«طوفان زندگی» در مجموع هشتصد هزار تومان فروش کرد و در کل نتیجهی کار یک شکست کامل محسوب میشد با ضرر فزایندهی فیلم شرکت «میترا فیلم» خیلی زود منحل شد و سایرین سرمایهی خود را از شرکت بیرون کشیدند و دکتر کوشان به تنهایی شرکت تازهای را با عنوان «پارس فیلم» تاسیس نمود که در سال ۱۳۳۱ رسمیت یافت و به ثبت قانونی رسید. پارس فیلم طبقهی سوم و چهارم سینما متروپل را به اجارهی خود درآورد و مسیر تولید فیلم برای دکتر کوشان به عنوان اولین کمپانیدار ایرانی در این شرکت ادامه پیدا کرد. این شرکت برای کسب درآمد، پروژهی دوبلهی آثار خارجی را بر عهده گرفت و خیلی زود مقدمات تهیه و تولید فیلم دوم اسماعیل کوشان یعنی “زندانی امیر” آغاز شد. دستاندرکاران فیلم بر این مبنا بودند:
کارگردان، نویسندهی فیلمنامه، فیلمبردار، تدوینگر و تهیهکننده دکتر اسماعیل کوشان
موسیقی: اسماعیل مهرتاش و حسینعلی ملاح
خواننده: مرضیه
دکور: موشق سروری
صدابردار: مهندس محسن بدیع
بازیگران: مهراقدس خواجهنوری، ناصر طائفی، زینت مودب، رضا کیائی، ناصر صانعی و ژاله علو
۳۵ میلیمتری، سیاه و سفید، ۹۰ دقیقه
این فیلم داستانی تاریخی بود: «امیر که شیفتهی دختری از رعایای خود شده او را علیرغم میلش به قصر میبرد. دختر که دلبستهی جوانی از طبقه و همسن و سال خود بنام برزو است، هیچ علاقهای به شکوه و جلال و مقام و قصر امیر ندارد. او به واقع زندانی امیر میشود و بیصبرانه در انتظار رهایی از آن است. برزو به نحو مختلف سعی میکند راهی به درون قصر پیدا کند و محبوب را از زندان امیر برهاند. پایان کار به مبارزه با امیر میکشد و سرانجام توفیق از آن عاشقان است.»
کار دوم دکتر کوشان یک استثنا در طول سی سال فعالیت فیلمسازیاش است. شیوهی کوشان در طول سالهای فعالیتش این بود که عناوین فیلم (حتی کارگردان یا نویسندهی فیلمنامه) را از روی قدرشناسی و با تشویق به افرادی هدیه کند که در کنار او فعالیت داشتهاند و غالباً در سطح دستیار بودند. شواهد مختلفی در این خصوص وجود دارد اما «زندانی امیر» یقیناً یک استثناست و دکتر کوشان همه عناوین را رسماً به خود اختصاص میدهد.
در این فیلم کوشان پروسهی فیلمبرداری و چاپ را به خانبابا معتضدی میسپارد. خود معتضدی در باب فیلم «زندانی امیر» میگوید:
«دکتر کوشان از ما خواسته بود که ظهور و چاپ فیلم زندانی امیر را انجام بدهیم، ولی بعد از فضای باغ بزرگ منزلمان نیز برای صحنههای خارجی فیلمش استفاده کرد. او حتی چند دکور نیز در حیاط منزل ما بوسیلهی موشق سروری به پا کرد. از قسمتی از میدانگاه ارباب جمشید که دو ستون نیز دارد و هنوز هم برقرار است، در فیلمش استفاده کرد. امکانات خیلی کم بود حتی گاهی اوقات برای بازی در فیلمش بازیگر مناسب نمییافت و در یک مورد خاطرم هست که خودش نقش کوتاهی در فیلم بازی کرد در حالیکه فیلمبرداری فیلم را بر عهده داشت. »
صدا مشکل اصلی دکتر کوشان در «طوفان زندگی» بود او در جریان فیلمبرداری «زندانی امیر» با کمک مهندس جوادیپور گفتگوها را پس از هر صحنه فیلمبرداری بلافاصله با بازیگران ضبط میکرد.
