روزهای نارنجی سعی میکند نمایش ایستادگی و مستقل بودن یک زن را به تصویر بکشد و در عین حال در دام شعارهای فمنیستی نیفتد. امری که روزهای نارنجی موفق شده تا حدودی از پس آن بر بیاید. آرش لاهوتی و جمیله دارالشفایی به عنوان نویسندگان اثر، روی لبه تیغ راه رفتهاند و در این مسیر توانستهاند فیلمنامهای بر اساس الگوهای کلاسیک به رشته تحریر درآورند. آبان (هدیه تهرانی) سعی میکند در محیط مردانه برای اثبات خود و سرپا نگهداشتن زندگیاش به تنهایی از پس حوادث پر افت و خیز زندگی بربیاید. همسر او مجید (علی مصفا) مشابه بسیاری از فیلمهای دیگر با محوریت زنان، یک مرد اخته و بدون کنش است. به ظاهر در کنار آبان حضور دارد اما این حضور داشتن با عدم حضور هیچ توفیری ندارد. انگار او صرفا در صحنهها حضور دارد تا با تحقیرشدن و زیر دستورات زن قرار گرفتن به درایت و قدرت زن جلوه بیشتری ببخشد. با این حال آبان در مقام یک زن، بیشتر از روحیات و خصائص مردانه برخوردار است تا زنانه. قریب به اتفاق کنشهای او در طول داستان، در جهت افشای آن روحیات مردانهای است که انگار خلاء عدم حضور یک مرد بیعرضه را پر میکند.
در پرده اول دوربین سعی میکند با نزدیک شدن به شخصیت آبان و فضاسازی از طریق ارتباطاش با مکانهایی که در آنجا حضور دارد مدبر بودن او را نشان دهد. حضور مجید هم محدود میشود به دیالوگهایی که مدام تکرار میشوند. دیالوگهایی با مضمون «معلومه داری چی کار میکنی؟» که نه کارکردی دراماتیک دارند و نه شخصیت مجید را بهتر شرح میدهند بلکه صرفا در جهت همان اخته سازی مرد حرکت کرده و او را بیاهمیت جلوه میدهند. شخصیتهای دیگری نیز معرفی میشوند مثل یعقوب (علیرضا استادی) که صاحب باغ است و مردی به نام کاظم (مهران احمدی) که بر سر جمعآوری محصولات با آبان رقابت دارد. فیلم سعی میکند کشمکشی میان آبان و کاظم برقرار کند، کشمکشی که در پرده دوم گسترش مییابد و با تزریق پیشداستان به بده بستان این دو، تا حدی به نتیجه میرسد و میتوان گفت نسبت به مابقی رویدادهای فیلم پرداخت بهتری دارد. یعقوب نیز با شروطی که برای آبان میگذارد فشار را بر او بیشتر کرده و عامل مهمی برای تصمیمات آبان در پرده دوم میشود.
زمانی که آبان پی میبرد سند انبار در گرو بانک است و او نمیتواند آن را به عنوان تضمین، تسلیم یعقوب کند، گره داستان رقم میخورد. دعوای بین آبان و مجید که تا پیش از این حالتی درونی داشت با این اتفاق وجهه بیرونی نیز پیدا میکند و آبان مجید را به خاطر پرداخت نکردن قسط خانه سرزنش میکند. این اتفاق به عنوان محرک، موتور درام را خیلی دیر روشن میکند و پرده اول روزهای نارنجی طولانی است، بیش از حدِ معمول کش آمده و صحنههای اضافی کم ندارد. به نظر میرسد نویسندگان سعی کردهاند کم مایه بودن پیرنگ اصلی را با نمایش رویدادهای فرعی در پرده اول بپوشانند اما خود این قضیه به اثر آسیب وارد کرده تا جایی که این طولانی شدن به قیمت کسالت بیننده تمام میشود. بالاخره اثر بعد از گذشت چهل و پنج دقیقه و اتفاق دزدی از انبار وارد پرده میانی میشود. در همین صحنه مهمترین ضعفی را که میتوان متوجه فیلم دانست عدم نمایش درست انبار پس از دزدی است. دوربین به آرامی پشت سر آبان حرکت میکند اما به محض این که او به انبار میرسد به طور دقیق شرحی از ماوقع نمیدهد و خالی بودن انبار شکل درستی پیدا نمیکند. این واقعه اثر را صاحب تعلیقی کم جان میکند چرا که انگار دزدی از انبار اهمیت خاصی برای آبان ندارد و او حتی برای پیدا کردن دزد به خود زحمت یک گشت و گذار ساده را هم نمیدهد.
