یکی از نکاتی که عموم سینماگران جوان و اشخاص علاقهمند به هنر از آن غافل میشوند آشنایی با تاریخچه مدیوم مورد علاقهشان است. آفتی که در هنرمندان تازهکار بسیار شایع است و میتواند سبب بروز مشکلات بزرگتری در آینده شود. چگونه یک فیلمساز جوان میتواند بدون دیدن هیچکاک، تعلیق را درک کرده و از آن در فیلم خود استفاده کند؟ چگونه یک سینماگر تازهکار بدون دیدن مورنائو و شوستروم میتواند فرم بفهمد و در نتیجه اثری بسازد که فرم داشته باشد؟ از سویی دیگر تفکری خطرناک از سوی بسیاری از هنرمندان -خصوصا دوستان آلترناتیو و آوانگارد- در حال تزریق به جامعه جوان هنر ایران و مسموم کردن آن است، مبنی بر اینکه چه کسی گفته ما نیاز به خواندن تئوری و دانستن تاریخ سینما داریم؟ قوانین را به دور بریزید و الله بختکی فیلم بسازید. نتیجه این تفکر هم میشود خروار خروار فیلم تجربی که با کج و راست کردن بی دلیل دوربین و ادا درآوردن با آن به دنبال پوشاندن ضعف خود در فهم و درک اصول اولیه سینما و تاریخ این مدیوم عظیم هستند و فیلمسازانی که هنوز دوربین ساده و مستحکم جان فورد را درک نکرده، میخواهند با تکان دادن بیخود دوربین روی دست صحنه دلهرهآور خلق کنند. در سری مقالات تاریخ سینما سعی من بر این خواهد بود که نگاهی کلی و نسبتا مختصر به تاریخچه عظیم سینما داشته باشم تا خوانندگان و علاقهمندانی که زمان یا حوصله خواندن کتاب های قطور تاریخی مانند تاریخ سینمای دیوید بوردول و یا تاریخ سینمای کوک را ندارند با خواندن این مقالات آشنایی نسبی با تاریخ سینما پیدا کنند. امید است که شما خوانندگان عزیز با نظرات خود مرا هر چه بیشتر در نگارش این مقالات یاری فرمایید.
در قسمت قبلی مقاله با اولین جرقههای اختراع سینما با نظریه فلسفی غار افلاطون و نظریه علمی دوام تصویر آشنا شدیم. سپس اختراعات سینمایی را برشمردیم و از اشخاصی که در تاریخ پیش از سینما تاثیرگذار بودند نام بردیم. در قسمت دوم از سری مقالات سینما در گذر زمان به مسئله پیدایش سینما در کشورهای مختلف و سالهای اولیه سینما خواهیم پرداخت. شاید اولین نمایش فیلم را بتوانیم مربوط به برادران اسکلادائوسکی بدانیم. آنها توانستند دو ماه زودتر از برادران لومیر – که معمولا به عنوان مخترعان اصلی سینما از آنها نام برده میشود – با دستگاه بیوسکوپ در برلین نمایشی چند دقیقهای را برای مردم نمایش دهند. اما پس از این نمایش بود که برادران لومیر موفق به اختراع سینماتوگراف شدند و فیلمهایشان را ۱۶ قاب بر هر ثانیه فیلمبرداری کردند. نخستین فیلمی که به این شیوه تهیه شد “خروج کارگران از کارخانه” نام داشت. آنها این فیلم را به همراه “ورود قطار به ایستگاه” در ۲۸ دسامبر ۱۸۹۵ در زیرزمین گراند کافه بلوار کاپوسن پاریس در ساعت دو بعد از ظهر اکران کردند. این فیلم تک پلانه – بدون مونتاژ – بود و ویژگی اصلیاش، مانند بقیه آثار لومیر، در مستند و واقعگرا بودن آن بود. در حین نمایش این فیلم بود که تعداد بسیاری از مردم بخاطر وجود پرسپکتیو در نمای فیلم از ترس گریختند. ورود قطار به ایستگاه را اولین زیباییشناسی تاریخ سینما – با استفاده از قاب کج – میدانند. لومیرها فیلمهای دیگری هم داشتند از جمله غذا دادن به بچه، چشم اندازی در دریا و باغبان آبپاشی میشود که اولین کمدی تاریخ سینماست و آنرا آغازگر و زمینهساز کمدی اسلپ استیک میدانند. به طور کلی فیلمهای لومیرها حالت ناتورالیستی داشتند و به نوعی مستند به حساب میآمدند. از این رو میتوان برادران لومیر را پدر سینمای مستند و رئالیستی دانست. با نمایش فیلمهای لومیرها همه به این نتیجه رسیدند که دو مشخصه اصلی و بنیادین سینما را “تصویر” و “حرکت” شکل دادهاند.
