پر واضح است که ژانر “وحشت”در سینمای ایران، هرگز از پرداخت درست و درمانی برخوردار نبوده؛ فضاسازیهای تصنعی، سوژههای داستانی ِ یکشکل و تکراری، شخصیتپردازیهای بیمایه و قصهگوییهای ابتر از ویژگیهای بارز دسته فیلمهای ژانر وحشت در سینمای ایران به شمار می رود. در این میان فیلم زالاوا -که تنها نماینده ژانر وحشت در سی و نهمین جشنواره فیلم فجر به حساب میآید، هم از این خط افول ثابت ژانر “وحشت” سینمای ایران بیبهره نمانده است.
داستان فیلم پیرامون حوادث ماوراییای است که باعث ترس و وحشت مردمان روستایی به نام زالاوا شده است. در پی باور اهالی روستا به پرسهزنی جنی در محل سکونتشان، جنگیری را به ختم قائله فرا میخوانند. در این میان رئیس پاسگاه روستا با عقایدی بر ضد خرافه و جن باوری، فرد جنگیر را به شیادی و اهالی زالاوا را به خرافهپرستی محکوم میکند…
فیلم از منظر “روایت” نکتهای قابل دفاع برای بیان ندارد، چرا که فاقد حرکت ساختاری است. در واقع روایت “زالاوا” -بر خلاف مولفههای رایج در ژانر وحشت- آنچنان بر مبنای فقدان آگاهی کاراکترها و نیز مخاطب نسبت به عنصر دلهرهآفرین(هیولا) شکل نگرفته. همواره ناآگاهی نسبت به چیستی و کیستی عناصر دلهرهآفرین، در نهایت به خلق “وحشت” منجر میشود. به همین خاطر در قراردادهای ژانری ِ گونهی “وحشت”، مولفههای دلهرهآفرین، با انواع تمهیدات سینمایی در پردهای از راز معرفی میشوند.
البته که فرم روایی فیلم هم میکوشد تا “وحشت” را بیش از آنکه در کالبد ابژهای صرف قرار گیرد، آن را زادهی کیفیتی نادیدنی و رازآمیز جلوه دهد. با این همه پرداخت رویدادها چنان نیستند که شعله ترس و دلهره را در جان بیننده بسازند. الگوی وقوع رویدادهای روایت در سه فصل تکراری و فاقد کشش قرار میگیرند؛
۱_گمان بر وجود جن در خانه متروکه
۲_ فرار جن و جنگیر از پاسگاه
۳_یورش اهالی روستا به بهدار و بهداری جن زده
در هیچ یک از این سه فصل ظرفیت عطف و اوجهای روایت برآورده نمیشوند. عطف اول روایت با فرار پرسوناژ جنگیر از پاسگاه رقم میخورد. اما پرده میانی رویدادهای دراماتیزهای را شامل نمیشود چرا که فیلم هرچه در بساط داشته در همان موتور محرک ابتدایی قصه فیلم (جنگیری از خانه متروک جن زده) رو کرده و دیگر کشمکشی را برای پرده میانی روایت باقی نگذاشته است. البته که مقصود از خلق کشمکش همان پرداختهای همسو با الگوی سبکی ژانر وحشت است. یعنی همان عناصر دراماتیک ترس، نفرت و وحشت؛ خواه در قالبی عینی (ابژکتیو) خواه در قالبی فراطبیعی (سوبژکتیو).