با وجود طولانی بودن پرده اول فیلمنامه روزهای نارنجی، باید مشکل اصلی فیلم را در پرده میانی جستجو کرد. جایی که رویدادها یکی پس از دیگری به وقوع میپیوندند اما ارتباطشان با یکدیگر و در راستای اثر مشخص نیست. پس از دزدیده شدن پرتقالها آبان نزد پسرخاله خود میرود و پول نزول میکند تا کمبود پرتقالها را جبران کند، صحنه بعدی مربوط به نگاههای از راه دور آبان به مجید و شک او مبنی بر رابطه بین همسرش و فیروزه است و سرانجام صحنه بعد جدال بین زری معتاد و راننده است که تا انتها مشخص نمیشود مشکل آبان با راننده چیست. با اینکه بحرانها یک به یک و الگومند بر سر راه قهرمان داستان قرار میگیرند اما هیچ یک امتداد و دوامی ندارند و پیامدی در پرده میانی در قالب بحرانهای همراه خود ندارند. نتیجه این میشود که حضور پلیس در داستان به قصد ایجاد بحران اصلی اثر بیش از پیش با زنجیره حوادث بیارتباطند. در واقع اگر پای پلیس به خاطر سواستفادهها یا امر خلافی از جانب آبان به داستان باز میشد آن گاه با بحران منطقیتری حول شخصیت اصلی مواجه بودیم اما در حال حاضر ورود ماموران به خاطر شکایت همسایگان به علت حضور زنان زیاد در یک خانه بیش از پیش باسمهای به نظر میرسد.
آبان که منشا این شکایت را کاظم میداند به انبارش رفته و با او دست به یقه میشود. مجددا حضور مجید در این صحنه در کمال انفعال بوده و زمانی که با هل دادن کاظم بر زمین میافتد به کلی از کنش حذف میشود. مخاطب حلقهی مفقوده را درباره ارتباط بین کاظم و آبان کشف میکند و علت عدم بارداری آبان مشخص میشود. سرباز کردن اتفاقات گذشته حول مسئله سقط جنین آبان مهمترین اتفاقی است که در نیمه دوم پرده میانی میافتد. گیر کار آبان در خصوص خانه خیلی زود برطرف میشود اما زمانی که برمیگردد متوجه اعتصاب کارگران میشود. اعتصابی قلابی و جعلی که با یک تشر کوچک از جانب آبان خاتمه پیدا میکند.
آبان با اینکه به شدت درگیر امور باغ است اما از کارگران خود غافل نمیشود و به سراغ زری میرود تا او را از بیمارستان مرخص کند. شاید همین توجه زیاد به دیگران و عدم توجه به همسرش است که باعث قهر مجید میشود؛ اما وقتی قهر مجید را با نگاهی دقیقتر بررسی میکنیم در مییابیم علت ناراحتی او صحبتهای آن روز آبان و کاظم در انبار کاظم بوده است. مجید چرا حرفهایی که کاظم به همسرش زده را از چشم آبان میبیند و با او قهر میکند؟ فیلم نمیتواند دلایل دراماتیک مناسبی را به عنوان پیشزمینه این جدایی موقتی فراهم کند بنابراین بر رویدادی بیربط متوسل میشود. در این بین ماشین گیر کرده در گل آبان که اشارهای به تنهاییاش است بیش از اندازه نخ نما و کهنه به نظر میرسد.
مجموعه رویدادها و اتفاقات دو پرده ابتدایی به جهت عدم انسجام روایی، پرده پایانی را بیش از پیش به وادی سقوط میکشاند. نقطه اوج و پایان اثر کاملا ساختگی و جعلی است. مشخص نمیشود آبان چگونه ماموریت ده روزه خود را با موفقیت به پایان میرساند و این که چرا شوهر خود را بعد از خیانت میبخشد. در کنار هم قرارگرفتن آنها بیش از اندازه غیرواقعی و تحمیل شده بر اثر است. البته هیچ گاه رابطه و معضل جدیای نیز بین این دو شکل نمیگیرد که حال انتظار یک پایان منطقی را داشته باشیم.
تاکید فراوان بر دوربین روی دست آزاردهنده و اشتیاق بیکارکرد آرش لاهوتی برای برداشتهای بلند به شکل پلانصحنه این زمینه را فراهم میکند تا اندک ارزشی که برای فیلمنامه نویسی او قائل هستیم برای کارگردانی او قائل نباشیم و به فیلم نمره قبولی در زمینه کارگردانی ندهیم. به طور مثال دعوا بین مصفا و تهرانی در اکثر صحنهها از یک تیلت روی دست استفاده میکند که در اجرا بسیار خامدستانه است و بیشتر شبیه آثار آماتوری و کوتاه فیلمسازان بسیار جوان است. البته نباید از این امر غافل شد که فیلم یک صحنه بسیار تاثیرگذار دارد و آن صحنه حضور آبان و مجید در باغ و کنار کارگران و آتشهای برپا شده است. در این صحنه کارگردان با درک درست خود نسبت به میزانسن، آبان و مجید را در نماهای دور در قاب گرفته و آنها با نگاههای عمیق خود حال و هوای درستی به این صحنه میدهند.
در پایان میتوان تلاش هدیه تهرانی را در جایگاه زنی که با شخصیت او فاصله زیادی دارد تحسین کرد. او با ایفای نقش زنی که مشکلات هر بار جدیتر از قبل بر سرش آوار میشوند با قدم زدن در باغ پرتقال سعی میکند نمایشی از گنگی و حیران بودن ارائه دهد.
نظرات