«زندانی امیر» در نیمهی دوم مهر ۱۳۲۷ آمادهی نمایش شد و از سوم آبان در سینما رکس به نمایش درآمد. نمایش فیلم طی دو هفته حدود ۵۰ هزار تومان فروش داشت که نسبت به هزینهی تولید فیلم که حدود ۳۵ هزار تومان بود مقرون به صرفه بود.
فیلم بعدی «واریتهی بهاری» بود که پس از «زندانی امیر» توسط دکتر کوشان ساخته شد.
واریتهی بهاری
محصول: پارسفیلم
کارگردان، تهیهکننده، فیلمبردار، تدوینگر: دکتر اسماعیل کوشان
نویسنده فیلمنامه: پرویز خطیبی
صدابردار: مهندس جوادیپور
دکوراتور: حسین محسنی
موسیقی: اکبر محسنی
چاپ: خانبابا معتضدی، یدالله خان طالقانی
بازیگران: ژاله علو، زینب مودب، نیکتاج صبری، اسکامپی، دیانا کوشان، پرویز خطیبی، تقی ظهوری، عبدالله محمدی، عبدالعلی همایون، داریوش اسدزاده، نعمتالله گرجی، عزتالله انتظامی، نصرتالله کریمی و ناصر ملکمطیعی
۳۵ میلیمتری، سیاه و سفید، ۸۵ دقیقه
«واریتهی بهاری» در تاریخ و حیطهی معرفی بازیگران تاثیرگذار در آیندهی سینمای ایران بسیار شاخص است. در این فیلم هنرپیشگانی همچون: نصرتالله کریمی، تقی ظهوری، نعمتالله گرجی، عزتالله انتظامی و ناصر ملکمطیعی برای نخستین بار جلوی دوربین دیده شدند.
با فیلم چهارم چرخهای ناهمگون مرکب سینمای ایران سر و شکلی گرفت و طی و طریق پر افت و خیز سینمای ایران در تولد دوم آغاز شد. «شرمسار» نخستین توفیق بزرگ و مثالزدنی باعث شد حاشیهی اطمینان کافی برای هنرمندان مردد در تزریق سرمایهشان برای حضور در سینمای ایران به وجود بیاید و همچنین آغازگر وسوسهای برای آدمهای فرصتطلب شد که اکثراً فریفتهی وجوه ظاهری و پر نقش و نگار سینما شده بودند و به سودای کسب درآمد بیشتر به آن روی آوردند. توفیق «شرمسار» ویژگی دیگری هم داشت، اینکه پایمردی دکتر کوشان بیش از این برای ادامهی راه و اثبات نظرش که سینمای ایران پا خواهد گرفت؛ محک زده نشود. دکتر کوشان با استفاده از تجاربش در آماده کردن فیلمهای دوبله و فیلمسازی و ارتباط مستقیم با مسائل و مشکلات و برخورد با تماشاگران و شناخت ذائقهی آنان، باقیماندهی سرمایهاش را به کار گرفت. او در این باره گفته است:
«نمیدانم اگر شرمسار موفقیت تجاری بدست نمیآورد چقدر دیگر میتوانستم دوام بیارم. آیا فرصت تازهای به وجود نمیآورد که مورخان بنویسند این بار نیز سینمای ایران تعطیل شد و باز هم مترصد زمان دیگری برای ثبت دقایق تولد دیگری بشوند؟ بهرحال فاصلهی تهیهی فیلم شرمسار با فیلم سوم کمی طولانی شد چون میبایست دستاورد کارهای قبل را یکجا به کار میگرفتم. با آنچه که گذشته بود سرانجام جمعبندی من به این نقطه رسید که برخورداری از داستانی موثر دربارهی خانواده، حضور بازیگر سرشناس یا محبوب ناطق فارسی و تکنیک قابل قبول یقیناً بایستی نتیجهی مساعد را باعث شود و بر این اساس بود که فیلم شرمسار شکل گرفت. دلکش در این ایام شهرت زیادی داشت. با او وارد مذاکره شدم. او ابتدا اینکه بتواند برابر دوربین ظاهر شود مردد بود. از طرفی اطمینان نداشت که قادر به بازی در