غربِ تگزاس، ۸۰ سال بعد… | نقد و بررسی فیلم Hell or High Water

3 March 2017 - 20:38

پس از اکران فیلم «سیکاریو» به کارگردانی «دنی ویلنو» و موفقیت آن، بخشی از توجه‌ها به سمت نویسنده‌ی آن یعنی «تیلور شریدان» معطوف شد. او که اصلاً بازیگر است و سابقه‌ی بازی در سریال تحسین‌شده‌ی «پسران هرج و مرج» را دارد، برای اولین بار نویسندگی را در آن مقیاس تجربه می‌کرد و حالا در سال ۲۰۱۶ و برای بار دوم در مقام نویسنده در فیلم «حتی اگر از آسمان سنگ ببارد» به کارگردانی «دیوید مکنزی» بازگشته است اما آیا فیلم توانسته است انتظارات را برآورده کند؟ در ادامه با سینماگیمفا همراه شوید.

توبی (با بازی کریس پاین) و تانر (با بازی بن فاستر)، دو برادر، یکی باهوش و دیگری کله‌شق، پس از مرگ مادرشان و برای پرداخت وام مسکن معکوس مزرعه مادرشان (نوعی اصطلاح در نظام سرمایه‌داری و بانک‌محور آمریکا)، مجبور به سرقت از چند شعبه‌ی یک بانک می‌شوند. مزرعه،‌ که در واقع روی یک چاهِ نفتی قرار گرفته‌است، در صورتی از اختیار بانک آزاد می‌شود که وام ۴۳ هزار دلاری آن پرداخت شود و این مبلغ از وسع مالی آن‌ها خارج است. در نگاه جزیی توبی می‌خواهد از پول استخراج نفت استفاده کند و خانواده خود را از شرِ فقر ارثی نجات دهد. اما در میانه راه پرونده آن‌ها بدست مارکوس همیلتون (با بازی جف بریجز)، افسر باتجربه پلیس تگزاس می‌افتد و درگیر تعقیب و گریزی نه چندان طولانی می‌شود.

بی‌طرف بودن جریان روایت فیلم، جای تحسین دارد، به عبارتی در هیچ بخش فیلم وادار به انتخاب بین خیر و شر نمی‌شوید… اصلاً خیر و شرِ معنوی‌ای در فیلم وجود ندارد و شاید آن خیر و شری را بیابید که از بدو ورودمان به دنیا، در قالب دزد و پلیس شناخته‌ایم و این شناخت در «حتی اگر از آسمان سنگ ببارد» هیچ جایی ندارد، چرا که در نهایت علاقمندِ هر دو سوی داستان خواهید شد. برادران هوارد که با وجود اختلاف عقیده و خلق و خو، عشق برادرانه همچنان بینشان وجود دارد و در سمت دیگر مارکوس همیلتون و معاونش، آلبرتو پارکر تضادی شخصیتی بین آن‌ها برقرار است. در واقع تضاد در جای جای فیلم مشهود است، تضاد برادران هوارد با یکدیگر، مارکوس و همکارش و حتی تضاد این دو سو با یکدیگر. توبی و تانر به رستورانی در غرب تگزاس می‌روند و پیشخدمتی خوش‌رو و خوش‌اخلاق از آن‌ها پذیرایی می‌کند اما هنگامی که همیلتون و پارکر وارد رستورانی کوچک می‌شوند، با پیشخدمتی مسن و بداخلاق روبرو می‌شوند. اما فراتر از فیلمنامه، شریدان مسائلی سیاسی و اجتماعی را بیان می‌کند و از فیلمنامه به عنوان بستری برای بیان این مسائل استفاده می‌کند. اختلاف طبقاتی فاحش غرب تگزاس با دیگر مناطق به زیبایی به تصویر کشیده می‌شود. گاوچرانی که بدلیل آتش سوزی، با اسب، گله‌ی گاوی را از محل آتش‌سوزی دور می‌کند، با عصبانیت می‌گوید: (قرن ۲۱ است و من هنوز با اسب گله‌ای را به دور از خطر هدایت می‌کنم، تعجبی ندارد که بچه‌هایم نمی‌خواهند راه من را ادامه دهند.) و بار دیگر یادآوری می‌کند که هدف شخصیت اصلی از اعمالی که انجام می‌دهد، چیست و این تنها اشاره فیلم به مشکلات اجتماعی نیست. «حتی اگر از آسمان سنگ ببارد»، تگزاس غربی را جامعه‌ای سنتی معرفی می‌کند که ورود زندگی مدرن را پس می‌زند. فیلم حتی به نظام سرمایه‌داری آمریکا هم می‌تازد و دیالوگ‌هایی را از زبان معاونِ همیلتون می‌شنویم که بدون شک زیباترین دیالوگ فیلم است، قرن‌ها پیش اروپاییان سفید‌پوست آمریکا را از چنگ ساکنان بومی‌اش ربودند و اشغال کردند اما حالا، پس از صدها سال و بدون هیچ لشکری بانک‌ها و نظام سرمایه داری این بلا را سر آمریکاییان می‌آورد. شباهت «حتی اگر از آسمان سنگ ببارد» با فیلمِ «شهرِ» بن افلک را نمی‌توان نادیده گرفت، حتی می‌توان فیلم را نسخه‌ی وسترنیزه شده‌ی «شهر» دانست اما چیزی که آن را از بقیه آثار هم‌سبکِ اخیر خود متمایز می‌کند، همین غنی بودن داستان اصلی فیلم است که با ارجاعات و اشارات فراوان، می‌خواهد ادای دینی به ساکنان این خطه و آن دوران شکوهمندِ (یا وحشیانه! قضاوت با خودتان است) پایان یافته، کند.

