اقتباسی بینظیر از یک بازی و مجموعهی ترسناک-روانشناختی با بالاترین سطح ممکن نتیجهاش میشود، فیلم تپه خاموش (Silent Hill) محصولِ ۲۰۰۶! مجموعهای که حداقل اقتباس سینماییاش درون مایه به شدت مذهبی دارد و نیاز به بررسی جزئیتری نسبت به دیگر فیلمهای هم سبکش دارد؛ درنهایت امّا، با کنار هم گذاشتن هر بخشِ اشارهگرِ این اثر، متوجهی روایت کلی و ارجاعات بینهایت درست و حسابی به اصل و منبعش خواهیم شد! در بین مجموعهی اصلی، چند نسخه داستانشان شخصیتر بود و اولین نسخه که فیلم مشابه با آن عمل میکند، قضیه متفاوتی دارد. در ادامه با تحلیلِ داستانِ فیلم “تپه خاموش”، با من و سینما-فارس همراه باشید.
همان ابتدا تِم کلی و اصل داستان خودش را لو میدهد؛ تابلویی که همان اوایل واضحاً وسط قاب قرار گرفته که با توجه به کتابِ مقدس و نقل و قولشهایش (که زیاد وارد جزئیات نمیشویم!) به اختلاف، دو دسته بودن و در کل مبحث “ایمان” و البته گناهان نابخشودنی شهوت و چگونگی “منع شدنها” و یک دادخواست نهایی اشاره دارد! واضح است که این حکایت چه ماجرایی در “سایلنت هیل” است (به جای تپه خاموش، همان ورژن اصلی میخوانیمش!) وقتی ساکنان و رهبرِ افراطی و غرق در مذهبشان، “کریستابلا”، “السا” را به عنوان یک موجود پلید و نفرین شده طرد میکند! (دلیل این امر، مربوط به این بخش از تابلو و کتاب مقدس است) گناه و خیانتِ مادری (دالیا) که نابخشوندنی است توسط مذهب و این افرادِ واقعاً تعصبی و کور، به همراه کسی که خودش را در جایگاه والای قضاوت میداند (شخص گفته شده که مشکلات را در کلیسا حل کند؛ کریستابلا) در گوش دالیا این گناه دائماً بازگو میشود و تنها دخترش، مورد هجوم و منع شدن همه جوره قرار میگیرد! نفرتی در این بین ذره-ذره شکل میگیرد و در نهایت توسط همین نفرت خلق شده، ایثارگران! مجازات میشوند.
مادر السا (“دالیا” که نمادی از فردی است که توبه میکند و پذیرفته میشود و در دادخواست نهایی مورد غضب قرار نمیگیرد) هرگز پدرِ “السا” را معرفی نمیکند و به همین دلیل اتفاقات به مرور بد و بدتر شکل میگیرند. دیگر ارجاعِ تابلو، گناه این شهروندان و بیایمانی محض و دادخواستِ به دور از هرگونه حقی است! (واقعاً به دور از حق؟ دوگانگی در هر بخش فیلم وجود دارد؛ تصمیم با شماست) از آن طرف با تنها شدن السا در این دنیا و انسانهای کثیف (که حتی بچههایشان هم از درون سیاه و بدونِ عقل شدهاند) توسطِ مستخدم مدرسه مورد تعرض و آزار جنسی شدید قرار میگیرد و در نهایت توسطِ مادر خودش به دام و دست این جماعت، سوخته و قربانی میشود! اکثراً آتش را نماد همان عذابِ نهایی میدانند، نماد پاککنندگی! به طور خلاصه، قسمت اول از قرنتیان ۶ و قسمتِ اول این تابلو، به رفته-رفته ماجرای از پیش اتفاق افتاده شهر و آن تعصب و افراط در مذهب و شخصی میانجیگر در کلیسا اشاره دارد و قسمت دوم تابلو، به خشم و تبعید شدن این شهر و و مستحق بودنِ ساکنان بیایمان در قعرِ تاریکی برزخ مانند و غذابی که هرگز رهایی ندارند است!