برابر دوربین باشد و بعلاوه نگران بود که حضور در فیلم باعث لطمه به شهرت و محبوبیت او شود. پس از جلسات متعدد سرانجام او را قانع کردم و از علی کسمایی که بر اساس داستانی نوشتهی والکن فیلمنامهای را آماده کرده بود خواستم تغییراتی در جهت استفاده از حضور یک خواننده در نقش زن اول فیلمنامه بدهد. برای ایفای نقشهای اصلی مرد فیلم با حسین دانشور و محمدعلی زرندی که از هنرپیشگان «استودیوی احیای هنرهای ایران باستان» بودند به توافق رسیده بودم، بعلاوه از آنجا که تقدیر میخواست که شرمسار حرکت سرنوشتساز سینمای ایران باشد. فیلمبرداری هم برای فیلم از طریق توصیهی دوست مشترکی مهیا شد. او نوری حبیب نام داشت که در مصر تجربهی کار فیلمبرداری داشت – اردیبهشت ماه ۱۳۲۹ فیلمبرداری فیلم را با صحنههای روستا در جاجرود شروع کردیم و بعد صحنههای داخلی را تماماً در دکور ادامه داده و بدون هیچ مشکلی، طی چهل روز به پایان رساندیم. با تجاربی که از کارهای قبلی بدست آورده بودیم بدون اشکال قابل ذکری مرحلهی فنی فیلم را نیز پشت سر گذارده و در آذرماه شرمسار را آماده نمایش کردیم.»
شرمسار
محصول: استودیو پارسفیلم
کارگردان: دکتر اسماعیل کوشان
تهیهکنندگان: دکتر اسماعیل کوشان، عنادیان
نویسندهی فیلمنامه: علی کسمایی (بر اساس نوشتهای از والکن)
فیلمبردار: نوری حبیب
آهنگساز: مهدی خالدی
اشعار: رهی معیری، نواب صفا
خواننده: دلکش
صدابردار: مهندس طائفی
چاپ: مهندس جوادیپور
تدوینگر: دکتر اسماعیل کوشان
نورپرداز و دکوراتور: بوریس ماتایوف
بازیگران: دلکش، حسین دانشور، محمدعلی زرندی، عبدالله بقایی و…..
۳۵ میلیمتری، سیاه و سفید: ۹۵ دقیقه
از ششم دیماه ۱۳۲۹ «شرمسار» در سینماهای رکس و متروپل روی پرده رفت و بیش از آن دکتر کوشان با نقل مکان از طبقهی فوقانی سینما متروپل به محل «گرین روم» که در دورهی اشغال در اختیار انگلیسیها بود و تبدیل آن به محل استودیوی پارس فیلم بار دیگر نشان داد که پاسخ «شرمسار» هر چه که باشد او را خود انتخاب کرده است. دستاوردهای نمایش موفق «شرمسار» قابل تامل و توجه است: یک اینکه؛ اطمینان لازم را برای ادامهی حیات پارسفیلم و انگیزهی لازم را برای نیروهای مشتاق به سرمایهگذاری در کار ایجاد استودیو و تولید فیلم، فرآهم آورد و دوم چهرههای جدیدی در زمینهی فنی و بازیگری به سینما عرضه کرد که سرشناسترینشان دلکش بود.
دلکش (عصمت باقرپور) خوانندهی جوان و موفق ۲۶ ساله که پنج سال از آغاز فعالیتش در رادیو میگذشت در اوج محبوبیت، با «شرمسار» سینما را تجربه کرد و نخستین ستاره در سینمای ایران شد که چهره و حضورش میتوانست باعث موفقیت هر فیلمی باشد هر چند که حرفهی خوانندگی، اساس بهرهبرداری از او در همهی فیلمهایش بود.
دلکش بهمراه فرزندش
موفقیت «شرمسار» یک بار دیگر بهانهی خوبی به جراید روز داده تا باز هم دربارهی او به قلم فرسایی بپردازند، که تقریباً در همهی آنها مرور پیشینهی او، کودکی، نوجوانی، حرفهی خوانندگی و موسیقی محور اساسی بحث یا گفتگو بود.
