هرگز نتواند بین سریالهای مختلف (طولانی) قرار گیرد؛ ولی در ادامه فصلهای بعدی هم برایش معرفی و تبدیل به یک سریال چند فصلی شد، با این حال هر فصل داستان کاملا متفاوتی را در بسترِ خودش روایت میکرد (البته فصلهای بعد فقط و فقط ضعیفتر شدند) دلیل اینکه این سریال و فصل “اول” آن از بهترینها هستند، قطعا کیفیتِ فراتر از تلویزیون و نزدیک به سینما بودنش است؛ بازیگرانِ باکیفیتِ سینمایی و در کل شخصیتهای بسیار پرداخت شده، اِلمانهای قدرتمندِ روایی و تقریبا تمامی بخشهای دیگر مثل فیلمبرداری، طراحی صحنه، موسیقیمتن همه و همه سطح بالایی دارند. ریتم و روندی که در نقاطی کاملا خفهکننده و گیرا و کوتاه بگوییم در کل همیشه سعودی است و به جز مرحله-مرحله به هدف رسیدن به بیراهه نمیرود! دقیقا چنین وضعیتی در هیچ کدام از فصلهای آینده پیش نیامد و میتوان اوجِ سریال را فقط همین ابتدا دانست.
کُل ماجرا از همین فصلِ “اول” شروع شد و پایان یافت، فصلهای بعدی داستانی جداگانه دارند و اصلیترین ضعفشان، نبودِ یک هماهنگی بین کُل داستان به مانند فصلِ ابتدایی بود؛ به همین دلیل فصلِ “اول” بالاترین (بهترین) “تعلیق” برای کشف حقیقت را بین فصول این سریال دارد و قطعا چنین وضعیتی، رضایتِ مخاطبهای سینما را هم جلب خواهد کرد؛ چرا که این تعلیق واقعا از برترینها در مدیوم تلویزیون بوده و هست. فصلِ اول این سریال در جایگاه “۸” با شایستگی تمام قرار میگیرد. جالب اینجاست که حتی یک فصل آنقدر میتواند کارش را به درستی انجام دهد، که موجب شکستِ همه جانبهی ادامهاش باشد. (به هر حال انتظارات در آسمانهاست و با لغزش کم، فقط سقوط آزاد!)
“دوستان” با توجه به ماهیتِ “سیتکام” بودنش، انتخاب بهترین فصلش مقداری سختتر است؛ اما آغازکنندهی سریال، آنهم با کیفیتی مثالزدنی در این سبک هنوز هم بهترین خواهد بود (“دوستان” بیشتر به انتخابِ بهترین قسمتها معروف است!) فصل “اول”، دقیقا تمامِ نکاتی که فکرش را میکنید شاید در فصلهای آینده باشند را یکضرب دارد. هر فصل با تعداد قسمتهای زیادش خوب و بد دارد و اگر فصل بالاتر و دیگری انتخاب شود، راستش آنچنان تفاوتی با دیگر فصلها ندارد؛ چراکه “دوستان” در فصلِ ابتدایی تا حَد کاملی ظاهر شده است! اما خاصیت برتری این فصل به نوعی برای ادامهی راه است، که “نو” و “خاص” بودنش برای همیشه و در هر زمانی، میتواند خودی نشان دهد؛ فصل “اول” یک بُمب برای ادامه راه کل سریال است و دقیقا اینجا وضعیت، خیلی طوفان قبل آرامش است! (باید خیلی ریز اشاره کنیم، هیچ سریال “سیتکامی” آغازش به مانند دوستان کامل نبوده و نخواهد بود!)
چنین ویژگی را فقط در فصل “اول” خواهید دید و شما را به دیدنِ کل سریال وادار میکند. فارق از اینکه این فصل شاید بهترین قسمتها را نداشته باشد، اما کار فوقالعادهای به عنوان فصلِ اول یک “سیتکام” انجام داده است. مثلاً جوکهای فوقالعاده نو و منحصر به فرد، داستانهای کوتاه و گیرا، بازیگری بسیار قابل قبول و ارتباطات یونیکِ (تک!) بین کاراکترها، اصلا “دوستان” از همان اولین فصلش عالی شروع میشود و هنوز هم جزوی از بهترینها (فصل) محسوب میشود و اینچنین فصل و آغاز منحصر به فردی، در جایگاه “۶” در لیست جای خواهد گرفت. با اینکه شاید به سختی میشود چنین سریالی را در لیست به خوبی قرار داد، اما مطمئنا نبودش هم یک ایراد برای هر لیستی محسوب میشود!
