تبرزین اُستخوانی، یک وسترن عجیبوغریب، مالیخُولیایی و بهغایت تراژیک است و روایت مُنسجم، پُرفرازونشیب و درعینحال هُولناک و تهوّعآوری از نبردهای طاقتفرسا و بیرحمانهی دوران غرب وحشی است. تبرزین اُستخوانی، داستان نامُتعارف و مُشمئزکنندهای است که ماهیّت خشن و اسلشرگونهی آن، با توجه به بافتار زمانی ـ مکانی حوادث و رویدادهای ددمنشانهاش، مُمکن است در وهلهی اول، سبب سردرگمی، حیرت و ابهام برخی تماشاگران شود اما درایت و هُوشمندی تمامعیار کریگ زهلر در مقام کارگردان، سبب شده است که از ترکیب عناصر بهظاهر نامُوزون، بیربط و ازهمگسیختهی روایت، قصّهای بهغایت بیشیلهوپیله و میخکوبکننده استخراج کند که درنهایت شگفتی، تحسین و تمجید بیوقفهی تماشاگران را در پی داشته باشد و از این بابت، تبرزین اُستخوانی، حقیقتاً یک اثر تحسینبرانگیز و قابلاحترام است که بهعُنوان اولین تجربهی کارگردانی زهلر، بسیار شُکوهمند و درعینحال خیرهکننده جلوه مینماید.
کریگ زهلر در این فیلم خلّاقانه و خُوشساخت، بهخوبی نشان داده است که در آفرینش فضاسازیهای نامأنوس و غریب ولی درعینحال باورپذیر و ساختارمند که به شکل دردناک و بُهتآوری با چاشنی خُشونت محض همراه شده باشد، اُستادی فُوقالعاده و بیپروا است. تبرزین اُستخوانی، نمایانگر نبرد صریح و خُشونتبار بین انسانهای مُتمدّن و سُرخپوستهای آدمخوار بدوی است و شاید این موضوع کلیشهای، مُضحک و حتّی نچسب به نظر برسد اما هُنر و درایت اندیشمندانهی زهلر در این نُکته نهفته است که این نبرد اسلشرگونه را سوار ماشین زمان کرده و به حدود صدسال قبل ـ یعنی دوران غرب وحشی آمریکا ـ بازگردانده است و از ترکیب این عناصر مُنفرد و احتمالاً بیربط، معجونی شگفتانگیز از داستان فداکاری، شُجاعت و مرگ استخراج نموده است و این موضوع تقریباً شبیه به همان کاری است که جان فاورو در سال ۲۰۱۱ میلادی با فیلم کابویها و بیگانگان انجام داد و از ترکیب مُؤلفههای دور از ذهن و فضاسازیهای نامأنوس و غیرمنطقی، تریلری شُستهورُفته، فانتزی و البته باورپذیر و ملموس پدید آورد که حداقل تا آن وقت، در تاریخ سینما کمنظیر و ساختارشکن جلوه میکرد.
تبرزین اُستخوانی، اثری شُوکآور، مُنزجرکننده و بهغایت نفرتانگیز است و خُشونت عُریان و بیپروای آن از همان سکانس ابتدایی، تماشاگر را مات و مبهوت و میخکوب میکند و حال این نُکته نیز بماند که در پایانبندی تراژیک فیلم، چه صحنههای وحشتناک و مورمورکنندهای بهعُنوان شگفتی و سورپرایز برای تماشاگر بختبرگشته کنار گذاشتهشده است و از این چشمانداز فکری، تبرزین اُستخوانی حقیقتاً یک روایت خونین بهغایت واقعگرایانه مینمایاند. مسئلهای که به گمانم لازم هست اشارهی هرچند مُختصری به آن داشته باشم، بحث چگونگی به تصویر کشیدن خُشونت و کُشتار در فیلمهای سینمایی است. باوجود رواج سبک اسلشری و نمایش آزادانهی خون و خونریزی، به نظرم کمتر فیلمی در طول تاریخ پُرپیچوخم سینما توانسته است خُشونت واقعگرایانهای را به نمایش بگذارد. بله دهها و شاید صدها فیلم داریم که سرتاسر آن، قتل و خونریزی بیرحمانه و مومورکننده است نظیر فیلمهای ارّه، مقصد نهایی، آثار کوئنتین تارانتینو و یا سایر فیلمهای سبک اسلشر و زامبیمحور اما اشتباه نکنید، ماهیّت و نحوهی مفهومپردازی خُشونت در این فیلمهایی که از آنها اسم بردم، اصطلاحاً به شکل فانتزی و اغراقشده است که تفاوت بسیار زیادی با خُشونت واقعگرایانه دارد. در خُشونت فانتزی، تماشاگر از تماشای روایت خونین و تهوّعآور داستان لذت میبرد، سبک گرافیکی خُشونت، اغراقآمیز و گاه مُضحک است و از همه مُهمتر این است که تماشاگر در تکتک صحنهها و سکانسهای فیلم، به انتظار سطل خون که قرار است روی درودیوار پاشیده شود، صبورانه و مُشتاقانه مینشیند اما در سبک خُشونت واقعگرایانه، تماشاگر یک انسان معمولی و ازهمهجابیخبر است و انتظار دارد که همهچیز عادی باشد و دنیای پیرامون او، طبق روال کسالتآمیز همیشگی آن، بیشیلهوپیله و مسکوت باشد اما ناگهان بخش تاریک انسانیّت، خودش را نشان میدهد، انسانها میمیرند، مُثله و تکهتکه میشوند و آسیبها، زخمها و مرگها، سخت و طولانی و درعینحال دردناک است و تماشاگر چشمانش را میبندد تا همهچیز به پایان برسد و خبر بد این است که تبرزین اُستخوانی، چنین روایت فرساینده و مُستهلکشدهای را ارائه میدهد.
