حمید نعمتالله سه سال پس از فیلم نامتعارف آرایش غلیظ که در زمان اکران با واکنشهای ضد و نقیضی روبرو شده بود، اینبار در آخرین ساختهی خود عاشقانهای لطیف را روی پرده به تصویر کشیده است. «رگ خواب» در جشنوارهی سی و ششم با استقبال خوبی از طرف منتقدان و مخاطبان روبرو شد و لیلا حاتمی توانست جایزهی بهترین بازیگر زن را برای بازی درخشانش که منتقدان و موافقان فیلم یک صدا بر روی آن توافق داشتند، دریافت کند. در ادامه نگاهی میکنیم به چهارمین تجربهی سینمایی حمید نعمتالله که فیلمهایش همواره واکنش مخاطبان را به دنبال داشته است.
حمید نعمت الله به نسبت سالهای حضور در سینما، کارگردان کمکاری محسوب میشود. او با اولین فیلمش بوتیک نام خود را بر سر زبانها انداخت و توانست خود را به عنوان کارگردانی کاربلد و کسی که با درد مردم بیگانه نیست -انگار حتی بهتر از آنها دردهایشان را میشناسد- تثبیت کند. جسارت او به عنوان یک فیلم اولی در بیان معضلات جامعهی آن روز، توجه منتقدان و مردم را جلب کرد و بوتیک به سرعت تبدیل به فیلمی کالت شد. بیپولی، آرایش غلیظ و سریال وضعیت سفید نتیجهی حضور و فعالیت نعمتالله در این سالهاست. او اینبار دوباره با فیلمی متفاوت بازگشته است. «رگ خواب» ادامهی منطقی بوتیک و بیپولی است و بازگشت پختهتر حمید نعمتالله به سینمایی که از او سراغ داریم.
فیلم با تکگوییهای زنی به نام مینا آغاز میشود که از حال و روزش برای پدرش میگوید و مخاطب نیز به تدریج با او آشنا میشود. مینا به تازگی ازدواج ناموفقش را به پایان رسانده و به دنبال شغلی میگردد تا بتواند اوضاعش را سامان دهد. او برای مدت کوتاهی در یک رستوران مشغول به کار میشود اما بعد از مدتی درمییابد که این شغل به درد او نمیخورد. در این میان با مردی آشنا میشود که کم کم به او علاقهمند میشود. رابطهای شروع میشود که برایش خوشایند است. “چیزی داشت شروع میشد که ناشناخته بود، و هیجانانگیز”
مینا زنی خجالتی که انگار در ابرها سیر میکند و هنوز از خاک خوردن در کودکی عذاب وجدان دارد و با خواندن آگهی تورهای مسافرتی غرق خیال بافی میشود. کامران فرانسوی بلد است، موسیقی میزند و برایش کار و جایی برای زندگی پیدا میکند. بیش از حد خوب و مهربان است که واقعی باشد. انگار از دل آن آگهیهای سفرهای خارجی درآمده که همچون رویایی برای مینا ظاهر میشود. ” قابل اطمینان بود. زیباترین و برازندهترین مردی که تا به حال دیده بودم”
فیلمنامه «رگ خواب» را یک زن به نگارش درآورده است. بنابراین طبیعی است که او درک درستی از دنیای زنی داشته است که لحظات تلخ و شیرین زندگیاش بر روی پرده قابل لمس است. زنی که بعد از جدایی دچار یک خلاء احساسی شدید شده و به همین دلیل بدون اینکه کنترلی بر روی احساساتش داشته باشد با کامران مواجه میشود. “کاش بهش میگفتم دنیا در بود و نبودش چقدر فرق میکنه”
«رگ خواب» اثری بسیار تاثیرگذار و دردناک در بیان زندگی زنی است که بعد از شکستی بزرگ در مسیر بازیابی خود قرار میگیرد. کارگردان قهرمانش را در مسیری قرار میدهد که لحظه لحظهی ویرانی مینا را با مخاطب شریک میشود. اعتماد و امیدی که به یاس تبدیل میشود و در تمام این لحظات تلاش میکند تا مخاطب را نیز همچون مینا به ورطهی سقوط بکشاند. درباره عشقی یکطرفه که همزمان هولناک و احترام برانگیز است و پایان محتوم آن تباهی. ماجرای سقوطی تا مرز نابودی که منجر به یک پوستاندازی بزرگ میشود. مینا رنج میکشد و دلش میخواهد که رنج بکشد. انگار آدمی باید رنج بکشد تا از پس ویرانی وجود خود، امیدی جرقه بزند.
