اسپیلبرگ یکی از آن کارگردانهای بلندآوازۀ دنیای سینما است که بیشتر فیلمهای ساخته شده توسط آن موفق بودهاند و هماکنون نیز حضور آن در پشت دوربین پروسۀ ساخت یک فیلم، مهر تضمینی خواهد بود برای کیفیت بسیار بالای همان فیلم. اسپیلبرگ همانقدر که به عنوان کارگردانی جدی برای مخاطبان بزرگسال شناخته شده است؛ به عنوان یکی از بهترین کارگردانان ساخت فیلم برای گروه سنی کودکان و نوجوانان به حساب میآید و در سابقۀ کاریاش هم انیمیشنهای بسیار موفقی را میتوان مثال زد. به عنوان معروفترین انیمیشن ساختۀ دست اسپیلبرگ میتوان انیمیشن E.T را یادآور شد که هنوز هم که هنوز است یادوارۀ آن در ذهن بسیاری از مردم موجود است و اغلب کودکان نیز با آن خاطرات بسیاری دارند. آشنایی بسیار زیاد اسپیلبرگ با دنیای کودکان سبب شده تا بتواند به بهترین شکل ممکن پا به دنیای آنها بگذارد و با کنار هم گذاشتن بهترین موارد در کنار هم، یک اثر ایدهآل را برای مخاطبان گروه سنی کودکان خلق کند. دیگر انیمیشنی که به دست وی ساخته شده و نوجوانان را میتوان به عنوان مخاطبان اصلی آن به حساب آورد؛ انیمیشن ماجراهای تن تن است که علاوه بر کارگردانی بسیار عالی در آن، توانست اثری شایسته به کمک CGI خلق کند که کیفیتی فوقالعاده را در سال ۲۰۱۲ به بینندگان آن هدیه میکرد.
حال پس از مدتی اسپیلبرگ باری دیگر تصمیم گرفته است که پا به دنیای کودکان بگذارد و یک فیلم کودکانۀ دیگر خلق کند. فیلمی که با اقتباس از رمانی که در سال ۱۹۸۲ توسط رونالد دال نوشته شده است، فیلمنامه نویسی شده است. پیش از این در سال ۱۹۸۹ نیز یک انیمیشن با اقتباس از این رمان که The BFG (غول بزرگ مهربان) نام دارد ساخته و عرضه شده بود. اما این اسپیلبرگ است که تصمیم گرفته با علاقهای شخصی که به این رمان بسیار زیبا دارد، یک فیلم بلند سینمایی از آن بسازد و ایده های منحصر به فرد خود را نیز هنگام روایت داستان رونالد دال در فیلم پیاده سازی کند. خیلی ها بر این عقیدهاند که فیلم The BFG یک اثر ضعیف از سوی اسپیلبرگ است؛ اما از بسیاری از جهات میتوان به این نتیجه رسید که این فیلم واقعا فیلمی حرفهای و بسیار زیبا است که علاوه بر این صفات، بسیار سرگرم کننده و جذاب نیز به نظر میرسد و به بهترین شکل ممکن از پس سرگرم کردن کودکان بر میآید. در ادامۀ مطلب نگاهی خواهیم داشت به فیلم The BFG، جدیدترین ساختۀ کارگردان توانمند دنیای سینما، استیون اسپیلبرگ. با سایت سینماگیمفا در ادامهی مطلب همراه باشید.