“آینه سیاه” سریالِ متفاوت و خاص بریتانیایی (متفاوتِ دقیقا عالی!) یکی از برترین سریالهای دههی گذشته است. هر قسمت، داستان جداگانه و مختلفی روایت میکند، که به شکلی متفاوت و بعدِ دیگر و سیاه تکنولوژی را نشان میدهد و در ادامه، برخی از فصلها رفته-رفته کیفیت بهتری پیدا کردند؛ انتخابِ بهترین فصل چالش به حساب میآید (این جمله را قرار است کلا زیاد بشنوید!) چراکه هر قسمت به مانند یک فیلم مستقلِ کاملا جداگانه محسوب میشود. اما برخی از بهترین قسمتهای این سریال، میانگین تعدادشان را بگیریم در فصلِ “چهارم” حضور دارند! سریال آرام-آرام ایدههای مختلفش را پیاده کرده است؛ خوب یا بد، بالاخره توقعات بالا و بالاتر رفتهاند و موفقیتِ فصلهای آخر و فصل “چهارم” سختتر بود، ولی با پشتیبانی “نتفیلکس” آیندهی جدید و “جدیتر” مورد توجه بیشتری قرار گرفت! چه از لحاظ محتوا و ایدههای بسیار تاریک، چه مبحثِ فنی واقعا پیشرفتهتر، همه و همه بالاتر از انتظار ظاهر شدهاند.
با آن همه ایدههای علمی-تخیلی قبلی، هنوز هم متفاوتی در فصلِ “چهارم” به چشم میآید. خب به اصلیترین برتری این فصل میرسیم؛ تاریکتر شدن داستان در هر قسمت و با کیفیتتر شدن تدریجی “تعداد” قسمتها که به اصل “آینه سیاه” بیش از پیش نزدیک است و با این حال همه قسمتها هم ریتم و فرم متفاوتی دارند! (مثلا از بهترین قسمتهای سریال، در یک فصل تماما پر ضعف قرار داشت! ولی فصل “چهارم” تعدادِ بیشتری قسمت بهتر را شامل میشود) برخی از تاریکترین قسمتهای سریال در همین فصل جمع شدهاند، که عدم تکرار و حفظ جذابیتِ متفاوت هر قسمت با دیگری و البته بخشِ “تاریک” فصول ابتدایی در فصل “چهارم” بسیار واضح و البته بابِ میل مخاطب است! با توجه به تجربهی ارزشمندِ این فصل از این سریال، به راحتی رتبهی واقعا خوبِ “۵” در این لیست را با شایستگی تمام دریافت میکند.
داستانی که “دنیای غرب” روایت میکند، “یکتا” است؛ غربِ وحشی ترکیبش با ژانرِ علمی-تخیلی و نویسندگی خارقالعادهی تک-تک سناریوها، دقیقا میشود فصلِ “اول” و استثائی دنیای غرب! (حال چهقدر این فصل اولها بهترین هستند!) سریال ویژگیهای بسیار منحصر به فرد و تازهای دارد، که با پیگیری هم در تلویزیون و سینما فقط و فقط در فصل ابتدایی این سریال “وجودشان” را میبینید. “پیچیدگی” موجود در اختیار روایت و خصوصا فرم است؛ فیلمنامهی پر پیچ و خم و به شدت یگانه باعثِ خلق یکی از برترین سریالهای دههی اخیر در ژانر علمی-تخیلی شده است. آنقدر که فصلِ “اولِ” دنیای غرب استثنائی و متفاوت بود، که دلیل اینکه هنوز سریال در برترینها قرار میگیرد، فقط همین یک فصل کافیاش است! حتی گسترده بودن و پُتانسیلِ بیشتر برای ادامه، از پایهریزی محتاطانهی همین فصل به ارث رسیده و هماکنون درحال گسترده شدنِ بیشتر است و گویا هنوز هم کششِ بیشتری در این داستان طویل وجود دارد (با آرزوی موفقیت!)
اما، خطهای زمانی متفاوتِ غیرقابلِ حدس و حفظِ اصالتِ یک “غرب” درست و حسابی در کنار هم دیگر ترکیب خاص فصلِ “اول” هستند؛ موضوعی که دیگر هرگز همان چیزی که در ابتدا دیدیم را نتوانست در ادامهی سریال به وجود بیاورد! در واقع ضربهی اصلی و قدرتمند این سریال در آخرین قسمت و انتهای آن بود. قسمتی که به راستی یکی از بهترین و تعجبآورترین قسمتِ یک سریال، در دههی اخیر را یدک میکشد و حُکم یک ارزشِ دوباره برای تماشای دوبارهی سریال را دارد. بله، واقعا فصل “اول” دنیای غرب ویژگی تماشای دوباره را “خیلی” دارد! خب با چنین وضعیت درست و حسابی، قطعا فصلِ “اول” این سریال در لیست ما جایگاه “۴” را دریافت میکند.
