تنها دلاوران، یک اثر زندگینامهای بسیار زیبا، غمانگیز و درعینحال خوشساخت و روایتمند است و داستان دراماتیک، تلخناک و افسردهواری است که از یک رویداد و حادثهی اندوهبار و دلخراش واقعی اقتباسشده است و با ارائهی ساختارمند و پرداختشدهی یک داستانپردازی نظاممند، پُرجزئیات و درعینحال بیشیلهوپیله و شخصیتپردازی واقعگرایانه، مستحکم و چندلایه، چنان تماشاگر را در جریان تبیین و تعریف فُرم بصری و محتوایی قصه، به خود دلبسته، وابسته و علاقهمند میسازد که فکر دردناک و اندیشهی هولناک پایانبندی قریبالوقوع، غمبار و تراژدیک آن، لحظه و ثانیهای از جلوی ذهن پریشان و ازهمگسیخته و چشمان نگران و هراسان تماشاگر کنار نمیرود. تنها دلاوران، اثر درام محزون و تباهکنندهای است و روایتی است که ذهن تماشاگر را آرامآرام در جریان قصهپردازی جذّاب و هدفمند خود، میفرساید و از هم فرومیپاشاند و پایانبندی بهغایت تلخ و ماتمزدهی فیلم، نقطهی تنشزای مالیخولیایی بیبازگشتی است که سرنوشت، تقدیر و مکافات جانفرسای زندگی، بالاخره روی نفرتانگیز، ماسیدهوار و بیرحماش را به تماشاگر نشان میدهد و جایی است که تماشاگر مغموم، احتمالاً دردمندانه و دلافسرده آرزو میکند ایکاش این فیلم، یک داستان حقیقی و بر مبنای واقعیت محض نبود که کارگردان مجبور باشد آن را اینگونه غمانگیز و تراژدیک به پایان برساند.
فیلم تنها دلاوران، برداشت و اقتباسی پرداختشده و مفصّل از حادثهی حُزنانگیز آتش تپهی یارنل است که در جریان آن، یک آتشسوزی گسترده و خوفناک در مراتع منطقهی آریزونا، منجر به مرگ تعدادی آتشنشان خُبره شد و بعد از حادثهی یازده سپتامبر، این اتفاق بیشترین تلفات را در میان نیروهای آتشنشانی ایالاتمتحدهی آمریکا به همراه داشت. تنها دلاوران، روایتی تأثّربرانگیز، هیجانگرایانه و نظاممند از این حادثهی تلخ است و داستان طولانی، پُرفرازونشیب و بلندبالایی است که مقاطعی هرچند کوتاه اما جذّاب و برجسته از زندگی قهرمانان شجاع این داستان را تعریف مینماید. جریان ریتم روایی فیلم تنها دلاوران، کاملاً منظّم و سیّال است و کارگردان – جوزف کاسینسکی – با فراغ بال، آسودگی روانشناختی و بدون آنکه در ورطهی ژرف و بیسرانجام فشار، تنش و کشمکشهای استودیویی ناشی از تنظیم زمانبندی فیلم غوطهور و سرگردان شود، با خیال راحت و آسایش خاطر در مدتزمانی بیش دو ساعت، داستانش را با تمام جزئیات ممکن، پیچوخمها و پرداختهای مفهومی ریزودرشت برای تماشاگر روایت میکند و اینگونه با داستان مفصّل و مشروحی روبهرو هستیم که بیش از هشتاد درصد از زمانبندی خودش را صرف شخصیتپردازی قطرهچکانی و هدفمند، پایهریزی یک روایت ساختارمند و سازماندهی شده و داستانپردازی عاطفی- هیجانی میکند و کاسینسکی سعی نکرده است که با بُریدن از سروته فریمهای فیلم، روایت داستانش را کوتاه و مختصر اما مطابق با میل و خواستهی استودیوهای هالیوودی سازد و بنابراین احتمال دارد ریتم فیلم، برای برخی خستهکننده و کسالتبار جلوه کند اما این صرفاً یک حدس و گمان احتمالاً پیشداورانه و نامنصفانه است و با اطمینان میگویم که شخصیتپردازی کاراکترها در این فیلم، بدون اغراق تحسینبرانگیز، تکاملگرایانه و جهتمند است و روند تحول شخصیت و تکامل ماهیّت روانشناختی کاراکترها، بهخوبی در این فیلم به تصویر کشیده شده است.
فیلم تنها دلاوران، داستان روزمرگیهای کسلکننده، دغدغههای فرساینده و دلواپسیهای مُستهلککنندهی زندگی دراماتیک آتشنشانان است. داستانی است که جبر بیرحم روزگار، آنها را به شکل دراماتیکی در دوراهی اجتنابناپذیر و سرنوشتساز انتخاب یک زندگی کلیشهای، معمولی و کسالتبار و یا برگزیدن یک شغل و فعالیّت خطرناک، تنشآمیز و مُضمحلکننده قرار میدهد و ارادهی انتخاب، همان عُنصر حیاتی، بنیادی و تعیینکنندهای است که دست زدن به آن، بهمثابهی غلتیدن و فرورفتن در ژرفنای ناپیدای تقدیر ابهامآلود بشری است و انتخاب طاقتفرسایی است که کتاب بهظاهر بیانتها اما مُلتهب سرنوشت را ورق میزند و پایان ژولیدهوار و غمافزایی است که یا به یک مرگ کلیشهای و کمفروغ در بستر خواب و یا یک مرگ هولناک و مورمورکننده در عُمق آتش سوزان طبیعت ختم میشود.