ادیسون که پیش از این با اختراعات مهم قبل از تاریخ سینمای او از جمله کینهتوسکوپ آشنا شدیم در سال ۱۸۹۶ با اختراع دستگاهی به نام ویتاسکوپ موفق میشود دوازده فیلم کوتاه خود را نمایش دهد. همچنین در همین سالهاست که ادیسون فیلمی در مورد جنگ آمریکا و اسپانیا میسازد که اولین فیلم با ته مایه سیاسی است و در نتیجه میتوان ادیسون را پدر فیلمسازان سیاسی دنیا دانست. اما باید مهمترین کارگردان این دوران را ژرژ ملی یس فرانسوی دانست. شعبدهبازی که به سمت سینما گرایش پیدا کرد و باعث تحولاتی بسیار عظیم و نوآوری و خلاقیتهایی چه در روایت و چه در تکنیک فیلمسازی شد که شاید تاثیرگذارتر از هر شخصی در تاریخ سینما بوده است. فید این، فید اوت، فیلمبرداری قاب به قاب، نورپردازی مضاعف،استاپ موشن، دیزالو و حتی فیلم رنگی – البته رنگآمیزی دستی فریمها – همه و همه فقط بخشی از نوآوری و خدمات ملی یس به تکنیک فیلمسازی بوده است. او حتی در هر یک از آثارش – که شامل صدها فیلم است – نوآوریهای مختلفی کرد، مثلا برای یکی از آثارش که نیاز بود تا بازیگران درون آب نشان داده شوند و نمای فیلم مانند کف دریا باشد، آکواریومی بین دوربین و بازیگران قرار میدهد و به این طریق تماشاچی را فریب میدهد. نخستین فیلمی که ملی یس ساخت فیلم خانم ناپدیدشونده در سال ۱۸۹۶ بود که بر مبنای حقههای سینمایی استوار بود. فیلم ماجرای دریفوس (۱۸۹۹) نخستین اقتباس در تاریخ سینماست و سیندرلا (۱۸۹۹) نیز برای نخستین بار نماهای مختلف را کنار یکدیگر قرار میداد و به عنوان فیلم واحد به فروش میرساند. اما مهمترین فیلم ملی یس سفر به ماه (۱۹۰۲) بود که بر اساس رمان معروف ژول ورن به همین نام ساخت و باعث شد تا به او لقب پدر سینمای علمی تخیلی را بدهند. این فیلم ویژگی داستانگویی تئاتری داشت و از سی صحنه جدا تشکیل میشد که با دیزالو به هم متصل میشدند. صحنه معروف این فیلم سکانس برخورد سفینه فضایی به چشم مرد روی ماه است که در تاریخ سینمای ارجاعات بسیاری به آن داده شده است. آخرین شاهکار ملی یس تسخیر قطب (۱۹۱۲) نام داشت که در آن طنز و کنایه او نسبت به علم آشکار است. ملی یس به دلیل ذات شعبدهبازی که داشت و شغل اصلیاش بود سینمای خود را بر پایه فریب بنا نهاده بود و کارهایی میکرد که امروزه جلوههای ویژه نامیده میشود و از این رو میتوانیم او را پدر جلوههای ویژه بدانیم. حتی میتوان او را به دلیل ساخت فیلم ملک شیطان (۱۸۹۶) پیشگام سینمای وحشت دانست. علاوه بر خلاقیتهای تکنیکی که نام بردیم، ملی یس را میتوان نخستین کسی دانست که داستان را وارد سینما کرد. در بزرگی ملی یس همان بس که چاپلین او را کیمیاگر نور و گریفیث همه چیز را مدیون او میداند.