ارجاعی شدیداً واضح به سکانسی مشابه با اولین نسخه از این مجموعه بازی، که در واقع اصلِ منبع اقتباس این فیلم است؛ حرکت دوربین به همراه “رز” طی مسیر و هر چیزی که در تا با اینجا کشیده شدن “رز” نقش دارند، دقیقاً ذره به ذره مشابه با منبع هستند و این موضوعی به شدت بیمانند، ارزشمند و حتی شاهکار در بین اقتباسهای قدیم و جدید از یک بازی ویدئویی است! (دقیقاً مثل موسیقیِ شاهکارِ فیلم توسط خالق اصلی!) از مواردی که تاثیرگذار هستند و اینجا به چشم میخورد، عذابِ بی پایان یکی از افراد جستجوگر شهر است (نمادی از سرنوشتِ تمامی ساکنین است، مردم معمولاً برای بیرون آمدن ماسک و لباس مخصوصِ محافظی میپوشند) علاوه بر ریشههای مذهبی در روایت، سازندگان در سایلنت هیلها برای داستان و موجوداتِ ماوراطبیعه و چیزهای عجیب کم نگذاشتهاند و همه چیز را نباید مربوط به ارجاعهای مذهبی دانست (شاید مثلاً همین دوبخشی بودن السا و نیمهی خوب و بد، البته شاید!) دیگر ذهنیت غیرانسانی و نفرتی که السا که از تمامی همکلاسیهایش گرفته را (به دلیل اینکه او را اذیت میکردند) هم اکنون در این کوچه میبینیم؛ این موجوداتِ ترسناک، شبیه به بچه هستند و صداهای ترسناکِ بچهگانهای هم در میآورند! مثل سکانسهایی که دور السا را میگردند و اذیتش میکنند، به رز حمله ور میشوند. به راستی چنین نفرتی از کجا نشئت گرفته؟ سایلنت هیل جایگاهی برای نفرت است؟!
(مروبط به تصویر بالا) در اینجا دو حالت میتوان بررسی کرد؛ (شخصاً اولین مورد را بیشتر میپسندم) اول همانطور که “سیبیل” اشاره میکند، مشابه چنین بلایی سر یکی از افرادی که قبلا پسر بچهای را دزدیده در معدن آمده و این هیولایی که واضحاً دارد از درون زجر میکشد، اشارهای به حفر و گیر انداختن پسربچه در جایی بسیار نامناسب و اذیتکننده است (معدن، که مستقیماً این موجودات از آنجا میآیند) قطعاً چنین قاتل و منحرف جنسی، سزاوارِ چنین بلایی هست و در ضمن با خط داستانیِ سیبیل هم جور در میآید. دومین مورد میتواند به شهروندان و افراد داخل “هتل بزرگ” اشاره کند؛ به نظر میتوان چنین برداشت کرد، که شهر از هر نظر اختلاف طبقاتی داشته و چنین افرادی قصد داشتهاند السا را بسوزانند (با توجه به مرور لحظاتِ قبل آتشسوزی توسط السا) در واقع این موجودات به نظر همان شهروندانی هستند که در چنین ماجرایی دست داشتهاند و هم اکنون طبق گفتهی کاراگاه به کریس، به حقشان رسیدهاند (زجر فراوان، وجود سرشار از تعصب و سم! مثل همین هیولا…)
همانطور که گفته شد، اشارات مذهبی زیادی هم وجود دارد؛ مثلاً همین “محکوم بودن دشمنان و مابقی ماجرا…” (جملهی پشت سر رز در تصویر بالا) تابلوهایی که به خداوند (عیسی مسیح) و فرشتگان و دادخواست نهایی، حتی برای غیرانسانها و چنین مسائلی اشاره دارد (حاشیهها بمانند!) پیشرو شهر شخصی است که به مانند یک شبه خدا، سعی در برگزاری و اجرای چنین موضوعی را دارد؛ دادخواستِ افرادی که ایمانشان ضعیف یا خطا و گناهی مرتکب شدهاند (نمود چنین تفکرِ افراطیای، لحظهایست که قضاوت کنندهی در کلیسا، از رز در مورد عقایدش میپرسد!) “کریستابلا” ذهنِ تمامی شهروندان را با توجه به امر و نهی کردنهایش، عملاً مسموم کرده است؛ به صورت خلاصه، در همین کانسپتی که فیلم رویش دسته گذاشته (و اشارههایی که به مذهب شده) توسطِ یک قضاوت کننده راه اشتباه پیش گرفته میشود و همین موجب ویرانی و گیر افتادن در حالتی مثل برزخ است تا زمان نهایی!