The BFG معجونی از فضاسازیهای فانتزی و سرزمینهای اسرار آمیز در کنار حوادث جادویی و افسانهای است که در دل آن دو کاراکتر بسیار دوست داشتنی درحال هنرنمایی هستند. داستان فیلم از جایی آغاز میشود که دختری به نام سوفی (با هنرمندی رابی بارنهیل) که دست برقضا کودکی بیسرپرست است و در یک یتیمخانه زیر دست یک دایۀ شرور زندگی میکند؛ یک شب هنگامی که همانند دیگر شب ها خواب به چشمانش نمیآید و مانند همیشه بیدار است، از پنجرۀ ساختمان متوجه حضور یک غول بزرگ در کوچه میشود و بهتزده به آن خیره میشود. غول داستان که متقابلاً متوجه حضور سوفی در پشت پنجره میشود، برای اینکه جارزنی های دخترک نزد دیگران در رابطه با دیدن یک غول برایش دردسر ساز نشود، اقدام به دزدیدن سوفی میکند و او را همراه با خود به سرزمین غولها که با شهر بسیار فاصله دارد میبرد. غول بزرگ مهربان (با هنرمندی مارک ریلنس) که بعدها سوفی این اسم را برروی آن میگذارد، همانطور که از اسمش پیداست بسیار مهربان و دلسوز است و به هیچ وجه همانند دیگر غولها دوست ندارد آدمها یا مهمتر از همه یک کودک را بخورد. از همین رو رابطهای عاطفی بین این دو شخصیت شکل میگیرد که جدایی میان آنها را سخت میکند. اما خطری بزرگ در نزد غول بزرگ مهربان، سوفی را تهدید میکند و آن هم حضور دیگر غولها است که علاوه بر جثۀ بزرگتری که نسبت به غول مهربان داستان دارند، به هیچ وجه رحم ندارند و دختری همانند سوفی یک وعدۀ غذایی لذیذ برای آنها به حساب میآید. اما سوفی و غول بزرگ مهربان تصمیم به ایستادگی در مقابل آنها میگیرند و از اینجاست که حوادث اصلی داستان آغاز میشوند.
سوفی و غول بزرگ مهربان، ویژگی های اخلاقی بسیار نزدیکی به یک دیگر دارند. هردوی آنها دلرحم و مهرباناند و نسبت به دیگری مهر و عطوفت بسیار زیادی از خود نشان میدهند. از طرفی زندگی هردوی آنها طوری رقم خورده است که احساس تنهایی میکنند. سوفی که در یک یتیمخانه زندگی میکند بیشتر از هرکسی احساس بیکسی و تنهایی میکند و غول بزرگ مهربان نیز دقیقا همین احساس را در زندگی خود دارد. زیرا دیگر غول های اطراف وی، آن را یک غول بیعرضه و ضعیف میدانند و مدام به او زور میگویند. از همین رو میتوان نتیجه گرفت که رابطۀ عاطفی بسیار محکم و عمیقی میان آندو ایجاد میشود که هردوی آنها میخواهند به هر قیمتی که شده خود را از زندگی های خسته کنندۀ خود نجات دهند و با یکدیگر یک زندگی لذت بخش را رقم بزنند.
ویژگی های بصری و CGI استفاده شده در فیلم، از نکات مثبت آن به حساب میآیند و بیش از هر مورد دیگری، بر گیرا بودن اتمسفر گیرا و تم جذاب و فانتزی فیلم میافزاید. در هیچکدام از فریمهای فیلم دیده نمیشود که بیش از اندازه از قابلیت های CGI استفاده شده باشد و به نوعی صرفا شاهد یک تابلوی رنگارنگ CGI نیستیم که در لابهلایش داستان یک فیلم جاری است. بلکه تا حد نیاز از این ویژگی در فیلم استفاده شده است و کیفیت مطلوب و بسیار خوب آن را نیز در طراحی محیطهای افسانهای و همچنین غولهای درون فیلم میتوان پیدا کرد. ایفای نقش آقای مارک ریلنس در قالب شخصیت غول بزرگ مهربان بسیار دلنشین و دوست داشتنی است. ویژگیهای اخلاقی این شخصیت کاملا با پرترۀ مارک ریلنس آمیخته شده و شاهد یک کاراکتر بسیار زیبا و دوست داشتنی هستیم. ناراحتی، هیجان، تعجب و حتی خنگی های غول بزرگ مهربان کاملا به لطف هنرنمایی هرچه تمامتر مارک ریلنس به نحو احسن خلق شدهاند و نقصی در آنها