“توئین پیکس: بازگشت” آخرین اثرِ “دیوید لینچ”، یکی از بهترین کارگردانهای زنده جهان است! هیچ فصلِ سریالی به اندازهی فصلِ “سوم”، نتوانسته تا به این اندازه ماورائی (دیگه خیلی!) پیشرفت کرده باشد؛ فصلِ “سومِ” توئین پیکس، چیزی حدود ۲۵ سال بعد از فصل قبلیاش برروی تلویزیون دوباره پیدا و ساخته شده است. حفظِ تمام اِلمانهای قدیمی به همراه پیشرفت فریم-فریم راستش اصلا مثلش وجود ندارد و شاید نخواهد داشت! آقای لینچ بعد از ساخت فصل دوم در دههی ۹۰، در سینما به قلههای بالاتر از حد انتظار رفت و در یککلام بالاخره “سبک” خاص خودش را کاملتر کرد؛ سبکی که بالاخره نه در فیلم جدیدش، بلکه در یک سریالِ چند قسمته تماما استفاده شد! کیفیت ذره-ذرهی فصل “سوم” این سریال را فقط و فقط با کلمهی “شاهکار” میتوان بیان کرد. ادامهی یک داستان مُنسجم با پُتانسیل از دست رفته، که هم اکنون تمامی قطعههای گمشدهی پازل به هم رسیدهاند (قطعا تا تجربه نکرده باشید، متوجهی جادوی خاصش نخواهید شد! چرا که حاشیههایی در دههی ۹۰ برایش وجود داشته!)
خاصترین قسمتهایی که در یک سریال میتوان در طول تاریخ پیدا کرد در فصلِ “سوم” واضحا هستند و همان مرزِ تلویزیون-سینما که همه میگویند دقیقا با “توئین پیکس: بازگشت” برداشتنش جوابگو است! دقتِ وصفناپذیر این فصل در برخی اِلمانهاش و البته کانسپتِ خارقالعادهاش، حتی از از فیلمهای سطح بالا هم چند قدمی جلوتر است. فصلِ “سوم” این سریال در جایگاه “۳” قرار میگیرد. اما به دلایل شخصی مورد علاقهترین سریال در کل لیست برایم “توئین پیکس” است، تقریبا از بین تعداد خیلی زیاد سریالی که تاکنون دیدهام، هیچ سریالی حتی رتبهی اول، به مانند “بازگشت” نبودهاند و نخواهند بود. با این حال با رعایتِ اصولِ نقد و ۱۰ برتر! این عنوان را در رتبهای فارق از علاقهی خیلی “شخصی” گذاشتهام!
اما بالاخره نوبت میرسد به همان بهترینهای اصلی! بریکینگ بد واقعا از همه لحاظ یک سریال فوق سطح بالا است؛ فراز و نشیب در قسمتهای این سریال بوده و این امری طبیعی در این مدیوم است؛ ولی خب فصل آخر یک سریال تا به این حَد “شاهکار”، واقعا هنوز بیرقیب باقی مانده است (واقعا حتی با نگاه سختگیرانه هم ایرادی وجود ندارد!) انگار نه انگار فصلِ “پنجم” یکی از پر بینندهترین سریالهای تاریخ باید محافظهکارتر بود! آخرین فصلِ “بریکینگ بد”، بالاخره اتفاقاتی که همیشه از آن ترس میرود و در اصل استرسِ مخاطبان بودند را با قدرتِ تمام به پیش میبرد، اندک ضعفهای فصلِ قبل را جبران میکند (خیلی مُهم است این نکته!)، به دو “نیم فصلِ” بسیار پرهیجان و تنشزا تبدیل میشود، تک-تک بخشهای این دو “نیم فصل” را تا جایی که میتواند ارتقا میبخشد، داستان “والتر” (هایزنبرگ!)، جسی، هنک و کلا تمام خانواده را به اوج میرساند و سرنوشتِ هر کاراکتر را بدون اندکی تردید و شک به بهترین شکل نمایش میدهد. (دقیقاً چند قسمت آخرِ این لعنتی!)