نفرین السا؛ عاقبتی که بعداً میفهمیم بر سر کسی آمده که بسیار السا را اذیت و آزار داده! (یکی از بهترین نکاتِ فیلم این سانسور نکردنهایش است؛ دیگر واضحتر این نمیشود نمایش داد و چنین موضوعی را بیان کرد، موافقید؟ از میمیک و زبانِ درازش تا اجسادِ عریان دیگر…) بله شاید خیلی جاهای دیگر “تابو” است، ولی در این مجموعه خصوصاً نسخهی دوم، شهوت یکی از اصلیترین خطاها و عذابهای روی دوش کاراکتر است (گمانی که در دادخواهی مسیحیان تاکید زیادی برروی شده!) “کله هرمی” همان مجازاتگری که مستقیماً برای چنین موضوعی طراحی شده بود! در فیلم و باز هم این دنیایِ خاکستر شده، مجازاتگر و نماد بازپس گرفتن و اجرای عدالت بر سر افراد گناهکار است (خاکستر و بیرنگی محیط، اشاره به نابود شدن همه چیز بعد از آتشسوزی است و البته حالتی مثل انتظار، برزخ!) در مورد پرستارها هم که فیلم اشاره به زیباییِ پرستار السا میکند و نگاه و نفرتی که به هر بیگناهی ضربه میزند توسط السا و این دنیای ویران شده! (در واقع نمادی از حسادت السا است؛ چراکه آنها به روشن شدن چهرشان حساس هستند، چهرهای که زمانی زیبا بوده ولی هم اکنون منزجرکننده است!) از این موضوعها که تقریباً همه میدانستند، بگذریم؛ حتماً توجه کردهاید با صدای آژیرِ وحشتناک کلیسا همه چیز رنگ و بوی عجیبی میگیرد و از چیزی مثل برزخ تبدیل به یک جهنم واقعی میشود؟ (نمادِ لحظهی رستاخیز و البته دادخواهی!) امّا چگونه وقتی کریستوفر و رز در یک مکان هستند، همدیگر را نمیبینند؟!
قبل از اینکه این موضوع را باز کنیم، باید ذکر کنم داستان این چنینی (و یا حتی فیلمهای مشابه) که سر دو راهی و چگونگی، نظرات متفاوت باشد، مهم همان برداشت کلی از داستان اصلی با ارجاعهای داخلش است! (همان موضوعی که تا به اینجای مقاله، تقریباً دستمان آمده!) امّا ادامه راه؛ “سایلنت هیل” بازگشتی ندارد! نزدیکترین نظریه بین چندتای دیگر، تشبیه سایلنت هیل به “برزخ” است؛ به همین دلیل، افرادی که حال به هر دلیل (شاید حتی نزدیک به مرگ هستند) به چنین مکانی کشیده میشوند؛ این مکان بیشتر به مانند یک دروازه به سمتِ جهنم یا بهشت و متعادل کنندهی بین خوب و بد عمل میکند و گناهکارانی در آن نفس میکشیدند یا میبخشد و به رستگاری میرساند، یا به عذابی ابدی دچارشان میکند (بنظر دلیلی بر اینکه همیشه این مجموعه بازی، چند پایان مختلف خوب و بد دارد!) حال همین گمراهی و سخت فهم بودنِ آخر ماجرا به نوعی گزارههایش را به ما داده؛ خوب و بد و تصمیمات نهایی و قضاوت اینکه “چه شد” با ماست! امّا وقایعی که برای “رز” اتفاق میافتند، بدون شک زمان یکسانی با دنیای “کریستوفر” ندارند و زمانی که کریستوفر به این شهر میرسد، زمان زیادی از گذر چنین قصهای گذشته و “رز” هم اکنون مرده است! (با دیدگاههای مختلف، چنین چیزی رد یا تایید میشود؛ بهرحال این هم یک نتیجه گیری!) بله، شاید نزدیکترین و یحتمل ترین بخش مربوط به قسمت پایانی، مردن هردو شخص یعنی رز و شرون است.
