موحش فیلم جدید میشل هازاناویسیوس فیلمسازی که در سال ۲۰۱۲ برای “هنرمند” اسکار بهترین فیلم را به خانهاش فرانسه برد، دربارهی یکی از بزرگترین و رادیکال ترین فیلمسازان تاریخ سینما است. ژان لوک گدار نامی است که همیشه با عنوانهایی همچون آوانگارد و رادیکال نزد سینمادوستان شناخته میشود و تا به امروز حاشیههای زیادی را پشت سر گذاشته است. هازاناویسیوس با پرداختن به مهمترین بخش زندگی این فیلمساز نابغه در اواخر دههی ۶۰ میلادی، درامی بیوگرافیکال را خلق نموده تا مخاطب امروز سینما با شخصیت پر فراز و نشیب و شورشی گدار آشنا بشود.
فیلم با صدای نریشن استیسی مارتین که نقش همسر گدار “آن ویازمسکی” را دارد، آغاز میشود که میگوید: ((آینده به او تعلق داشت)) در طول اثر با درامی سر راست و قصهای ساده و کلاسیک طرفیم که فیلمساز با سبک پرداختش میخواهد مخاطب بدون اینکه خسته شود با کاراکتر شورشی و پر از بحرانش همراه گردد، که میتوان گفت هازاناویسیوس تا حد زیادی موفق به این کار شده است. پرسناژ ژان لوک گدار با بازی عالی و اندازهی لوئیس گارل که با آن گریم و چهره پردازیاش به بهترین شکل توانسته اکتهای کاراکترش را در فرم در بیاورد، در طول اثر با شکل دادن نسبیت درام در محور پیرنگ، یک توازن و حس همذات پنداری برای تماشاگر ایجاد میکند که کمی به چالش و بحران یک روشنفکر آوانگارد و معترض مدرن در دهه ی ۶۰ میلادی نزدیک شویم. اتفاقات فیلم در بحبوحهی ماه مه ۱۹۶۸ در پاریس جریان دارد که کشور فرانسه پس از گذشت دو قرن شاهد وقوع انقلابی اعتراضی از سمت دانشجویان و مردم بود. ژنرال دوگول با سیاستهای غلط خارجیاش و به موازات آن، گسترش کمونیسم در جهان و اندیشهی سوسیالیستی با آن رنگ و لعابهای آزادی مآبانهاش، بحران حضور ارتش فرانسه در الجزایر، اوج جنگ ویتنام و نبرد ایدئولوژیک کمونیسم و لیبرالیسم و کاپیتالیسم با هم، دست به دست یکدیگر دادند تا در سال ۶۸ همه چیز مانند یک تومور اعتراضی در بطن توده عمل نماید. در این ما بین گدار فیلمساز همیشه معترض و آوانگارد در دوران اوج سینماگریاش با تصمیماتی رادیکال و ایدئولوژیک به کف خیابان میآید و با مردم همراه میشود. اکتها و بحثها و پرخاشهای انقلابی او در روند فیلم برای مخاطب به خوبی آشناپنداری میگردد و در کنارش، حضور همسر وی با آن نگاههای مبهم و بعضا نگران گویی حس سمپات بیننده را به خود جلب کرده و حتی گاهی اوقات تماشاگر از نگاه او به رفتارهای رادیکال گدار مینگرد. اما شاید بتوان گفت تنها ضعف اصلی فیلم همان منطق اعتراضهاست و فیلمساز در اینجا به جای پرداخت و توضیح ریشهی این حرکت انقلابی دست به “این همانگویی” میزند تا جایی که گویی مخاطب باید نزد خود به صورت پیش فرض از اتفاقات مه سال ۱۹۶۸ آگاه باشد. با اینکه در ابتدا ذکر کردیم ساختمان درام و نوع بیان فرمیک اثر با قاعدهای کلاسیک و روان بیان میشود اما در اینجا فیلمساز تصمیم میگیرد برشی از تاریخ را به نمایش بگذارد که این امر میتواند کمی مخاطب نا آگاه را گیج نماید. اما در قسمت اعتراضات نوع چینش صحنه و روند ساخت میزانسن و حرکتهای دوربین کاملا به اندازه و منسجم هستند تا جایی که واقعا برای مخاطب اتمسفر پاریس دههی ۶۰ را تداعی میکند.