خب اینجا فقط به عملگرها اشاره کنیم! چندین و چند عملگری که در مدت زمان بسیار طولانی در این سریال به دقت بینظیری پیاده و ساخته شدهاند، مکملشان با نهایت چیزی که فکر میکنید در فصلِ آخر استفاده شده است. فصل “پنجم” بالاخره خطهای داستانیِ فرعیتر که تمام مدت سریال طول کشیدهاند را ذره-ذره پردازش میکند، بُعدِ آخرِ هایزنبرگ! که در تمامِ این مدیوم استثنائی است را بالاخره به بهترین شکل تکمیل و پایان میدهد(پایان داستان) و همینجوری بخواهیم بگوییم، دقیقا یک مقاله جداگانه از نکاتِ مثبت میطلبد! کوتاه؛ فصلِ “پنجمِ” این سریال جایگاه “۲” را با نزدیکی خیلی زیاد به جایگاه “۱”، کسب میکند و به بهترین فصل پایانی یک سریال در طول تاریخ این مدیوم هم تبدیل میشود!
سریالِ “بازی تاج و تخت”، هنوز هم یک پدیده در این مدیوم محسوب میشود! با اینکه شاید فصلِ آخر (هشتم) این سریال چندان رضایت بخش نبود و موجب نارضایتی تمام مخاطبانش هم شد، ولی باز هم هیچ چیزی ارزش و اهمیتِ این سریال را نمیتواند اندکی کم کند؛ سریالی که به تنهایی مرزها را فرسنگها جا به جا کرد، اما بهترین فصلش کدام است؟ سختترین انتخاب در کل لیست انتخاب فصل “چهارم” این سریال بود! این فصل بدونِ شک اوجِ بسیار قدرتمندی برای سریال در فریم به فریمش محسوب میشود. خاصیت اصلیاش بهبودِ فصلِ قبلی و پایهریزی شاهکاری برای فصل بعدی شاهکارتر بود! حتی فصلِ “سوم” شامل بهترین قسمتهای کل سریال است و روحِ اصیل یک “بازی تاج و تخت” را دارد و دیگر فکرش را کنید، فصل “چهار” حتی بهتر از آن هم بود! قسمتهای به شدت با کیفیت و وجودِ خالص فصول ابتدایی و مقدمهای بسیار سطح بالا برای فصلهای به شدت باکیفیت آینده بود. داستانسرایی “تام” هر شخصیت و خطهای مختلفِ روایی به شدت پرجزئیات، پیشرفتِ قسمت به قسمت در این فصل، تغییر و تحول همه جانبهی هفت پادشاهایی، دیوار، و حتی شروع ادامهدار شخصیت “کالیسی” به شکلی کاملا متفاوت و درست! (خودتان میدانید ماجرای آینده را، افسوس…)
حتی جزئیات طراحی صحنه، دیالوگهای به شدت پر مغرتر!، موسیقی شاهکار و فیلمبرداری و جلوههای ویژه فراتر از فیلمهای بسیار پر هزینه! همه و همه بیمانند بودند. فصلِ قبل، با بهترین قسمتهایی مثل عروسی خونین و آغاز یک تحول در کل قلمرو مقدمهای برای شروع تغییرات فصل “چهار” بود، که دقیقا این تغییرات چیزی فراتر از انتظارها بود. “بازی تاج و تخت” در هر فصلش تغییرات زیادی در همهی جوانبش به وجود میآورد، ولی حتی به معیار شمارش هم، هیچ کدامشان به اندازهی فصل “چهارم” اصولی و پایبند به اصل چنین روایتی را شکل ندادهاند (مثالش، قصهی آریا و هانت که روحِ سریال را در خود دارد!) فصلِ “چهارم” این سریال بدون شک هیچ جایگاهی به جز “۱” در لیست نخواهد داشت، چراکه این “بازی تاج و تخت” اصلاً برترین سریالِ کل تاریخ است! حال چه آخرش خراب شده باشد، چه باز هم شاهکار خطاب شود، بازی تاج و تخت کاری که به عنوان یک “پدیده” شناخته میشود را انجام داده و هرگز و هرگز، مانندش پدیدار نخواهد شد!
[poll id=”35″]
نظرات
خیلی برام جالبه که اسم سریالایی مثله the sopranos و the wire و Seinfeld اصلا آورده نشده. ولی بازم خیلی خوبه که به twin peaks اشاره کردید. به نظر من فصل اولش بهترین بود اما نظرات متفاوته
مقاله فوق العاده ای بود . ولی سریال لاست توش نبود که به نظر من بهترین سریال دنیاست و البته کاملترین…