قسمت بعدی “سایلنت هیل: افشاگری” را در نظر نمیگیریم، چراکه کلاً یک افت همه جانبه و اضافهگویی هر چه تمامتر است! لحظههایی به موازات یکدیگر پیش میروند، واقعاً تاثیرگذار و عالی کار شدهاند؛ رز در یک دنیا و کریستوفر در دنیای دیگر مقابل هم نشستهاند! با این حال رز نمیتواند کریستوفر را ببیند و این نشان دهندهی مرگ در همان ابتدا و یا یکی شدن با شرون است (نفرینی که تمامِ وجود السا را گرفته، طبق گفتهی خودش به بیگناهان هم میرسد) در هر صورت این موضوع را تایید میکند، که رز در اتفاقات اخیر که معلوم نیست چند وقت از آنها گذشته، مرده است یا هرگز از شهر بیرون نیامده! موضوع قابل بحثِ بعدی، اختلافاتی است که رز با کریستوفر دارد؛ در داستان چنین موضوعاتی به خوبی باز نشدهاند، ولی اشاراتی به آنها وجود دارد که نشان میدهد، کریستوفر و رز در زندگی زناشوئی مشکلاتی داشتهاند؛ «حساس برخورد کردن کریستوفر و منکر شدنِ این قضیه مشکلات در مقابل کارگاه»، «بی خبر رفتن رز و عدم تفاهمِ زیادی آنها بر سر مشکلات شرون و حتی قطع تلفن دقیقاً لحظهی ابراز علاقه کریستوفر…» در آخر این رز است به نظر مقصر چنین اتفاقاتی بوده؟! یا فقط بازیچهی السا است؟
در نگاه دیگر و اوخر داستان این مادر داستان است که درواقع گناه اصلی را انجام داده و موجب تکه تکه شدنِ تمامی ساکنین شهر است (یک پارادکوس عجیب پیش میآید، از آنهایی که قصه را دو طرفه میکنند! مادر در هر کجای داستان به خدا برای فرزند تشبیه میشود، حال آورندهی دادخواست نهایی) به نظر رز هماکنون در زجر و یک برزخ بیانتها گیر افتاده و عذابش خاکستر شدنِ دنیاش برای همیشه است. یکی دیگر از چند نتیجه گیری (که من اصلاً نمیپسندم و بنظرم مقداری بدور از روایت اصلی است! ولی گفتنش بد نیست) میتواند اندکی متفاوت باشد و آن هم فاسد بودن و شیطانی بودن بیش از حد السا است؛ با کشیدن یک قربانی خارجی (رز) و نابود کردنِ تنها مانعش برای نفوذِ به جهانی وسیعتر، یعنی کلیسا و پیشرو و در کُل سایلنت هیل…! با این اوصاف به نظر ادامهی همین فیلم “سایلنت هیل: افشاگری” هم میتواند اندکی قابل قبولتر باشد. جایی که شرون و السا یکی شدهاند و از نفوذ به رز به خارج از سایلنت هیل میرسند، در واقع گویا عقدههای السا هرگز تمامی ندارند و به همین دلیل در ادامه، دوباره “هدرشان!” به سایلنت هیل و تمام کردن همیشگی ماجرا میآید. به طور خلاصه امّا، مفهوم گناه، یک شخص قضاوت کننده، بیایمانی و شهوت و البته مواجه شدن با آخرت و دادخواست است (درون مایه کاملاً مذهبی که میگفتیم!)