به چشم نمیخورد. از این کاراکتر که بگذریم، میرسیم به دیگر شخصیت اصلی فیلم یعنی سوفی با هنرمندی تازه وارد دنیای سینما یعنی رابی بارنهیلِ یازده ساله که اولین تجربۀ بازیگری خود را به خوبی هرچه تمام تر به انتها میرساند. اینطور که پیداست اسپیلبرگ هنگام تمرین با این بازیگر خردسال به شکلی استادانه به آموزش و مشاورۀ رابی بارنهیل پرداخته است. البته نباید استعداد مثال زدنی این کودک زیبارو و بامزه را نیز فراموش کرد. مطمئنا رابی بارنهیل نامی خواهد بود که در سال های آیندۀ دنیای سینما بازهم شاهد افتخار آفرینی های آن خواهیم بود. به غیر از این دو کاراکتر، شخصیت های مکمل دیگری در فیلم حضور جدی ندارند و بیشتر مدت زمان فیلم معطوف به همین دو نفر میشود. در میان خط داستانی اصلی فیلم نیز شاهد داستانک های کوتاهی هستیم که درخت خوابها را میتوان یکی از زیباترین بخش های آن دانست. ماجراهای فرعی زیادی در کنار داستان اصلی فیلم روایت میشوند که نه تنها پیچیدگی مضاعف و غیرقابل نیازی را به آن اضافه نمیکنند؛ بلکه اوقات فراغت بسیار خوبی برای دقایقی فاصله گرفتن از آشوب خط داستانی به حساب میآیند که به شخصیت های دوست داشتنیمان اجازۀ استراحت میدهند. صحبت های پندآمیز و جالبی که میان سوفی و غول بزرگ مهربان رد و بدل میشوند و ماجراهایی که برای یکدیگر تعریف میکنند، این داستانک های کوتاه را شکل میدهند که گاه غمانگیز و گاه خندهدار و مهیج هستند.
جان ویلیامز، یار و یاور همیشگی اسپیلبرگ که نوای موسیقیاش را در تمام فیلم های اسپیلبرگ شنیدهایم، این بار نیز وارد دنیای فانتزی The BFG شده است و توانسته با مهارت خاص و مثال زدنیاش، موسیقیهای زیبایی را برای فیلم تدارک ببیند که در لحظات مختلف، مکمل تصویر و دیگر صداها به حساب میآیند. مخصوصاً هنگام آرامشِ درون فیلم که حس کودکانۀ خود را بیش از پیش بروز میدهند و به نحو احسن موجب لذت بردن بیننده از فیلم میشوند.
با اینکه رمان غول بزرگ مهربان آقای رونالد دال، اصلا گزینۀ خوبی برای اقتباس نیست، باز هم اسپیلبرگ از پس ساخت یک فیلم سرگرم کننده که در آن عناصر مورد علاقهاش را به کار برده باشد، برآمده. داستان فیلم به کلیشهای ترین شکل ممکن خلق شده است یا بهتر است بگوییم دیگر تاریخ مصرف اینگونه داستانها گذشته است و کودکان نیز همانند بزرگسالان، خواهان نوآوریهای بیشتری در فیلمهایشان هستند. اگر نگاهی ساده به خلاصۀ داستان فیلم بیندازید به این موضوع که سناریوی داستان بسیار کلیشهای است پی خواهید برد. اما به لطف اسپیلبرگ و همچنین دیگر دستاندرکاران فیلم، دیالوگهای جذاب و بعضاً فکر برانگیزی که برای آن تدارک دیدهاند، در کنار بازی مثال زدنی و بسیار خوب رابی بارنهیل و مارک ریلنس، لحظات خوبی را برای بینندگان به ارمغان میآورند. مخصوصا اگر دیگر مواردی که پیشتر به آنها اشاره شد را هم با آنها مخلوط کنید.
The BFG بدون شک یکی از فیلم های بسیار خوب سال ۲۰۱۶ به حساب میآید که البته در سابقۀ کاری آقای اسپیلبرگ در رده های پایینتر قرار میگیرد. پیش از اکران بسیاری فکر میکردند که قرار است باری دیگر فیلمی شگفتانگیز همانند E.T. توسط وی به اکران برسد اما اینطور که پیداست شاهد فیلمی به مراتب ضعیف تر از E.T. هستیم که البته در سطح خود بسیار خوب و قابل قبول به نظر میرسد. هرچه زودتر نسبت به تماشای این فیلم اقدام کنید که یکی از بهترین فیلم های فانتزی سال ۲۰۱۶ انتظار شما را میکشد.
نظرات