با برگشت دیوید لینچ (David Lynch) و مارک فراست (Mark Frost) به شمال غربی اقیانوس آرام، شهر ملقب به Twin Peaks از سر گیری سریال اصلی یا نوستالژیکی است که فصل سوم آن را بعد از مدتها هفته گذشته در نمایش دو ساعته ای دیدیم. قسمتهای طولانی، نامربوط و شاید حتی افراطی، تهی از عجایب شهری است که زمان در آن فراموش شده است. دیگر خبری از نعلهای Audrey Horne یا Double R Diner نبود. مهمتر اینکه خبری از آن حس و شور فصل اول این سریال هم نبود و به جای آن حس مبهم شومی را شاهد بودیم. برای جزئیات بیشتر در ادامه با سینماگیمفا همراه باشید.
در دو ساعت اول، لینچ دنیای توئین پیکس را بدون صرف زمان زیادی به مخاطبین مجدداً معرفی کرد. در مقابل، او فیلم برداری هوایی از آسمان وحشتناک منهتن را انتخاب کرد و فضایی را نشان داد که جعبه شیشهای خالی، از نور و دود پر شده بود و بعد دال کوپر را دیدیم که همانطور که لورا پالمر در قسمت پایانی سری قبلی قول داده بود، بعد از ۲۵ سال از Black Lodge خارج میشد. به عبارت دیگر، لینچ و فراست خیلی دوست نداشتند به زمانهای گذشته برگردند یا برای مخاطب نوستالژی درست کنند. این فصل خالی از احساسات نیست. تمامی شخصیتها در این فصل از سریال پیر شدهاند. فقط کافی است به شکم اندی یا موهای سفید هاک نگاه کنید یا ببینید چطور این سریال زمان بربادرفته را با حضور بازیگرانی که قبل از فوتشان، بخشی از سریال بودند، جبران میکند.
در این دو ساعت اول، داستان توئین پیکس مخاطبش را وارد داستان قتل شهر کوچکی میکند، همان طور که قبلاً گفته شد این تجربه ترسناک در شهر نیویورک، در جایی در شهر لاسوگاس اتفاق می افتد. به عبارت دیگر، دیوید لینچ خارج از محدودیتهای توئین پیکس عمل کرده، و همان حس و حال سری اصلی که هماهنگی بیشتری با حساسیتهای فیلم سازی کنونی او دارد را به این سری تزریق کرده است.
قبل از اینکه قسمتهای ۳ و ۴ شروع شوند، حسی وجود دارد که نشان میدهد این سریال دستخوش تغییرات قابل توجهی شده است. تاریکی شهر Black Lodge که مکان اصلی این فیلم در ۲۵ سال قبل بوده، بر همه چیز تأثیر گذاشته و با این وجود که زمان Dark Dale در واقعیت رو به پایان است، راه حلی آسان برای دنیای نابرابر و به هم ریخته آن وجود ندارد. این امر احتمالاً بیشتر در ساعتهای اولیه فصل ۳ توئین پیکس به نسبت روایت اولیه آن وجود خواهد داشت اما به این بحث منتهی میشود که هیجانانگیزترین بخش سریال چیست: حالتی که سریال خود را به بینندگان معرفی میکند وحشت اضطراب برانگیزی است که با لحن تیره فیلم Fire Walk With Me به نسبت حالت جاز مانند سریال اصلی حداقل در ابتدا همخوانی دارد.
تغییر جهت اینچنینی امروزه در دو ساعت اول سریال ها وجود دارد که کمک میکند تا جو عجیب و غریب فیلم را به صورت عادی درآورد. بعد از نمایش نامربوط قسمت ابتدایی، بخش سوم با تغییر قوانین داستان سرایی در سکانسهایی که بیشتر حالت آزمایشی دارند، شروع میشود که در آن میبینیم که لینچ صحنههایی جذاب ساخته که بدون هیچ توضیح اضافهای، مخاطب را عصبانی میکند. ساختار هنجارشکن چند قسمت اول به نوعی این سری و فیلم ساز را بزرگ کرده و حالتی که سریال در آن داستان را پیش میبرد نیازمند سرمایه گذاری بیشتری از طرف بینندگان است.
سفر طولانی و عجیب و غریب دال کوپر از هفته گذشته آغاز شده و تعجب آور نیست که شرایط سفرش به دور از Black Lodge، نیز عجیب باشد. در بخش سوم، لینچ چندین سکانس طولانی و آرام فیلم برداری کرده جایی که کوپر قبل از اینکه دو زن به او کمک کنند خود را میان زمین و هوا میبیند. این صحنه خودش تقریباً دلسرد کننده است که عصبانیت کوپر را به خاطر شرایط فیزیکی و ذهنیاش بیشتر میکند اما لینچ وابستگی به جهان آینده را با تکنیکی نشان میدهد که تصویر و حرکت آن را تغییر داده و بیننده را از این موضوع آگاه میسازد که چه چیزی را تماشا میکند.
این تاکتیک آگاهی لینچ بهصورت معماری دیده نشدهی دنیای توئین پیکس در حالی انجام میشود که مهاجرت کوپر از Black Lodge مرهون مجموعهای از قوانین است. این قوانین یعنی بازگشت کوپر به سوی دارک دال، چیزی که خیلی دوست ندارد آن را انجام دهد. اگرچه دارک دال خیلی منصف نیست، چیزی که در واقعیت میبینیم، کوپری است که سعی دارد به سوی او بازگردد. این یعنی همزاد سوم باید به Black Lodge برگردد. دوگی نفرین شده اوقات خوشی با دختر کارگر دارد و قبل از اینکه بمیرد صبحانهاش را روی زمین میگذارد و میرود.
چیزی که از Red Room بیرون میآید اشاره به وقوع چیز برزگتری است. قبل از اینکه دوگی تبدیل به جسم سیاه Ray Harryhausen-esque شود و بعد توپ طلایی گردد، به او گفته شده بود برای هدفی ساخته شده است. بعد از مرگ دوگی، دوربین لینچ حلقه آشنایی را به تصویر میکشد که برای بینندگان Fire Walk With Me آشنا است. تأثیر بخش سوم تنها برگشت کوپر به دنیای واقعی نیست بلکه ایجاد حالت انتزاعی برای توئین پیکس است. ساعت باعث میشود کوپر حالت پوچی پیدا کند که تنها قادر به تکرار سادهترین عبارتهای گفته شده به اوست.
بخش چهارم مسیر انحرافی از انتزاعی بودن بازگشت کوپر برای پر کردن جاهای خالی موجود در توئین پیکس است. اولین باری است که حس شوخ طبعی این سریال و قلب آن واقعا نشان داده میشود و با سردرگمی کوپر پررنگتر میشود. اگرچه ساعت باعث تمرکز بیشتر روی روایت ناملموس میشود اما لیست طولانی بازیگران مهمان را به وجود میآورد. فقط بخش چهارم بازیگرانی همچون رابرت فاستر، نوامی واتس، دیوید داچونی، برت گلمن، اتان سوپلی و مایکل کرا را در لیست خود دارد.
قسمت چهارم دارای جزئیات و اشاراتی جذاب همانند مشکل بین کوپر و دارک دال است که نتایج جالبی را در پایان پیش روی ما قرار میدهد. در کل، فصل جدید توئین پیکس تنها چهار قسمت است و اگر چه برای دهههای متوالی پخش تلویزیونی آن صورت نگرفته است اما به نظر میرسد که این سریال با گذشت زمان جذابیت خود را بهدست آورده است.
منبع: screenrant
نظرات