متاسفانه در برخی آثار متوسط مثل “کلبه” (The Lodge)، هر چه تمرکز بیشتری کنید و به جزئیات توجه کنید، متوجهی ضعفها و کم و کاستیهای بیشتری میشوید! کلبه از آن دسته از عناوین ترسناکیست که شرایط را به قدری برای خودش بد کرده، که گذر از مشکلات و روشن شدنِ دوباره موتورش به لطف همین بی ثباتیها رنگ بوی واقعاً عجیبی میگیرد و به شکلِ واضحاً ایراددار، نتیجه ترسناک میشود؛ با این تفاصیرِ ضد و نقیض، “کلبه” اصلاً در حد یک عنوان متوسط قابل تحمل هم نیست و از جهات بسیاری به شدت میلنگد، امّا فضای استرسزا و ترس واقعاً لحظهای خفهکنندهای را برای مخاطبش به جریان میاندازد. روایت بسیار ساده، فاقد جذابیت یا گیرایی مناسب برای مخاطب است و اکثراً حوادث اضافی و یکبار مصرف هستند که این موضوع، ترس موجود را هم یک بار مصرف میکند! با نقد و بررسی این عنوان، با من و سینما-فارس همراه باشید.
اول از هرچیزی باید به ترس لحظهای و استرس حداقل به شدت عجیبِ موجود در فیلم اشاره کنیم؛ این ترسها بسیار بی دلیل و شاید ناخواسته از بدی زیاد ایجاد شدهاند! تکنیک کاتهای عجیب و غریب که اصلاً حرفی برای گفتن ندارد با موسیقی عجیب و بدون ریتم و نامرتبط با داستان، به طرز عجیبی “ترسی” را که قبلاً در عناوین مختلف دیدهایم، متغیر کردهاند و گویا الگوریتمِ بیشیله پیلهی نچسب “کلبه”، حداقل فُرمی کارش را به بدترین حالت انجام میدهد (بدترین اینجا همان موفق است!) البته که باید اشاره کرد چنین ترسی اصلاً ارزشمند نیست و جز فریب یا با بی منطق بودنِ اِلمانهای مختلف چنین موضوعی عملاً شکل نمیگرفت؛ بله، فیلم از نابلدی و خرابکاری به چنین مُهمی دست یافته و واضحاً چنین وحشتی عمدی نیست! فیلم نکته مثبت عجیبی دارد که شاید هیجان هر چند کاذب است، امّا برای بیننده وضعیتی عجیب به عمل میآورد؛ در لحظاتی فیلم “کلبه” این وضعیت نامرتبش را بیشتر از قبل آشفته میکند تا زمانی که دیگر مخاطب رسماً فقط کلافه و کلافه شود (دقیقاً پایان بندی)
در دراز مدت قصه که کلاً گفتن و نگفتنش به جایی بر نمیخورد، امّا لحظاتی مثل فروپاشیِ گریس مخصوصاً در اواخر فیلم و توهماتش، این تنش و ترس ناشی از عجیب و غریب بودن را حتی بدتر میکند (بخوانید بهتر و ترسناکتر) به سبب همین موضوع این فیلم برای یکدسته از افراد بسیار هیجانانگیز خواهد بود؛ «مخاطبانی که علاقهی به فردی تماشا کردن عناوین ترسناک دارند!» روایت داستان و چند دقیقهی (چند ساعت!) ابتداییاش بسیار بد است و تا خودکشی مادر و وارد شدن اعضای خانواده (میا و ایدن) به همراه پدر و عضو جدید و مَد نظر “گریس” به بدترین شکل ممکن بی اهمیت و اصلاً فاقد هرگونه جذبهای است! کانسپت برای وحشت دوستان شناخته شده است و همه آن را میپذیرند و سخت گیر نیستند! (مثل من، به عنوان یکی از طرفداران سینمای وحشت) مشکل این روایت و در واقع بی در و پیکر بودن تمامی جوانبش است، که اندکی وقت صرف درست اجرا کردن و پایه ریزی مستحکم و البته هدفمند نشده است؛ فیلم ابایی از این موضوع ندارد که اعلام کند از خیلی از آثار الهام گرفته و حتی ادای احترامی به آنها میکند (مثالها زیاد هستند! ولی شاید بهترین و شناختهترینشان “درخششِ” کوبریک باشد) بنابراین هرگز “کلبه” به داستانی شنیدنی و درگیرکننده با هویتی مستقل تبدیل نمیشود و بسیار در یک ساعت ابتداییاش خستهکننده میشود.
به موضوع قبلی برگردیم؛ موضوع تکنیکهای ناقص و درست پیاده نشدن وجههها است که فیلم را با ترسها و استرسهای لحظهای میاورد. مثلِ تدوین نامناسب که جز پَرت بودن و از قافله عقب افتادن، واقعاً صفاتِ دیگری لایقش نیست! سکانسهای بی ربط امّا با حداکثرِ شوکه کننده بودن و البته نورپردازی بسیار تیره و تار خوب، کار خودشان را برای ترس و قرار گرفتن مخاطب در وضعیتی که صرفاً در روایت “بی حس” است، عجیب خوب انجام میدهند! عملی که اثر را به یک تجربهی فقط با جوانب لحظهای و بدون ماندگاری تبدیل میکند. صدابرداری و موسیقیِ خاموش (سکوت!) امّا در جریان این فیلم مخاطب را به جای ترساندن یا غرق کردنِ در اتمُسفر، آزار میدهد! چنین لحظاتی بیش از هر چیزی گوش خراش و خب “غیرحرفهای” هستند؛ بهترین مثال همان سکانسی است که بعد از “از خواب بیدار شدنِ مخاطب وسط فیلم”! بالاخره جنون “گریس” خودی نشان میدهد. سکانسی که در سکوت به سر میبرد و به یکباره و بدون هیچ منطقی با صدای بسیار گوشخراش پیانو تعویض میشود؛ این لحظه ترسناک یا تنشزا نیست بیشتر آزاردهنده، بدقلق و همان نابلدی و نادرست بودنِ اِلمانهای مختلف و اجریشان را نشان میدهد.