سینمای فرانسه تا سال ۱۹۰۷ تحت سیطره کامل ملی یس است ولی پس از آن فیلمسازان تازه نفس دیگری از راه میرسند. در دهه اولیه قرن بیستم فرانسه قطب سینمای جهان بود و فیلمهایی را تولید میکرد که لحظههای قهرمانانه و حساس تاریخ را توصیف میکردند یا آثار برجسته ادبی را به فیلم در میآوردند. در این دوره هنرپیشگان تئاتر به سینما آمدند و به نوعی سینما زیر مجموعه تئاتر بود. لویی فویاد مهمترین کارگردان آن دوران بود. او تحت تاثیر تئاتر ناتورالیستی آندره آنتوان بود و به دنبال تهیه فیلمهایی از زندگی واقعی و عاری از تخیل بود به طوری که اشیا و انسانها همان طور که هستند نشان داده شوند نه آن طور که باید باشند. فویاد سریال پلیسی فانتوماس را ساخت که جزو پیشگامان ژانر جنایی و مخوف نامیده شد. چندی بعد با ساخت فیلم ژودکس نخستین ابر قهرمان تاریخ سینما را میسازد. او بر بسیاری از هنرمندهای بعد از خود از جمله رنه کلر، ابل گانس و ژاک فدر تاثیر گذاشت. آندره بازن منتقد و تئوریسین معروف عالم سینما فویاد را پیشاهنگ زیبایی شناسی میزانسن دانست و اظهار داشت فویاد به این دلیل از تدوین پرهیز میکند که به نماهایش عمق و وسعت دهد. در همین زمان در انگلستان مکتبی به نام مکتب برایتون شکل گرفت که از سال ۱۹۰۲ تا ۱۹۰۸ به مدت شش سال دوام یافت. جیمز ویلیامسون و جرج آ. اسمیت دو عکاس ناحیه جنوبی انگلستان بودند که این مکتب را پایه نهادند. ویلیامسون با دو فیلم لقمه بزرگ و حمله به یک هیئت چینی و اسمیت با فیلم های برادران کورسی، عینک مطالعه مادربزرگ – که در آن نماهای درشت به طور متناوب مورد استفاده قرار میگیرند – و بدبیاری جین مری – که کمدی گروتسک بود – باعث شکل گیری این مکتب شدند. در همین سالها بود که فیلمسازی به نام استوارت بلاکتن برای نخستین بار از تمهید فریم به فریم در فیلم هتل جن زده (۱۹۰۷) استفاده کرد. امیل کول نیز که هنرمندی فرانسوی بود با ساخت فیلم کابوس فانتوش و چوب کبریتها بر زمینه سیاه اولین انیمیشنهای تاریخ سینما را میسازد. همچنین چندی بعد با ساخت فاوست کاملا کوچک تبدیل به یکی از پیشگامان فیلمهای عروسکی نیز میشود.
در سال ۱۹۰۴ در ایتالیا فیلوتئو آلبرینی فیلم کوتاه ۲۵۰ متری فتح رم یا شکاف در دیوار پورتاپیا را میسازد و یک سال بعد آن را نمایش میدهد. این فیلم را نخستین فیلم تاریخی سینمای ایتالیا میدانند. آلبرینی در همان سال موسسه چینه را افتتاح میکند. ساخت فیلم فتح رم مقدمهای میشود برای ساخت فیلمهای دیگر مانند کلئوپاترا، اسپارتاکوس و ژولیو سزار که دارای تم تاریخی بودند و اغلب برداشتی از آثار ادبی دراماتیک نامیده میشدند. در سال ۱۹۰۸ اولین فیلم بلند سینمای ایتالیا که آخرین روزهای پمپی نام دارد ساخته میشود. اما به طور حتم مهمترین فیلم دوره صامت و آغازین سینمای ایتالیا فیلم عظیم، حماسی و پرخرج “کابیریا” اثر جیووانی پاسترونه است که جزو نخستین آثاری است که در آن از حرکت دوربین استفاده میشود. این فیلم نقطه اوج عظمت سینمای صامت ایتالیا بود و در آن برای نخستین بار از نور مصنوعی به عنوان ابزار زیبایی شناسی بهره گرفته شد. گریفیث در فیلم تعصب از این فیلم پاسترونه الهام گرفت. در همین زمان جریان دیگری در ایتالیا تحت تاثیر سنتهای وریستی شکل گرفت که متاثر از سبک رمان نویسی امیل زولا بود. گمشدگان در تاریکی اثر نینو مارتولیو مهمترین فیلم این جنبش است که در آن فساد و شر محیطهای اشرافی بی پرده به نمایش گذاشته میشود و به نوعی پیش درآمد سینمای نئورئالیست ایتالیاست. از فیلمهای دیگر این جنبش میتوان به اسونتا اسپینا لثر گوستاو سرنا و فیلم ترزا رواین اثر مارتولیو برای رئالیسم بی پردهاش اشاره کرد. در همین زمان در دانمارک نیز سینمایی در حال شکلگیری بود که درگیریهای سه جانبه و مثلثهای عشقی در آن حرف اول را میزدند. همچنین برای نخستین بار استفاده از زنان خونآشام در آثار اولیه سینمای دانمارک انجام گرفت.
