در سکانس آغازین فیلم Land، اولین فیلم بلند به کارگردانی رابین رایت، یک جلسهی درمانی بیثمر که با رنگهای خنثی فیلمبرداری شده است، با یک سواری بالای تپههای وایومینگ دنبال میشود. ادی (رایت) که پس از اینکه کسی را از دست داده، به جایی دورافتاده نقل مکان کرده و یک کلبه چوبی خریده که میخواهد بقیهی زندگی خود را در آنجا بگذراند. تضاد بین بینشاطی قهرمان داستان و سرزنده بودن دنیای طبیعی، Land را به عنوان داستان آشنای یک زن سفیدپوست که برای بازسازی روحش سختیهای زیادی را تحمل میکند به تصویر میکشد. این فیلم کاملا یادآور Wild با بازی ریس ویترسپون است. اما در حالی که آن داستان درباره رستگاری از طریق معاشرت با طبیعت بود، این فیلم نه اریجینال و نه قدرتمند است.
ادی که به دلیل مرگ شوهر و پسر جوانش آسیب روحی شدیدی دیده است، از جامعه کنارهگیری میکند. او گوشی خود را از بین برده و از شر ماشین خودش راحت میشود. ادی از تمام اطرافیانش فاصله میگیرد و با یک جعبه از مواد فاسدشدنی و تصمیم برای زندگی در این کلبه تا پایان عمرش به آنجا میرود. کلبهی جدید ادی که مشرف به درّهای از گیاهان و جانوران است، زیبا و خوشمنظره به نظر میرسد. اما محل اقامت سادهی او چالشهای زیادی برایش به وجود میآورد. این زن شهری که حالا به حومهی شهر آمده، به سختی هیزم میشکند، شکار میکند و از فضای بیرونی خانه استفاده میکند. با به پایان رسیدن زمستان، مشکلات او وقتی شکل جدیدی به خود میگیرند که یک خرس محمولهی غذایی او را از بین میبرد.
رایت به کمک زیبایی و نگاه نافذش، هوش و وقاری را به شخصیت خودش اضافه میکند. این نقشآفرینی وزینی توسط یک بازیگر قدرتمند است. شاید بیش از حد وزین، چون ادی حتی در اشتباهاتش باوقار و حسابشده عمل میکند. همان ویژگیهایی که در سالهای اخیر رایت را به یک بازیگر زن قوی تبدیل کرده است، باعث بالا رفتن کیفیت فیلم او میشوند. گاهی اوقات، Land اشتراکات زیادی با درامهای شبکه لایفتایم دارد. نویسندگان جسی چتهام و ارین دیگنام تمایل ندارند زندگی طاقتفرسای ادی یا آسیبهای روحی ناشی از تنهایی مطلق او را به تصویر بکشند. چیزی که باقی میماند یک زن پر از غم و اندوه است که تمایل دارد بمیرد؛ یک حقیقت تلخ که رایت خیلی خوب آن را منتقل میکند اما در فیلمنامه به خوبی توسعه داده نشده است.
بزرگترین اشتباه Land معرفی شخصیت نیکوکار میگل (دمیان بیچیر) معشوقه احتمالی ادی است، یک روح آسیبدیده که ادی را پس از یک تجربه نزدیک به مرگ احیا میکند. به این شرط که میگل خبری از دنیای خارجی نیاورد، ادی با بیمیلی به میگل اجازه میدهد تا به او سر بزند. در همین حین که او مهارتهای بقای سودمندی را یاد میگیرد، این دو فردِ تنها به هم نزدیک میشوند و ادی را از مرگ کاذب خودش نجات میدهند. این رابطه به منظور انتقال پیامی در مورد قدرت همدلی و ارتباط انسانی شکل میگیرد، اما Land فقط به این موضوعات اشاره میکند. اگرچه بیچیر، با صدای گرم و جذابش حضور خوبی در فیلم دارد، شخصیت او خیلی آشکارا نقش ناجی را بازی میکند و به ادی مهارتهای زندگی را یاد میدهد و انسانیتش را به یادش میآورد. میگل فقط وسیلهای برای خوب شدن حال این زن سفیدپوست است، در حالی که به یک شخصیت قدیس کلیشهای تبدیل میشود.
البته رایت نشان میدهد شایستگی کارگردانی را دارد و قبلاً مهارت خود را با کارگردانی چندین اپیزود از سریال House Of Cards «خانه پوشالی» اثبات کرده بود. اما از موسیقی سنتی تا فلشبکها و توهمهای اسلوموشن، Land از تکراریترین روشها برای روایت داستانش استفاده میکند. جزئیات وحشتناک پیرامون مرگ شوهر و پسر ادی تا پایان فیلم مخفی نگه داشته میشوند. با این حال در زمانی که ماجرای زندگی ادی در بخش پایانی فیلم افشا میشود، هر گونه حس رمز و راز و انتظار به خاطر روند بیروح فیلم از بین رفته است. Land با یک تماس تلفنی به پایان میرسد، که دوباره ادی را به گذشتهی خودش ارتباط میدهد و نشاندهندهی بازگشت اجتنابناپذیر به زندگی عادی است.
نظرات