ساموئل فولر فیلمساز کلاسیک آمریکاییمیباشد که آثارش در میان فیلمهای درجهی دوم هالیوودی بسیار مشهور است، در دهه ی ۵۰ میلادی کار سینماگریش را به طور جدی استارت میزند. با اینکه در زمان جنگ چندین فیلم کوتاه خبری و مستند جنگی برای بخش فرهنگی ارتش ایالات متحده ساخته بود. او با روحیهای نظامی و تفکرات ایدئولوژیک پا به عرصهی فیلمسازی نهاده و در دوران موسوم به خفقات مکارتیسم چند اثر میلیتاریستی در کنار ژانر محبوبش یعنی؛ جنایی – معمایی ساخته است. آثاری در باب جنگ سرد و جنگ کره و در کل مبارزه با ایدئولوژی کمونیسم که در هالیوود آن زمان، بسیار از سمت حاکمیت مورد اقبال قرار میگرفت. برای سینمای فولر او را میتوان یکی از دغدغه مدارها و عاشقان سینمای قصهگو به سبک هیچکاکی و فوردیاش دانست. قصه و ایجاد پیچشهای دراماتیک در اوج سادگی خصوصیت بارز جهان ساموئل فولری است. فیلمهایی که مخاطب را به سمتی میبرند تا با پرسناژ و زیستش در فرم نزدیک گردد و اصطلاحاً آن را بر روی پرده لمس نماید. اما همیشه برای بررسی و تقسیم بندی فیلمهای این کارگردان وی را در گروه فیلمسازان درجه دو قرار میدادند. یعنی یک رده پایینتر از سینماگران شاخصی همچون: هیچکاک و جان فورد و هاکس و..
“بارون آریزونا” دومین ساختهی ساموئل فولر پس از فیلم کوچک ولی ستایش شدهی “من جسی جیمز را کشتم” به حساب میآید. اثری که برای فیلمساز نسبتاً (۳۸ ساله) جوان و مسئله مدار ما به نوعی سکوی پرتاب در نظام فیلمسازی هالیوود محسوب میشود. فولر در این فیلم با وام گرفتن از سنت ژانریک در گونهی معمایی – پلیسی و مخلوط کردن آن با فضایی ملودراماتیک میخواهد از یک واقعهی تاریخی در غرب آمریکا، داستانی جذاب و کششی برای مخاطب ایجاد نماید. پروسهای که به زعم نگارنده تا نیمههای اثر گام به سوی موفقیت برداشته اما با سقوطی عجیب در پردهی دوم، فیلم تبدیل به واریاسیونی پس زننده میشود. ما در کلیت پیرنگ از ابتدا تا به انتها اساساً با دو قطب درام طرف هستیم. فیلم از ابتدا برایمان شخصیتهایش را تا حدودی گام به گام معرفی نموده و سپس بعد از اینکه در نقطهی ثقل و اوج پیرنگ، داستان را بهینه سازی میکند ناگهان با عقبگردی تدافعی رو به سقوط رفته و به نوعی تمام آن چیزی را که ساخته بود به راحتی و به شکل بسیار آماتورینگی از بین میبرد.
فیلم در مورد یک فرد کلاهبردار و باهوشی بنام جیمز ریوس (وینسنت پرایس) است که در مقدمه از طریق یک جمع خصوصی با دیالوگ و موتیف بازآشنایی پرسناژ به مدد دیگری، برای مخاطب ساحتش مقدمهپردازی میگردد. سپس فلش بکی خورده و به چند سال قبل رجعت میکنیم. تاریخ و بازنمایی زیست مکانی پیرنگ در بازهی قرن نوزدهم یعنی یکی از مهمترین دوران تاریخی آمریکا روایت میشود. ریوس در بحبوحهی مشکلات ارضی میخواهد ایالت آریزونا را با نیّتی فئودالیته برای خود کند. او به سراغ دختر بچهای یتیم رفته که توسط خانوادهای فقیر به فرزند خواندگی پذیرفته شده است. بچهای که تا به آخر هم مشخص نیست ریوس چرا و چگونه او را برای القای لقب قلابی یک بارونزاده انتخاب کرده است. بلکه ما در طول فیلم با این موضوع مواجهه هستیم که این فرد کلاهبردار به طرق مختلف برای این دختر نام خانوادگی جور کرده و سپس مهمترین قسمت، جعل سند وجود چنین بارون زادهای در آمریکا را انجام دهد. نوع پرداخت به شخصیتها و سببیتهای وجودین در بستر قصه با یک سری موتیفهای تاریخی گره خوردهاند. مانند این مضمون که این دختر نوادهی یک بارون اسپانیایی است که یکی از کاشفات قارهی آمریکا