فیلمبرداری و کادربندی زوایای تصویری فیلم تنها دلاوران، در یککلام شاهکار، اُستادانه و بینظیر است. چشماندازهای رُعبآور، مبهوتکننده و درعینحال بسیار زیبا و خوشمنظر آتشسوزی جنگلها و مراتع و دودهای پژمردهی خاکستری و انبوه بر فراز آن، که از ترکیب خلاقانه، مبتکرانه و هُنرمندانهی جلوههای ویژهی فوقالعاده و قاببندی حرفهای زوایای تصویری بهدستآمده است، حسابی چشمان متحیّر تماشاگر را به خود خیره میسازد. کادربندی تصویری فیلم، چنان شگفتآور، شکوهمند و چشمنواز ازکاردرآمده است که به شکل بیمارگونهای وسوسه و ترغیب شدم تا نام مدیر فیلمبرداری این اثر شایسته را بدانم و هنگامیکه چشمانم به اسم کلودیو میراندا اُفتاد، متوجه شدم که این زیبایی، توانمندی و آفرینندگی هُنرمندانه بیدلیل نبوده و یک فیلمبردار حرفهای و برندهی اُسکار، پشت دوربین فیلمبرداری این اثر نشسته است و تنها به گفتن همین موضوع اکتفا میکنم که کلودیو میراندا، مدیر فیلمبرداری فیلمهایی نظیر Life of Pi و The Curious Case of Benjamin Button بوده است. حال توانایی میراندا در قاببندی فیلم Oblivion نیز بماند که اتفاقاً جوزف کاسینسکی کارگردان آن بوده و بدون اغراق، جز فیلمهای علمی- تخیلی کمبها دادهشده و البته قابلاحترام چند سال اخیر است و فیلمبرداری خوشفُرم آن، دستکمی از همین تنها دلاوران ندارد. درنهایت اینکه تعریف و تمجید بیشازحد من شاید فایدهای نداشته باشد و اتفاقاً ممکن است نتیجهای معکوس دهد و سبب لوث شدن قضیه شود بنابراین بهجای پُرحرفی اضافه، شما را به تماشای این فیلم ارجاع میدهم تا به کیفیّت بالای فُرم بصری و روایت تصویری دلپذیر آن، پی ببرید و ببینید که چگونه برداشتها و شاتهای باز و گسترده از مناظر زیبا و بدیع که با آتش سوزان، حرارت تهوّعآور و دودهای خاکستری خفهکننده ترکیبشده است، چه حس متناقضنما، شوکهکننده و دیوانهواری از ترکیب معجونوار آرامش، تشویش و ازهمگسیختگی روانشناختی را در تماشاگر به وجود میآورد.
من شیفته و عاشق مجنونوار فیلمهایی هستم که در لحظات تراژدیک و غمافزایی که مرگ و نیستیِ جانفرسا و قریبالوقوع، سرنوشت تیرهوتار و افسردهوار کاراکترها را یکبهیک روشن میسازد، از موسیقی متن گوشنواز، جانکاه و مُستهلککنندهی ژرفنای روان برخوردار باشند. موسیقی مسحورکننده و درعینحال تلخ و زهرآگینی که روان ازهمگسیختهی تماشاگر را آرامآرام از درون بخراشد و او را چنان به اعماق ظُلمتزدهی دلمُردگی و پژمردگی فرسایندهی این روایت رواننژند پرتاب کند که تکتک ابعاد وجودی او، از هم بگسلد و این موسیقی ماتمزده و دلتنگ، نوای شکوهمندی است که به مدد توانمندی، درایت و خلاقیّت جوزف تراپنسی – آهنگساز این فیلم – آشکار و نمایان شده است و باید صادقانه اعتراف نمایم که در چند وقت اخیر، بعد از تماشای فیلم شاهکار Sweet Virginia که موسیقی و نوای خفهکننده و محزونش، مزرعهی سرسبز و خوشمنظر روان و ذهنم را در کسری از ثانیه، به برهوتی غُبارآلود و لمیزرع تبدیل کرد، تنها دلاوران، دومین فیلمی است که موسیقیاش – مخصوصاً در بخش پایانبندی آن – من را از درون، تُهی و پوچ نمود و با بر جای گذاشتن اندوهی گرانبار، حُزنآلود و جانکاه بر روی ذهنِ پژمان و خستهام، آرامآرام از مقابل دیدگان اشکآلودم محو گردید.
