فیلم مجارستانی «بر روح و جسم» محصول ۲۰۱۷ و اثر محبوبی از یک فیلمساز خانم کمکار به نام “ایلدیکو انیدی” است که در جشنواره کن امسال نیز با فیلم جدیدش حضور داشت. علیرغم ستایشهای زیادی که از فیلم «بر روح و جسم» شده و جایزهی خرس طلای برلین و نامزدی اسکار بهترین فیلم خارجی زبان را برایش به همراه داشته، من در مجموع این فیلم را نپسندیدم و نمره زیر متوسط به آن میدهم. فیلم یک ایده درخشان و کنجکاوی برانگیز دارد که به دلیل پرداخت نامنسجم و ضعیف در فیلمنامه و در کارگردانی، علیرغم بازیهای بسیار هنرمندانهاش، در کل راضی کننده نیست.
ایده «بر روح و جسم» کوتاه و جالب است. اینکه یک زن جوان که اوتیسم دارد، هر شب همان خوابی را ببیند که همکار میانسالش میبیند و این اشتراک باورنکردنی منجر به ایجاد یک عشق بین آنها بشود، پتانسیل دراماتیک بالایی دارد. از تضاد زن و مرد گرفته تا قضیه نسبتا متافیزیکی خوابهایشان، متریال مناسبی برای ساختن یک فیلم عاشقانه در خود دارد. مشکل اما آنجاست که فیلمساز انگار بلاتکلیف است و نمیداند از هر المان در پلات چگونه کمک بگیرد.
شاید بارزترین نکته در فیلم که توجه هرکسی را جلب میکند، همین ماجرای خوابها باشد. اینکه چگونه دو نفر در شبهای متوالی خوابهایی عینا مشابه میبینند و اینکه چرا پس از وصال این خوابها متوقف میشود؟ فلسفه این خواب دیدنها چیست؟ آیا فیلمساز فقط میخواسته یک راه برای عاشق شدن دو شخصیت اصلی پیدا کند؟ فیلم به طرز نامنسجمی، ایده خواب را در سطح نگه میدارد و از آن، معنا یا ظرافت فرمالیستی یا رهیافتی در جهانبینی ایجاد نمیکند. ذات این ایده طوری است که میتوانست به سمت مفاهیم روانکاوی فرویدی و لکانی برود و فاز فیلم را روانشناسانه کند. مثلا فیلم میتوانست سورئال بازی دربیاورد و از این طریق به ایده خوابها معنا و عمق بدهد و دارای کارکردش کند اما در حال حاضر، فیلم این ایده را در هوا ول کرده و دم دستیترین کارکرد ممکن را برای آن تعریف کرده است.
همین نکته را درباره پایانبندی فیلم نیز داریم. ناگهان خوابهای دو شخصیت متوقف میشود. این چه معنایی دارد؟ آیا فیلمساز میخواهد مثل «نوبت عاشقی» مخملباف بگوید که عشق فقط تا قبل از وصال، کشش و زیبایی دارد و پس از آن میمیرد؟ پس چرا رابطه و حس دو شخصیت پس از وصال نیز به نظر همان طور گرم مانده؟ آیا فیلمساز با این پایان میخواهد از طریق خوابها نوعی تقدیرگرایی را بازنمایی کند؟ یعنی بگوید پایان فیلم به این معناست که دو شخصیت با تیر غیبِ خوابهای مشترک به همدیگر رسیدهاند و به همین دلیل رسالت آن خوابها به پایان رسیده و دیگر نیاز به ادامه آن نیست؟ به هر حال هر کدام از این برداشتها را که بخواهیم در نظر بگیریم، نیاز دارد که فیلم مقدمات چنین نتایجی را برای ما بسازد و اینگونه ما را به نقطه انتهایی و نتیجهگیری مضمونی خود هدایت کند وگرنه بلاتکلیفی و عبث بودن فیلمش را فریاد میزند.
یک ایده در سطح مانده دیگر در فیلم، تقابل محیط خشن کشتارگاه و فضای لطیف عاشقانه فیلم است. به گمانم حتی وجه تسمیه عنوان فیلم نیز به همین تضاد اشاره دارد و جسم نمودی از خشونت است که در تقابل با روح مظهر لطافت قرار میگیرد. باز مشخص نمیشود که فیلمساز از این تضاد میخواهد چه معنایی را برجسته کند؟ خودش که در یک مصاحبه اشاره کرده که از طریق نشان دادن صحنههای خشن ذبح دام، میخواسته زشتی گوشتخواری انسانها را نشان بدهد! اگر چنین است، واقعا درون مایه نامربوطی نسبت به جهان معنایی اثر انتخاب کرده و هیچ تلاشی هم برای غنی کردن فرمیک آن نکرده است. گویی یک مفهومی که برایش مهم بوده را بر روی هوا بنا کرده که بنیانی سست و نامنسجم و مخدوش دارد.
فیلم در نشان دادن پروسه عاشق شدن دو شخصیت اصلی، بد عمل نمیکند. شیمی رابطه این دو را عمیق و جذاب بنا میکند و مخاطب را به دیدن سرنوشت آنها ترغیب میکند. مثلا این ظرافت را یادآوری کنید که دست مرد در طول فیلم فلج است و در انتهای فیلم در سکانس وصال، زن نیز با دستی بانداژ شده و زخمی پیش مرد میرود یک المان عینی از “یکی شدن” آنها میبینیم. با این حال عدم انسجام در لحن به همین نقطه قوت فیلم نیز صدمه زده. به طور خاص نگاه کنید به داستانک خودکشی ماریا که پس از جواب رد شنیدن از اندره به حمام میرود تا رگ دستش را ببرد. فیلمساز از نشان دادن خشونت عریان در این سکانس هیچ ابایی ندارد اما بلافاصله پس از بریدن رگ، تلفن زنگ میخورد و ماریا در حالی که خون از دستش فواره میزند گوشی را برمیدارد و متوجه میشود که نظر اندره تغییر کرده! ماهیت این سکانس ناگهان کمدی میشود و متوجه نمیشویم آن خشونت عریان با این کمدی ناخواسته و مضمون عاشقانه و لطیف کلی در فیلم چه سنخیتی دارد؟ در سرتاسر فیلم نوعی بلاتکلیفی در لحن و فضاسازی میبینیم که در مقیاسی که کوچکتر، مشابه این سکانس عمل میکند و انسجام کلی فیلم را از بین میبرد. بر همین مبناست که میگویم «بر روح و جسم» ضعفهای زیادی دارد و نمیدانم چرا انقدر مورد ستایش واقع شد.
نظرات
نمیدانم واقعاً چه باید به این متن مضحک و خنده دار شما بگویم واقعاً کاش لااقل کمی سواد سینمایی داشتین. از متن تان مشخص است که اصلا این فیلم را متوجه نشدی.
وای خدایا این جمله تان عالی بود خیلی خندیدم یکی از بهترین جوک هایی که در کل عمرم شنیده بودم «مثال فیلم میتوانست سورئال بازی دربیاورد»😂😂
خب نظرشون رو گفتن
به جای توهین نقد کنید … از کجا معلوم شما سواد سینمایی نداشته باشید؟