البته با اشاراتی به فیلمها و بازیگران مورد علاقهی دلکش و سهم «شرمسار» در این میان فقط این بود که اولین باری که وی در مقابل دوربین قرار گرفت مثل تجربهاش در برابر میکروفن رادیو نترسید! و با اینکه در طول فیلم فقط یک صحنه او را تحت تاثیر قرار داد و آنهم موقعی بود که در فیلم بچهاش را که بزرگ و هفت ساله شده بود در آغوش گرفته و میبوسید.
حسن شیروانی در مجموعه مقالهی «مرور بر سینمای ایران» در مجله ستاره سینما ۲۶ آبان ۱۳۳۳ «شرمسار» را مورد بررسی قرار داد:
«فیلم شرمسار از نظر تکنیکی نواقص زیادی داشت ولی آهنگهای خالدی و قطعات آواز دلکش در تماشاچیان تاثیر فوقالعاده نموده و مورد توجه بینندگان قرار گرفت. هنرپیشهی دیگری که در فیلم شرمسار نقش مقابل دلکش را بازی میکرد حسین دانشور بود.
دلکش و دانشور در آن فیلم محبوبیت بیسابقهای کسب کردند و با درآمد آن اثر وضع مالی پارسفیلم سر و صورتی گرفت. بطور کلی داستان فیلم شرمسار که از نظر سبک داستان رمانتیک محسوب میشد، الگوئی شد برای سناریو نویسان بعدی زیرا در آن داستان دختری دهاتی (مریم) از پسری شهری (محمود) فریب میخورد و در حالی که نامزدی (احمد) دارد بسیار محجوب که در محیط ساده و بیآلایش دِه درس راستی و درستی فراگرفته با آن جوان شهری روابط دوستانه برقرار مینماید و در اثر یک لغزش اخلاقی از پسر شهری باردار میشود و سرانجام گذارش به کافههای پَست شهرها میافتد و در آن اماکن نامناسب برای مشتریهایی که از چشمهایشان شرارههای شهرت میدرخشد آواز میخواند و سرانجام خوانندهی شهیر شده و در رادیو تهران مشغول کار میشود (ضمناً بد نیست بدانید که عمل آنروز پارسفیلم باعث اعتراض وزارت پست و تلگراف و ادارهی تبلیغات گشت و دیگر به احدی اجازه فیلمبرداری از ایستگاه رادیو تهران را ندادند) پسر بدجنس هم در صحنهای بدست نامزد دهاتی کشته شده به زندان میافتد و سرانجام پس از سالها پسر و دختر در همان دِه به هم میرسند و در حالیکه دختر خانم دهاتی صاحب اتومبیل و خانه و زندگی در شهر شده و مثلا خود او رانندهی اتومبیل است شلیته و شلوار پوشیده و به کار مشغول میشود. اگر دقت نموده باشید سوژهی فیلمهای بعدی اکثراً با این داستان شباهت دارند و در کلیهی آنها: دِه، کافه، خواننده، دادگاه، جوان معصوم، جوان بدجنس و دختر دهاتی دیده میشود که برای نمونه فیلمهای زیر را میشود نام برد: مادر، گلنسا، بیپناه، مراد، برباد رفته و….»
دکتر اسماعیل کوشان پس از گذر از فراز و نشیبهای بسیار و ناکامی و اقبالهای پنج ساله سرانجام با «شرمسار» ثبات کافی را برای بقا به دست آورد و از آن پس تا پایان دورهی دوم فعالیت سینمای ایران (سال ۵۷) به طور مستمر به فعالیت اشتغال داشت تا حاصل و توفیق تدابیر و تمهیداتش را در جهت تثبیت استودیوها و فیلمسازی در ایران شاهد باشد.
دکتر کوشان طی سی و سه سال کار در سینما، پایبند به چند اصل (بینش اقتصادی خاصش و رعایت موازین و فرمولهای آن به زعم خویش تلاش در جهت تجهیز و تکمیل فنی، بازاریابی و گسترش سینمای ایران از طریق تهیهی آثار مشترک، پرداختن به مضامین حماسی تاریخی و افسانهای بود و این باور و اندیشهاش را نیز سعی داشت حداقل نزد همراهان و یارانش ترویج دهد و آنان را متعهد به اجرایشان کند. او در این سالها تهیه کنندهی ۹۱ (و کارگردان ۲۸) فیلم بود.