درنهایت اینکه فیلم تنها دلاوران، ویترین و دریچهای درخشان، پُرفروغ و هُنرمندانه از حضور فاخر و شگرف بازیگران طراز اول هالیوود است؛ از جف بریجز و جاش برولین گرفته تا جنیفر کانلی و مایلز تیلر و تیلور کیچ که بدون اغراق، همهی آنها در ایفای نقش واقعگرایانه، نظاممند و ملموس خود، بسیار موفق و سربلند بودهاند. در نحوهی ایفای نقش کاراکترها، هیچ عُنصر غیرعادی، تصنّعی و تظاهرمآبانهای وجود ندارد و ماهیّت روایی کاراکترها، بههیچوجه مقوایی، پوشالی و نچسب نیست و روند شخصیتپردازی کاراکترهای اصلی فیلم، بسیار پرداختشده، روایتمند، درگیرکننده و همدلانه پیش میرود. درواقع، کوچکترین عیب، ایراد و خدشهای به فرآیند شخصیتپردازی کاراکترها، وارد نیست و ایفای نقش بازیگران، کاملاً باورپذیر، یکدست و درعینحال هدفمند ازکاردرآمده است. البته این جلوهگری هُنرمندانهی بازیگران، در وهلهی اول، نتیجهی یک فیلمنامهی بسیار قوی و ساختارمند و در وهلهی دوم، نتیجهی کارگردانی بینقص و هوشمندانهی جوزف کاسینسکی و توانمندی ژرف و ستودنی بازیگران در بازیگری است. همچنین لازم است که در پایان اختصاصاً به بازی تأمّلبرانگیز جاش برولین و مایلز تیلر نیز اشاره نمایم که بهخوبی توانستهاند درگیریهای ذهنی و دغدغههای روانشناختی یک آتشنشان را به منصهی ظهور برسانند و از یک کاراکتر خام احتمالاً کلیشهای و مقوایی، شخصیتی پُرپیچوخم، چندلایه و اندیشناک خلق کنند و با این نمایش، توانستهاند یکی از بهترین و قویترین هُنرنماییهایشان را در طول سالیان بازیگری خود، ارائه دهند.
در پایان، یک پرسش اساسی و بُنیادی بعد از تماشای این فیلم به ذهن پریشانم خطور نمود؛ پرسشی که همچون موریانهای موذی و شیطانصفت، به جانِ منطق انتزاعیام و شالودهی عقلانی- هیجانی آن، اُفتاده بود و آرامآرام به دنبال ازهمگسستن تاروپود و تباهی ویرانگر بُنیان ذهنم بود و آن پرسش محوری، این بود که در این دنیای تیرهوتار، ازهمگسیخته و بهغایت پوچ، قهرمان حقیقی کیست؟ در دنیایی که قهرمانان عجیبوغریب و بهغایت فانتزی از کاپیتان آمریکا و مرد آهنی گرفته تا مرد مورچهای و بتمن و سوپرمن در حال بالا رفتن از سر و کول سینمای روانرنجور و آشفتهحال و لتوپار کردن و نابودی دشمنان واقعی و غیرواقعی پوشالی هستند، حقیقتاً یافتن، شناختن و درک کردن همدلانهی قهرمانان واقعی، فرآیند بسیار دشوار، طاقتفرسا و مُضمحلکنندهای است که روان را میفرساید و ذهن را فرومانده میکند و فیلم تنها دلاوران، روایت قهرمانان فراموششدهای است که در تاریکیهای سایهوار، سکوت خلأ مانند و گمنامی محض، بدون ادّعا، تظاهر و خودنمایی هیستریک بیهوده، جانبرکف، به استقبال مرگ و نیستی ابدی رفتهاند و پایان تراژدیک زندگی آنان، به قول اریک مارش – جاش برولین – زیبا و چشمنوازترین و درعینحال وحشتناکترین چیزی است که همهی ما، احتمالاً در عمر محدود و تباهشدهی خویش، تماشا کردهایم. درنهایت اینکه فیلم تنها دلاوران، یک اثر زندگینامهای شاهکار و بهغایت افسردهکننده است. روایتی است که تماشای عاقلانهی آن، انسان را به ژرفنای غمها، اندوهها و دلمُردگیهای شناخت و درک انسانی فرومیبرد و ندیدن جاهلانهی آن، بهمثابهی فرار از واقعیت تلخ زندگی – مرگ – است و نادیده گرفتن و اعتنا نکردن به این پرسش اساسی است که یک زندگی شکوهمند، شایسته و قابلاحترام، در بستر گمنامی و روزمرگی کسالتبار، بیاثر و پوچ به پایان برسد بهتر، سزاوارتر و معنیدارتر است یا اینکه به شکل قهرمانانه، ایثارگرانه و دراماتیک، در عُمق سوزان و هولناک شرارههای بیرحم آتش، تراژدیکوار خاتمه یابد؟ انتخاب با شماست.
نظرات
نمیدونم چه اصراری دارید که تو نقدهاتون از کلمات سخت و پیچیده استفاده کنید!
آدم نقدهای آقای علوی رو میخونه، یاد اشعار دوره خراسانی میفته
مشتی یکم روون تر حرف بزنی….مگه تو عهد عتیق زندگی میکنی… اصلا مهم نیست چقدر حرفات خوبه ها اینقدر بد و سخت حرف میزنی که آدم رغبت نمیکنه بخونه