خب کارگاه که مثل یک نجات دهنده بوده (نماد ایمانِ خالص) و ذاتش پاک است، پس سیبیل و خط داستانیاش چه شد؟ احساس عذاب و گناهی که به سیبیل از آن ماجرا دست داده (پسر بچه) و “مادر” که یکی از فاکتور های اصلی اضافه شدنش به ماجرا است؛ به نظر میرسد سیبیل مشکلاتی با مادرش داشته و روی “مادر” تاکید فراوانی دارد. یکی از چند اشارهها حساسیت لحظه اولیه دیدار با رز و شرون در پمپ بنزین است، دیگری کمک فراوان به رز و البته اشاره صریح به “مادر برای فرزند، حکم خدا را دارد”! سیبیل به نظر نمادی از شخصی است که به دنبال رستگار شدن و رسیدن به یک بهشت است، بهشتی که در آن مادرش همراهش است؟! یحتملترین موضوع همین است که مادرش مرده است و به این دلیل لحظهی سوختن و زجرش با تمام کارهای خوبی که کرده، درخواست “مادر، همراهم باش” را عمیقاً میخواهد! طوری که گویا درک درستی از خلأ ماجرا دارد؛ مادری (رز) که به دنبال بچهاش است و تمام راه همراهیش میکند… امّا هر کدام از این گفتهها میتوانند درست یا غلط باشند، برداشت هر شخص میتواند متفاوت باشد؛ دلایل این موضوع اقتباس بینظیر از داستان منبع است، همین موضوعی است که فیلم سایلنت هیل را به یکی از بهترین فیلمهای اقتباسی از یک بازی ویدئویی تبدیل کرده است (چرا فیلم امتیازات خوبی ندارد؟! بله، واقعاً دلیل موجهای وجود ندارد!)
[poll id=”61″]
نظرات
*اقتباسی ازفیلم سایلنت هیل ۲۰۰۶*
این فیلم داستان فداکاری مادریست که برای نجات دختر ۹ ساله اش بنام شارون ، خود را به آب و آتش میزند وگرفتار اهریمن های پلید میشود ودرانتهای فیلم فقط یکی از آنها به خانه برمیگردد. او که صرفا دنبال حل مشکلات روانی فرزندش مانند خوابگردی و اقدام به خودکشی است در طی فیلم گرفتار مذهبیون شدیدا افراطی میشود. که دخترش را به طور کاملا اتفاقی به خاطر تشابه ظاهری و احتمالا همزاد بودن با السا ، از شیاطین میدانند ودر صدد سوزاندن او برمی آیند.
شارن دختر خوانده ی مادر است که بسیار ترسو هست.
ولی درخوابگردی کاملا متفاوت است. او در بیداری نقاشی های بسیار شاد و مفرح میکشد . ولی در خوابگردی نقاشیهای کاملا ترسناک میکشد ودارای دوگانه شخصیتی است که شخصیت خوابگرد خود را کاملا انکار میکند و هیچ چیز از خوابگردی خود را به یاد نمی آورد و این طبیعت خوابگردهاست .
او در همه ی خوابگردیهای خود واژه ی سایلنت هیل را میگوید .
والدین او پس از تحقیقات در مورد سایلنت هیل متوجه شهری متروکه به همین نام میشوند که در سال های دور بعلت انفجار معدن زغال سنگ در زیر شهر دچار آتش سوزی گسترده شده و از سکنه خالی میشود .
مادر شارون که از دست پزشکان و روانپزشکان خسته شده، مشکلات روانی فرزندش را مرتبط به این شهر میداند .
وعلیرغم ممانعت شوهرش مبنی بر خطر ناک بودن این شهر ((در تحقیقات اینترنتی )) تصمیم میگیرد که به همراه دخترش به این شهر سفری داشته باشند .
ادامه دارد
دادین گوگل ترنسلیت ترجمه کرده؟ جمله بندی صفر
ولی اصلی ترین دیدگاه اینه ک رز و بچش از سایلنت هیل بیرون میاد و کارگردانم کم و بیش تایید کرد
یکی برام به زبان ساده تر تحلیل کنه این نقدو😑
من اصلاً دلیلی برای مردن رز و دختر شدر این فیلم نمیبینم. چیزی که چندین بار در این متن تکرار شد!!
اتفاقاً رز و دخترش زنده هستند اما در یک دنیای دیگر و والاتری وجود دارند. چون اونها بلاخره بر سایلنت چیره شدند و شاید بتونیم بگیم که به ابدیت رسیدند. چیزی که کریستوفر هیچوقت درکش نکرد و بهش هم نرسید. به خاطر همین دنیای رز و شارون بعد از کشف و درکِ مصایب سایلنت هیل خیلی با دنیای قبلی که در آن زندگی میکردند (دنیایی که کریستوفر و یا اون آقای کارآگاه هنوز درش درگیر هستند) تفاوت داره و کریستوفر راهی برای ورود به این دنیای ورای طبیعی نداره چون اصلاً اعتقادی به وجود عالم سایلنت نداشت.