با مروری بر رئوس رویدادهای حاصل عملکرد دکتر کوشان یادش را گرامی میداریم و مشروح فعالیتهایش را در هر زمینه که اشاره خواهد رفت به فصل خاصش را میگذاریم. او به هنگام مرگش در ۱۳۶۲، شصت و هشت سال داشت:
– انتشار مجلهی عالم هنر از شهریور ۱۳۳۰
– ساختن فیلم مستند رنگی از سفر دکتر محمد مصدق به شورای امنیت در مهر ۱۳۳۰
– تهیهی فیلمهای خبری و مستند برای وزارت اطلاعات و انتشارات (۱۳۳۰ – ۱۳۳۵)
– بازسازی استودیو پارسفیلم (در خیابان تخت جمشید)
– احداث ساختمان جدید استودیو پارسفیلم در کیلومتر چهارده جادهی کرج طی سالهای ۱۳۳۲ تا ۱۳۳۵
– تهیهی نخستین فیلم سینماسکوپ (سیاه وسفید): اتهام (۱۳۳۵)
– تهیه و کارگردانی نخستین فیلم سینماسکوپ (رنگی): عروس فراری ۱۳۳۷
– تهیه و کارگردانی نخستین فیلم مشترک با فرانسه: ابرام در پاریس ۱۳۴۳
– رئیس اتحادیهی صنایع فیلم ملی ایران تا ۱۳۴۸
– تهیهی فیلمهای مشترک با ترکیه: ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۱
– تهیه و کارگردانی فیلم مشترک با آلمان غربی: شیر خفته ۱۳۵۶
موفقیت مثالزدنی «شرمسار» دو گروه را به حرفهی فیلمسازی راغب میکند؛ یک گروه که در زمینههای سینماداری یا امور تکنیکی سینما سابقه داشتند و مایل به کار فیلمسازی بودند ولی به دلیل فقدان تضمین لازم در اقبال تماشاگران و بازگشت سرمایهشان، شهامت دست زدن به این امر را نداشتهاند که البته کمبود امکانات نیز در عدم شکلگیری انگیزه و اشتیاق این گروه بیتاثیر نبود. پیشگامان این گروه اکثراً پس از تجربههای نخست ترجیح دادهاند تا به حرفهی واقعیشان اجرای امور فنی، نمایش و ادارهی استودیوهایشان باز گردند.
مستی عشق ۱۳۳۰
گروه دوم که متعاقب ثبات نسبی به دست آمده جذب سینما شدند و بیتوجه به نقش سازندهی آن و اهمیت رسانهی سینما پیگیر جذابیتهای ظاهری و در واقع پولساز این حرفه شدند و نهایتاً آنرا به سمت و سویی سوق دادند که به سقوط معنوی سینمای ایران منتهی شد. در سال ۱۳۳۰ سینمای ایران شش تولید داشت که جز فیلم ۳۵ میلیمتری «مستی عشق» از دکتر کوشان، بقیه به طریق ۱۶ میلیمتری تهیه شده بودند، دکتر کوشان در این خصوص به یاد میآورد:
«انگلیسیها و آمریکاییها بعد از دوران اشغال، دوربینهای ۱۶ میلیمتری را که در اختیار داشتند، فروخته و واگذار کردند و برخی از دستاندرکاران سینمای ایران و عکاسیهای تهران موفق شدند که این دوربینها را بدست بیاورند. یک شرکت بلژیکی نیز در تهران بود که فیلم خام یونیورسال را برای استفادهی اشغالگران وارد ایران میکرد که بعد از خروجشان نیز مدتها مواد خام در اختیار داشت و یا وارد میکرد در نتیجه متقاضیان مشکلی در این خصوص نداشتند. با توجه به خاصیت این نوع فیلم که پس از ظهور و چاپ آمادهی نمایش میشد و نیازی به پوزیتیو نداشت، برای برخی که جانب احتیاط را رعایت میکردند مورد استفاده قرار گرفت و معمولاً با حداقل هزینه، حدود پانزده هزار تومان تهیهی یک فیلم ساده عملی بود. نمایش این فیلمها در سالنهای کوچکتر مشکل زیادی نداشت اما در سالنهای بزرگتر، کادرها کوچک و تصاویر تاریک میشدند. در آغاز شکوفایی سینمای ایران، این طریقهی برخورد غیرحرفهای و سهلانگارانه، متاسفانه صدمهی زیادی به بدنهی سینمای ایران وارد آورد و تماشاگران را سرخورده و مایوس ساخت.»