«رگ خواب» بسیار مستعد بد فهمیده شدن است. مخالفانش شکست مینا را ناشی از بلاهت و سادگی او میپندارند و معتقدند که هیچ زنی انقدر آسان خود را نمیبازد. ویرانی مینا نه از روی سادگی بلکه از اعتماد بیش از حد او به عشق و کامران بود. عدهای نیز انگ فمینیستی بودن به فیلم میزنند و عنوان «زنانه» را به فیلم اطلاق میکنند. در حالی که «رگ خواب» به طور خاص مربوط به احساسات زنانه نیست بلکه به ذات انسان و تنهایی او میپردازد. درد و غم ناشی از تنهایی که هر انسانی یک روزی آن را تجربه کرده است و بعد از آن تلاش کرده است تا دوباره از نو شروع کند و روح و جسمش را بار دیگر زنده کند.
شاید بتوان گفت حمید نعمت الله برای اولین بار در سینمای ایران توانسته شمایل چنین زنی را ترسیم کند که کمتر فیلمسازی تا به حال توانسته به آن نزدیک شود. نمونهی کمی را میتوان در سینمای ایران مثال زد که اینچنین به عالم درونی یک زن نزدیک شود اما دچار ترحم یا تعصبات فمینیستی نشود. مخاطب هم عشق و خوشی مینا را باور میکند و هم جنون و آوارگیاش را. تصویر زنی بی خانمان و ناخوش که در اتوبانهای تهران سرگردان است. «رگ خواب» به خوبی بیپرده بودن عشق را به تصویر کشیده است. عشق و ویرانی توامان آن را. صراحت آن را همچون سیلی محکمی بر صورت مخاطب میخواباند.
«رگ خواب» دو نیمه است. نیمهی اول داستان علاقهمند شدن مینا به کامران و در نهایت شکلگیری یک عاشقانه جذاب میان آن دو است که طراوت خاصی به فیلم بخشیده است. اما در نیمهی دوم ملودرام اصلی شروع میشود. داستان اضمحلال مینا که مخاطب را با خود به نابودی میکشاند. سکانس درخشان گشت زنی شبانه مینا با بازی حیرتانگیز لیلا حاتمی و صدای جادویی همایون شجریان یک تجربهی عاطفی توامان بسیار تلخ اما لذت بخش برای مخاطب خواهد بود.
یکی از نکات مثبت فیلم که به باورپذیری هر چه بیشتر آن کمک کرده، بازیهای بازیگرانش است. بازی حیرتانگیز لیلا حاتمی در نقش مینا را میتوان از جمله بهترین و درخشانترین نمونههای بازیگری در دهه اخیر دانست. اجرای ظرافتها و پیچیدگیهای نقشی که مانند تیغ دولبه خطرناک است، برای هر بازیگری ریسک بزرگی محسوب میشود. او به راحتی میتوانست متهم به تکرار نقشهای قبلی شود اما با درک درستی که از نقش خود داشته، حتی مخالفانش را نیز به تحسین وا داشته است. تماشای اوج و فرودهای حسی لیلا حاتمی بسیار دلنشین است. کوروش تهامی نیز اگرچه زیر سایه لیلا حاتمی قرار میگیرد، اما بدون شک بهترین نقشآفرینی خود را در تمام سالهای حضورش در سینما انجام داده است و دور ماندن آن از چشم داوران جشنواره، یکی دیگر از شگفتیهای جشنواره گذشته بود.
از منظر کارگردانی هم میتوان فیلم را قدمی رو به جلو برای نعمتالله دانست. توجه ویژه به جزئیات، نحوه بازی گرفتن از بازیگران و شیوه بهرهگیری از رنگ و نور و صدا مواردی هستند که میتوان آنها را ستایش کرد. اما نقطه ضعف فیلم را شاید بتوان پایانبندی عجولانه آن دانست.
«رگ خواب» برای مخاطبانش واقعی و ملموس است. فیلم به قدری اتفاقات دردناک زندگی روزمره انسان را به خوبی به تصویر کشیده که از فرط آشنا بودن موقعیتها و همخوانی که با تجربه زیسته مخاطب دارد، تلخی این حقیقت را دو چندان میکند. فیلمی لطیف و عاشقانه درباره درد بی درمان تنهایی که همهی ما با آن سر و کار داریم.
* جملههای داخل گیومه از دیالوگهای فیلم انتخاب شده است.
نظرات