یکی از موتیفهای جالب فیلم استفادهی کارگردان از برخی نماهای آثار معروف گدار است. برای نمونه در پلانی که دوربین با پن به چپ از مُچ پای استیسی مارتین که بر روی تخت خوابیده است، شروع کرده و کم کم بدن عریان وی را میبینیم که این نما دقیقا ارجاعی به شروع فیلم “تحقیر” است که از بدن عریان بریژیت باردو بر روی تخت آغاز میشود. یا نماهایی این چنینی مانند اینسرت سیاه و سفید از دست زن بر روی ملافهی سفید تخت که بازنمایی پلانی از فیلم “زنان مردانه” میباشد و یا در انتهای اثر در سکانسی تغییر نور و به شکل نگاتیو درآوردن رنگ قاب که آدمی را به یاد مستند مونتاژی گدار “تاریخهای سینما” میاندازد. موتیف دیگری که در موحش باعث خسته نشدن مخاطبش میشود شوخیهای اندازه و بعضی اوقات فیدبکهای کمیک از اکتهای کاراکتر گدار است که با آن مکثها و میمیک صورت لوئیس گارل، بار درام به سمت شوخی میرود و بیننده را به خنده میاندازد. برای نمونه سکانس دعوای داخل ماشین که افراد با حالتی کمیک به هم چسبیدهاند و در آن وضعیت گدار و میشل کورنو بر سر اساس سینما بحث میکنند.
یکی دیگر از نکات مهم فیلم موحش بازآفریدن بخشی از زندگی پر از چالش کارگردانی است که در زمانهی خود اکثریت بزرگان او را خاصترین استعداد نسلش میدانستند. به تصویر کشیدن تضادها و بن بستهای آرمان گرایانه و رادیکال که توامان میتواند فیلمسازی مثل ژان لوک گدار را در بهترین دوران زندگی هنریاش به جایی برساند که وی مرگ سینما را اعلام نماید و حتی از آثار خود اعلام برائت نماید. در این بین جان دادن به شخصیتهای بزرگی همچون: برناردو برتولوچی، مارکو فرری، میشل کورنو و ژان پیر گورین یکی دیگر از نکات جذاب فیلم میباشد. در همین حین دیالوگهای شخصیت اول در مورد تفکرش نسبت به سینما و جدلهای او با برتولوچی و همسر و دوستان هنرمندش، بازگویی یک دورهی تاریخی در زندگی یکی از نمایندگان بزرگ سینمای مدرنیستی اروپاست که برای مخاطب جالب است.
کارگردانی که سینما را از منظر فرم و زبان و ساختار به تبلور و تغییر رساند و در مسیر رادیکالش همیشه یک رادیکال تندرو باقی ماند. در فیلم، ساحت پرسناژ برای انتقال خوی آرمانگرایانه در کنار میلی آنارشیستی و ویرانگر به مخاطب در فرازهای مختلف، پله به پله صورت میگیرد. از تظاهرات و میل آنارشی فردی گرفته تا پافشاری بر عقاید پساساختارگرایانه. موحش نام یک کشتی نظامی است که برای دریافت دستور از سمت ژنرال دوگول در وسط دریا لنگر انداخته و در حالتی مستاصل و منفعل نه راه پس دارد و نه راه پیش. به بیانی دقیقا همان وضعیتی که گدار سال ۶۸ به بعد پیدا میکند، حتی بعد از اینکه گروه سیاسی – سینمایی ژیگا ورتوف را راهاندازی مینماید. اما در فیلم اوج این استیصال را در اقدام به خودکشی او از زبان همسرش بر روی نریشن میشنویم که جسم بی جان گدار بر روی تخت تکان تکان میخورد. موحش اثری است در مورد سینما چون کاراکتر اصلی اش یعنی ژان لوک گدار، بخش مهمی از ستونهای تاریخ سینماست.
نظرات
فیلم جالبی بود البته نه خیلی (به نظر خودم). ممنون بابت نقد.