و بخصوص زمینهای ایالت آریزوناست. فیلمساز برای دادن این اطلاعات به ساده ترین شکل ممکن با فرمول درام کلاسیک، برایمان قصه را پله به پله رو به جلو سوق میدهد و اجزای پیرنگ را با کنشهای مرکزی ریوس که همه چیز به صورت دایرهای به او فیدبک خورده، پیریزی مینماید. تمام فعل و انفعالات اثر حول ساحت شخصیت بارون قلابی است که برای خود شأنیت و وجهی آریستوکراتیک و اشرافی ساخته است. فولر در طول قصه به صورت کنایهآمیز به طبقهی بورژوا نهیب زده و با هویتشان بازی میکند البته به سادهترین شکل ممکن و بدون لایهپردازی مضمونی. فیلم در راستای همین پیشبرد تا جایی که ریوس تمام مقدمهها را برای ساخت لقب بارون و بارونزادهی جعلی فراهم میکند به صورت نسبی خوب پیش میرود. یعنی تناسب مضمون و روایت با خلق کاراکترها و المان دراماتیک در یک خط استوار هستند. حتی زمانی که قانون هم نمیتواند جلوی این کلاهبرداری بایستد، کش و قوس ملودرامتیک بین شخصیت زن و بارون تا حدودی معقول پیش میرود. از عشق و علاقهی نوجوانانهی دختر گرفته تا به وجود آمدن توهم بورژوازی و دفاع از همسر در مقابل خیل عظیم مخالفان محلی و دولتی. اما در پردهی بعدی که میتوان دیگر قطب فیلم دانست، قصه به طرز عجیبی رو به سقوط و اضمحلال قدم بر میدارد.
به بیانی تحول کاراکترها و آن پیش زمینههایی که مضمون از ابتدا برایمان ساخته بود در نیمهی دوم فرو ریخته و همه چیز به طور سرهم بندی شده تمام میشود. از پشیمانی بارون گرفته تا پیروزی مقتدرانهی حاکمیت و سپس آن پایانبندی به شدت سانتی مانتال و شعاری. دقیقا روشن نیست که چه چیزی بر سر فیلمنامه و ملزومات دراماتیک آن آمده است. آیا چرخهی سانسور به فیلمساز فشار آورد که باید پایان فیلمات اینطور تمام شود و یک کلاهبردار فئودال را قهرمان نکنی یا از خامی و کم تجربگی ساموئل فولر بوده است؟ این سئوال واقعا پس از پایان مصنوعی و کاریکاتوریزهی فیلم برای مخاطب به وجود میآید که چرا انقدر غیرمعقول و به اصطلاح بی سر و ته همه چیز سرهم بندی شد. برای نمونه در میزانسن اتاق شخصی بارون که محل تمرکز قدرت و بخشیدن لایهای از پراگماتیسم فردی به ساحت پرسناژ است، در قطب نخست با سرسختی و غرور شخصیت در مقابل آن مرد دولتی رو برویم سپس در قطب بعدی پیرنگ با حالتی بسیار ابتدایی و بدون شخصیتپردازی و سیر درام، در همان اتاق، بارون مغرور و اینک رسیده به تمام آمالهایش به طرز کودکانهای ابراز پشیمانی میکند و به راحتی خود را به دست عدالت پیشه قانون میسپارد و در پایان هم به طرز بامزهای با صحنهای از قدم زدن ریوس در کوچهی تنگی که انگار حیاط خلوت زندان باشد روبرو میشویم که همسر وفادارش به استقبال او آمده و همه چیز در یک پایانبندی عبرت آموز به مدد گذشت دولتمردان دلسوز واشنگتن نشین، برای بارون و بارونزادهی تقلبی ما با خوشی به اتمام میرسد.
ساموئل فولر در “بارون آریزونا” پیشبرد درام و نحوهی شخصیت پردازی را تا حدودی متعادل رو به جلو میبرد و نقطه نظرهای نیمچه فرمیک اثر در نیمهی نخست قابل ملاحضه هستند اما با نیمهی بد و بشدت دافعه برانگیز دوم، هر چیزی که فیلمساز ساخته بود به راحتی ویران میگردد. فیلم میتوانست با گرفتن یک خروجی مناسب و حداقل منطقی از پس شخصیتپردازی درست مانند “همشهری کین” اورسن ولز پیام عبرتآموز از پس غرور کاذب و تعصبات خود بزرگ پنداری بدهد اما گویی فیلم فولر ورسیون بد و نچسب اثر ولز است. تا حدی که تنهایی و خود ویرانی چارلز فاستر کین به رستگاری کاریکاتوریک بارون ریوس بسیار میچربد.
نظرات