ترس از خصوصیات فطری هر مخاطب ژانر وحشت به شمار میآید، که به علت عدم شناخت ذات خود نسبت به بازسازی عوامل خارجی، برای تسکین و ارضای خودآگاه خویش به تماشای فیلمی با مایههای ترساننده مینشیند. در نتیجه روایت فیلم بایستی دایرههای کشمکش را از طریق بزرگنمایی در آنچه که وجود ندارد یا قابل دسترسی نیست (جن)، به جهت ایجاد عامل ترس در مخاطب خود بسط دهد. این عامل وحشت در واقع همان سوبژه موجودات ماورایی نادیده یا جنها هستد. اما توالی رویدادهای روایتِ “زالاوا” اصلا با هدف خلق کشمکش بهوسیله القای ترس ماوراءالطبیعه پرداخته نمیشوند، چراکه انگیزه شخصیتها در موقعیتهای بیثابت روایت اصلا پرورش نمییابد. به این خاطر که تقابل میان خواست شخصیتها و موانع پیشرویشان (رسوخ جن در کالبد اهالی روستا_ برخورد منفی مردمان نسبت به ژاندارم _ چالشهای بازدارنده پیرامون شخصیت جنگیر) به وقوع نمیپیوندد، چرا که محرک بیرونی و واکنش شخصیتها عملا در سیر روایی فیلم نادیده گرفته شدهاند. این شخصیتها جدال و کشمکش بر سر مقوله “دوگانگی آشنا و بیگانه” (از قواعد مرتبط با خلق شخصیت در فیلمنامه نویسی) را به شکل سینمایی در بین موقعیتها نمایان نمیسازند و جدالهای لفظی یا قصهگویی بر حسب دیالوگهای شخصیتها، برآمده از شکلی تئاتری است.
از طرفی پوستهی رمانس قصه (رابطه عاطفی میان پرسوناژ محوری فیلم و پرسوناژ بهدار) سکانسهای ملالتبار فاقد حرکت روایی را به کلیت پیرنگ فیلم تزریق میکند.
روی هم رفته، روایت “زالاوا” به دلیل فقدان نیروی محرکه درام ریتم پیوستهای ندارد. پافشاری پرسوناژ محوری فیلم (ژاندارم) مبنی بر عدم وجود “جن”، روند حرکت درام را بیش از آنکه محصول روندی دراماتیک باشد، به چارچوبهای سمبولیک و حتی شعاری تبدیل میکند. پرسوناژ ژاندارم یگانه خردمندی است در میان خرافهپرستان بیشمارِ دیار زالاوا!
از این گذشته کنش رویدادها هم چنان نیست که این یگانه خردمند جهان داستانی فیلم را ناچار به حرکت در مسیرهای دشوارتری برای غلبه بر موانعی همچون خرافه پرستی اهالی روستا کند. مورد دیگر عدم نفوذ عنصر وحشت(جن) -به عنوان عاملی بیرونی- به درون شخصیتمحوری است؛ البته شیوهی پرداخت فیلمهای ژانر وحشت الزاما نباید بهگونهای باشد که شخصیتمحوری در برههای از داستان تحت نفوذ عامل بیرونی(جن) قرار گیرد. اما توسل بر چنین پرداختی، رقمزنندهی موجبات دگردیسی قهرمان داستانی خواهد بود که به طبع آن تاثیر فزایندهای بر دراماتیزه کردن رویدادهای ترسناک فیلم میگذارد. با این همه در فیلم “زالاوا”، هیچ عنصر بیرونی به شخصیتهایمحوری(دژبان، بهدار و …) نفوذ نمیکند؛ در واقع در سیر روایی فیلم آنچه به درون شخصیتها رخنه میکند، فقدان آگاهی، و به بیان دقیقتر: گریز از آگاهی است که سرشت ِ اهالی روستا را تبدیل به “هیولا” کرده است.