جریان روایت تبرزین اُستخوانی باوجود خُوشآهنگ بودن، اندک مقداری کُند، آرام و ازپادرآمده به نظر میرسد و سلسله حوادث مُهلک و اتفاقات تنشزای داستان، تقریباً در یکسوم پایانی فیلم انباشتهشدهاند و بهجز چند دقیقهی آغازین، بهطورکلی شاهد اتفاق خاص و قابلتوجهی در جریان روایت نیستیم و حتّی پایانبندی خونین تبرزین اُستخوانی نیز در عین اینکه خُشونت افسارگسیخته و تنش مُزمن آن وصفناشدنی و تکاندهنده جلوه میکند اما بازهم از منظر مفهومپردازی روایت، آرام و بیرمق به نظر میرسد. البته این بحث، به معنای انتقاد و سرزنش نیست و اتفاقاً به گمانم چنین شیوهی داستانپردازی، جالب و درعینحال بیسابقه ازکاردرآمده است و مهّم این است که بهطورکلی با اثر کسلکننده و خوابآوری روبهرو نیستیم و به افراد کمحُوصله و عجول باید بگویم که تماشای این فیلم، نیازمند صبر و بُردباری است و البته این ویژگی شاخص آثار کریگ زهلر است که جریان روایت، آرام و آهسته در بستر داستانپردازی بهپیش میرود تا اینکه در یک پایانبندی کوبنده، پُرفشار و سرشار از مرگ و نابودی و لتوپار شدن، روایت قصّه به جمعبندی نهایی خودش برسد و نُقطهی اُوج چنین شیوهی مفهومپردازی داستانی را که هرچند اندک مقداری شلخته و بههمریخته ازکاردرآمده است، در آخرین فیلم زهلر یعنی کشیده شده روی بتُن میبینیم که رسماً هفتادوپنج درصد از صد و شصت دقیقهی فیلم مقدمهچینی آهستهواری بوده و تقریباً نیم ساعت پایانی فیلم، به شکل تارانتینو مانندی، جمعبندی مرگبار، شُلوغوپُلوغ و بهغایت تنشزای داستان اتفاق میافتد.
درنهایت اینکه تبرزین اُستخوانی، یک وسترن تراژیک کلافهکننده است که قهرمانان دلخسته و درعینحال شُجاع آن، در ژرفای نبردی سهمگین و مُهلک و در ضیافتی از خون و مرگ، عیار انسانیّت خویش را به بوتهی آزمایش میگذارند و البته همگی نیز سربُلند و شرافتمندانه بیرون میآیند. شاید جالب باشد که بدانید شالودهی ساختاری ـ مُحتوایی تبرزین اُستخوانی، شباهت انکارناپذیری به فیلم ۳:۱۰ به یوما دارد و تأثیرپذیری زهلر از جیمز منگولد از این فیلم، قابلتوجه است اما این شباهت، فقط در حد فُرم و بدیهیات باقیمانده است و خلاقیت و اندیشمندی نظاممند زهلر، تبرزین اُستخوانی را به یک اثر خاص و حتی ساختارشکن تبدیل نموده است و شاید اندک مقداری اغراقآمیز و ازخودبیخود شده به نظر برسد اما چنین مُعتقد هستم که تبرزین اُستخوانی بهعُنوان فیلم ساختارمندی از سینمای مُستقل و اولین ساختهی کارگردان آن، پتانسیل آن را دارد که در زُمرهی بهترین و شُکوهمندترین وسترنهای قرن بیستویکم نیز نامگذاری شود و این موضوع، نمایانگر جذابیت و خیرهکنندگی هُنرمندانهی مُحتوای آن است. بله تبرزین اُستخوانی، یک کابوس مالیخُولیایی است که تماشاگر مُشتاقانه بهپای آن مینشیند اما درنهایت به چنان حد از استیصال، پریشانی و درماندگی و وحشتزدگی میرسد که فقط مُنتظر میماند که همهچیز به اتمام برسد و فقط تمام شود، همین.
نظرات