واقعاً اگر انتظار از فیلمی ترسناک، فقط چند ساعت ترسیدن و هیجان حاصل از آن باشد، سخت گیری چندان کار به جایی نمیرساند؛ اگر همین تنها خواستهی مخاطب است که خب به نظر فیلم میتواند مناسب باشد! امّا نیمهی پایانی، ریتم و روند قابل قبولی دارد که به آن اشاره خواهیم کرد، فعلاً به مبحث خودمان برگردیم؛ دیگر اِلمانها و نقاط حائزاهمیت همه افتضاح هستند، هرجا مخاطب به دلخواه یک سکانس و عواملش را حذف کند به جایی برنمیخورد؛ “کلبه” از یک داستان خیلی کلیشهای و اتفاق ناگوار به یک گرفتاری و وضعیت بدِ روحی مور مورکننده و بی ثبات منجر میشود. تنها تفاوت در انتهاست که چند جمله و تفکر جالبِ ترسناک دارد، مثل “نفوذِ به افکار عمیق” و جنون گریس نسبت به زندگی و مرگ در برزخ. خب حال که صحبت از گفتنیهاست! شیمیِ عجیب و منطق روابطِ شخصیتها هیچ معنی و مفهومی ندارد، به همین دلیل در اواخر وضعیت غیرقابل حدس میشود؛ از تصمیماتِ عجیب و غریب یک پدر قبل و بعد مرگ همسرش تا رفتار گریس با بچهها… این روند و خط در جریان داستان از آبکی بودنِ از پیش تعیین شدهی فقط رسیدنِ به دیوانگی، توهم و خلاصه که پایان بندی و آخر ماجرا ایجاد میشود و بسیار ضعیف است!
“کلبه” به عنوان یک فیلم ترسناک که دست روی جنون کاراکترش گذاشته، باید چند گزینه جلوی مخاطبش قرار دهد تا با هر بار عدم موفقیت کاراکتر مَد نظر در جمع و جور کردن روح و روانش!، مخاطب هم به همراهش به عمق ماجرا فرو برود (این همان ایرادی است که در ابتدا اشاره شد؛ هر چه بیشتر تمرکز کنید، ایراد واضحتر میشود!) ولی وقتی فیلم از گفتن و یا به تصویر کشیدن چند رابطه و یک داستان درست و به دور از هرگونه خلاقیتی باز میماند، خب چگونه باید درمورد نوع ترس و مثلا نبوغ یا دلایل مجنون شدن گریس در تک-تک ابعاد بحث و پیشرفتی کرد…؟ جمع بندی و سُخن آخر؛ این عنوان ضعفهای به شدت نابودکنندهای دارد و بسیاری از وجههایش بدون نظم و عجیب و غریب و بی ربط به همدیگر هستند؛ پیشتر به خوبی چنین موضوعی را بررسی کردیم، که همین نامرتبیها موجب ایجاد و خلقِ ترس لحظهای شدهاند. با اینکه این ترس فاقد ماندگاری است، ولی برای برخی مخاطبان میتواند هیجان انگیز باشد؛ چراکه در انتها و نیمهی پایانی به اوج خودش میرسد!
[poll id=”57″]
نظرات
خسته نباشین نویسنده عزیز…. میدونی از چی این فیلم حرصم میگیره؟؟؟ از اینکه خیلی مدعی هست که من فیلم خوبیم… باید بنشینی من رو نگاه کنی و به قول معروف داره ادای خوبا رو در میاره…. کاملا باهاتون موافقم اصلا فیلم خوبی نیست…. بهش نمره ۱ میدم سر اینکه وقتم رو هدر داد… ولی جدای این موضوع امروز نشسستم یک بار دیگه casino royal 2006 رو دیدم… حرفم اینه کاش این قسمت رو سر حواشی که پیش اومد پخش نمیکردن… چون سر اینکه سنت شکنی کردن و جیمز باند اون ظاهر و چهره همیشگی رو نداشت و جیمز باند جدید یک مرد تقریبا بلوند بود خیلی به این قسمت مامور ۰۰۷ توجهی نشد… واقعا فیلم قشنگیه… در کل مرسی…
سلام، ممنون از مطالعه و توجهتون دوست عزیز؛ بله دقیقاً! یکم پایینتر رو پوستر همین فیلم از تعریفاتِ گفته شده در مورد فیلم، خلاصه از دهشتناک بودن و یک فیلم ترسناک عالی به شکلی کاملاً شعاری و بیهوده استفاده شده! در صورتی که اونقدر فیلم عجیب و شلختست که از بد بودنش، چنین صفاتی رو بدست میاره. درمورد جیمز باند که خب بالاخره کسی توجه کرد به این قضیه! :) جیمز باند دورهای همه چیزش عوض میشه، مخصوصاً بازیگراش که دیگه باید باهاش کنار اومد؛ حتی کسایی که جیمز باند رو با دنیل کریگ میشناسن، بزودی چنین حواشی به وجود میارن (چند وقت پیش یک شایعه درمورد ادریس البا بود…) یک قضیه تکراری که بارها پیش اومده، همونطوری که جیمز باندِ پیرس برازنان تموم شد و قبلیا و قبلیا! ولی خب کازینو رویال خیلی فیلم عالی و تاپی بود و تجربهی واقعاً لذت بخش برای من بود.