سینما در آمریکا با ادوین پورتر شکل میگیرد. او نخستین فیلمسازی است که تدوین را وارد سینما میکند و به شکل عملی از آن استفاده میکند. پورتر نخستین فیلم داستانی به معنای حقیقی را در سال ۱۹۰۲ به نام “زندگی یک مامور آتش نشانی میسازد”. او در این فیلم از نماهای آرشیوی و تدوین موازی و اینسرت استفاده میکند. در همان سال جک و ساقه لوبیا را تحت تاثیر ژرژ ملی یس میسازد و سپس در فیلم کلبه عمو توم (۱۹۰۳) برای نخستین بار از میان نوشته در فیلمهای آمریکایی استفاده میکند. اما مهمترین فیلم پورتر را باید سرقت بزرگ قطار (۱۹۰۳) دانست که اولین وسترن تاریخ سینما است. مگ گوران این فیلم را نخستین فیلمی میداند که خشونت را به سینما آورده است. سرقت بزرگ قطار از تدوین تداوم بهره میگیرد. پورتر چندین فیلم دیگر نیز میسازد از جمله چگونه جونز پول خود را یافت (۱۹۰۵) که تیتراژ آن اولین نمونه نقاشی متحرک در تاریخ سینما است و رویای یک خرگوش شیطان که از سوپرایمپوز و دوربین پر تکان برای نمایش شخصی مست استفاده میکند. در سال ۱۹۰۸ او فیلمی به نام نجات از آشیانه عقاب میسازد که دیوید وارک گریفیث بازیگر نقش اصلی است. گریفیث پس از بازی در این فیلم جذب کارگردانی در سینما شد و یک دهه بعد به مهمترین کارگردان دنیا تبدیل شد. گریفیث را به دلیل ابداعات بسیارش پدر فن سینما میدانند. برای نخستین بار این گریفیث است که از کلوزآپ و مونتاژ شتابی استفاده میکند. همچنین نجات در آخرین لحظه برای نخستین بار در آثار او دیده شد. در فیلم پس از بسیاری از سالها (۱۹۰۸) گریفیث زمانی که خواست غم شخصیت اصلی را نمایش دهد دوربین را به صورت او نزدیک کرد و از کلوزآپ بهره برد. کاری که پیش از این انجام نمیشد. همچنین در فیلم ماجرای دالی (۱۹۰۸) اولین فلاش بک تاریخ سینما را میزند. اما مهمترین فیلم گریفیث را تولد یک ملت (۱۹۱۵) میدانند. فیلمی که علی رغم اینکه موضوع نژاد پرستانهای دارد و حتی میتوان آن را اثری فاشیستی دانست اما گواهی بر این موضوع است که سینما را نباید تا حد مضمون تقلیل داد و این فرم اثر است که اثر را ارزیابی میکند و باعث جاودانگی یک اثر میگردد. تولد یک ملت را میتوان مهمترین فیلمی دانست که باعث تغییر دیدگاهها نسبت به سینما شد و کسانی که سینما را سرگرمی خام میدانستند به اهمیت و جدی بودن مدیوم سینما اشراف یافتند. یک سال پس از آن گریفیث فیلم تعصب را میسازد که فیلمی اپیزودیک با چهار داستان جدا از هم – بر محوریت تعصب – است. گفته میشود این فیلم بر آیزنشتین در هنگام ساخت اعتصاب و پودوفکین در هنگام ساخت مادر تاثیر زیادی گذاشته است. پس از آن در سال ۱۹۱۹ گریفیث شکوفههای پژمرده را می سازد که برگرفته از مجموعه داستان شبهای نورانی نوشته تامس بورک است. این فیلم را نخستین ملودرام با ارزش تاریخ سینما دانستهاند و با ساخت آن به گریفیث لقب شکسپیر سینما را دادند. آخرین فیلم او مبارزه در سال ۱۹۳۱ به عنوان اثری ناطق ساخته شد که در گیشهها شکست سختی خورد. به طور کلی گریفیث را پدر سینما و نخستین کارگردان مهم سینما و شخصی میدانند که به سینما، زبان و بیان داد.
نوشته فوق مختصری بود از سینمای اولیه و کارگردانان مهم آن در اوایل دوره صامت. در قسمت بعدی مقاله به سینمای اکسپرسیونیست آلمان به عنوان یکی از مهمترین مکاتب سینمایی تاریخ خواهیم پرداخت.
نویسنده : دانیال هاشمی پور
منابع : تاریخ سینمای بوردول
تاریخ سینمای دیوید کوک
تاریخ سینمای ایتالیا ماریو وردونه
بررسی و نقد آثار سینمایی تالیف دکتر امیررضا نوری پرتو
بررسی و نقد آثار سینمایی تالیف عباس ملک محمدی
نظرات
سلام بسیار کار درست و قشنگی است
فقط قسمت های سه و پنچ در سایت دیده نمیشوند لطفا بررسی بفرمایید