فیلم بسیار ساده و بی‌ادعا شروع می‌شود، داستان خود را روایت می‌کند و به همان شکل نیز به پایان می‌رسد و به دلیلِ بودجه نسبتاً کم خود فیلمی مستقل به حساب می‌آید. فیلم، ویژگی سبک‌شناسانه جالبی دارد. تریلر است اما نه آن تریلرِ مرموز که بیننده را تا لحظات آخر خمار نگه می‌دارد، اکشن است اما خبری از تعقیب و گریز‌های پر از تیراندازی و انفجار خبری نیست و اکشنی رئالیستیک دارد و شاید تنها ژانری که می‌توان فیلم را کاملا متعلق به آن دانست، درام است. کریس پاین، بن فاستر و در رأس آن‌ها جف بریجز، مثلث اصلی فیلم را تشکیل می‌دهند که هر سه در بهترین حالت خود ظاهر می‌شوند و کریس پاین در این فیلم به بلوغی در کارنامه سینمایی خود رسیده و نقشش را به خوبی ایفا می‌کند. گیل برمینگهام که نقشِ معاونِ مارکوس همیلتون را بازی می‌کند هم جای تقدیر دارد. «حتی اگر از آسمان سنگ ببارد» را دیوید مکنزیِ اسکاتلندی کارگردانی کرده‌است که در کارنامه خود فیلمِ تحسین‌شده‌ی «Starred Up» را دارد و موفقیت خود را با این فیلم ادامه داده‌است و ترکیب این کارگردانی با سینماتوگرافی، فضای پهناور تگزاس قرن ۲۱ را به زیبایی نشان می‌دهد و در لمس بهتر این اتمسفر کمک می‌کند و نشان می‌دهد که تغییر چندانی نسبت به یک دهه پیش نکرده است (بجز دستگاه‌های استخراج نفت) و این ترکیب با موسیقی‌های زیبای سبک فولک و کانتری، که اثر نیک کیو موسیقی‌دان باتجربه و خواننده گروه «Nick Cave & The Bad Seeds» است، کامل می‌شود و سکانس‌هایی رویایی را برای مخاطب رقم می‌زند. ناگفته نماند که این فیلم نامزد ۴ جایزه اسکار از جمله بهترین فیلم، بهترین بازیگر مکمل مرد (جف بریجز)، بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی و بهترین تدوین شده‌است.

در نگاه کلی، «حتی اگر از آسمان سنگ ببارد»، در زیر چتر روایت اصلی، جامعه‌ی خشک و سنتی را به تصویر می‌کشد که مردمانش غم دارند. اندوهگینند. گلایه دارند و این گلایه‌ها را به عنوان کنایه و طعنه در صحبت‌های روزمره‌شان به کار می‌برند. جف بریجز از نقاط قوتِ اصلی فیلم است که اگر نگاهی به کارهای چند سال اخیر او بیاندازیم، بعد از «دل دیوانه» در سال ۲۰۰۹، در این فیلم خیره‌کننده ظاهر می‌شود. کلام پایانی اینکه، «حتی اگر از آسمان سنگ ببارد» شاهکاری واقع‌گرایانه است که دوران پایان یافته وسترن را، بروزرسانی کرده‌است و به زیباترین حالت در معرض دید مخاطب قرار می‌دهد و بدون شک جزء فیلم‌های ارزشمند سال ۲۰۱۶ محسوب می‌شود.

 

برچسب‌ها:

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.

  • zanyar.sew@gmail.com says:

    چه لزومی هست که یه فیلم حتما دسته بندی بشه تو یک ژانر ؟ و چه کمکی مکنه؟