رویهمرفته فرم فیلم با اتکای بر عناصر کارکرد، موتیف و تضادهایش بیشتر در پی تصویرسازی از تأثیر امور ماورای طبیعت در امور طبیعی و به عبارت دیگر، هر نوع پندار عجیب برای مردم عوام است تا اینکه بخواهد صرف قالب وحشت و دلهره از جن روایتگری کند. این رویکرد عملا برآمده از همان درونمایههای شعاری فیلم مبنی بر نکوهش باورهای “خرافهای” قومی است که فراری دادن جن را تنها در قربانی کردن انس میسر میداند؛ اهالی روستا عنصر نادیدنی(جن) را تفسیر میکنند اما تفسیرشان بر اساس آگاهی نیست و تفسیری که بر پایهی فقدان آگاهی صورت میگیرد راه را برای “خرافهپردازی” باز میکند. “خرافه” نوعی شبهدانش و شبهآگاهی یا به بیانی دقیقتر، توهم دانش و آگاهی است. خرافه، کاری به استدلال -که بر مبنای دانش و آگاهیست- ندارد و پرسش و تحقیق پیرامون نفی عنصر رازآمیز(جن) را مجاز نمیشمارد. در همین راستا، “جن” برای اهالی روستا زایندهی یقین و قطعیت است -برخلاف عقلانیت و دانش که مادر نسبیت و عدم قطعیت محسوب میشود. با همهی این تفاسیر، اجزای فرم تعریف مشخص و همه پسندی دربارهٔ “خرافه” (وجود جن) را مشخص نمیسازد و تعریف فیلم از “خرافه” یا امر “موهوم” بسیار نا مشخص و گنگ به نظر میرسد؛ پرداخت مردمان روستا به گونهای است که پنداشتهای باطلو غیرمستدلشان (کشتن یا تیر زدن به هر فردی که جن در او رسوخ کرده) به صورت “سنّت” درآمده و در زندگی جمعی و فردی آن قوم جاری شده. این سنت عملا در قالب یک روش و شیوه تفکّر رایج در دو بعد معنوی و دنیوی زندگی مردمان اثرات مخربی همچون کاهش توانایی اشخاص در اندیشیدن، تضعیف حس همذات پنداری، انجام رفتارهای نامعقول و عدم توانایی در درک واقعیت و پوچ و بی ارزش گماشتن جایگاه انسانیت را روا داشته است. افزون بر این، فیلم تا انتهای داستان، وجود یا عدم وجود “جن” در قالب عنصر دلهرهآفرین را نتیجهگیری نمیکند، بلکه از تصویر جن در پس و پشت تاریکی -به عنوان عنصری پوشاننده- بهره میگیرد تا این تفسیر کاراکترها -و به طبع آنها مخاطبین- باشد که باور به وجود یا عدم وجود آن را شکل دهد.
“زالاوا” برخلاف کاستیهای بنیادین روایی، از منظر دکوپاژ درخشان عمل میکند؛ در جایجای نماها و صحنههای فیلم استفاده از نورهای پر کنتراست، طراحی فضاهای موهومی و مهآلود، نورپردازی و حجم نوردهیِ با مایههای تیره و صحنهآرایی اکسپرسیونیستی همگی در خدمت مولفههای ژانر وحشت در آمدهاند. در این بین منطق حرکت دوربین هم عملکرد بهاندازه و مطلوبی دارد. دو سکانس پاسگاه و بهداری در شب، نمونه خوبی از این مدعا هستند. در سکانس پاسگاه، پرسوناژ محوری (ژاندارم) محفظه شیشهای حاوی جن را با خود به پاسگاه آورده. شیشه بر روی میز کار قرار دارد و ژاندارم در آن سوی محیط کار بر روی تختاش دراز کشیده. دوربین مدام با حرکتهایی ملایم از ژاندارم جدا میشود و شیشه حاوی جن را در قابی بسته به همراه گربه سیاهی در همان حوالی میز کار میگیرد. در ادامه هم پلانهای دوربین میان دو سوژه جن و ژاندارم متوازن جابهجا میشود، به همین جهت خلق تعلیق و تعویق با همین منطق حرکات دوربین به شایانی صورت میپذیرد. در سکانس بهداری روستا که پس از فرار شخصیت جنگیر، پرسوناژ محوری به آنجا میرود، هم دوربین همینگونه عمل میکند. البته که این سکانس با تعبیه نور مینیمالِ چراغهای نفتی، فضای اکسپرسیونیستیِ بسیار شبیه به فیلم The Others هم پیدا میکند.
نظرات