«کمرشکن» نخستین فیلمی بود که در ۱۳۳۰ به نمایش درآمد. این نخستین فیلم ۱۶ میلیمتری بلند سینمای ایران، محصول کار ابراهیم مرادی است که بار دیگر به فیلمسازی روی میآورد. او البته همهی این سالها را در کنار سینما با پرداختن به دقایق فنی و تکنیکی آن سر کرده بود.
«کمرشکن» که تهیهاش حدود یکسال به طول انجامید از اول تیر ۱۳۳۰ در سینما مایاک و پس از ده روز در سالن تابستانی سینما ری به نمایش درآمد. مرادی خود با استفاده از دوربین فیلمبرداری، فیلم را نمایش میداد.
مرادی در این رابطه میگوید:
«این اولین باری بود که یک فیلم ۱۶ میلیمتری در سینمایی به نمایش در میآمد. من دوربین را در انتهای سالن قرار میدادم و در تمامی مدت نمایش در سالن بودم. ۱۷ روز و شب این کار را ادامه دادم. کارکرد فیلم نسبت به مقدار سرمایهای که صرف شده بود رویهمرفته خوب بود و در نهایت این رغبت را در همراهانم به وجود آورد که مرا روانهی تولید فیلم بعدی کنند.»
دو ماه بعد توفیق “مستی عشق” کار دیگر دکتر کوشان تردیدها را برای آیندهی سینمای ایران برطرف کرد. دکتر کوشان با استفاده از شیوهی ساخت موفق شرمسار و به خدمت گرفتن امکانات تکنیکی و نیروهای تازه، در محل جدید استودیویش در خیابان تخت جمشید – گریم روم سابق انگلیسیها و سینمای عصر جدید فعلی – با تولید “مستی عشق” موقعیتش را تثبیت نمود.
دکتر کوشان با عنایت به تجربیاتی که در زمان اشتغالش در “وینفیلم” کسب کرده بود، به هنگام توسعهی استودیوی پارسفیلم سعی کرد تا تشکیلاتی را مشابه آنچه که در ونیفیلم ملاحظه کرده بود سامان دهد. به همین منظور با پیگیری و اشتیاق فراوان سعی داشت گروهی دائمی از کارگردانان، فیلمبرداران، فیلمنامهنویسان، مدیران تولید، افراد فنی و… بازیگران را به استخدام در آورد و یا حداقل در اختیار داشته باشد. دکتر کوشان سعی کرد این روند را در سالهای بعد نیز اعمال نماید. اما تنها توانست یک گروه فنی آزموده و با تجربه را در اختیار داشته باشد و بقیهی عوامل را هر بار میبایست استخدام میکرد. ایشان همچنین نظیر وینفیلم تصمیم به انتشار بولتنی جهت انعکاس فعالیتهای استودیو گرفت که با توصیهی علی کسمایی بر آن شد که مجله “عالم هنر” را به عنوان ارگان استودیو منتشر نماید. نخستین شمارهی عالم هنر در ۲۲ شهریور ۱۳۳۰، پنج روز پیش از آغاز نمایش “مستی عشق” در سینماهای متروپل و هما منتشر شد که صفحاتی را نیز به معرفی آن اختصاص داده بود. شمارهی بعدی مجله پنجم مهر، ده روز پس از نمایش پر سر و صدا و موفق فیلم، یادداشتی را از یک خواننده دربارهی “مستی عشق” منتشر کرد که ضمن تحسین و تمجید از سازندگان آن در مورد فیلمنامه و ساختارش، ایراداتی را نیز متذکر شده بود که بیشترش متوجه کارگردان بود. نمایش “مستی عشق” ۶۳ شب ادامه یافت و بیش از یک میلیون و هشتصد هزار ریال فروش داشت که حاکی از موفقیت آن بود. هزینهی تولید این فیلم، به روایت عالم هنر هشتصد هزار ریال بوده است.
“شکار خانگی” دومین فیلم ۱۶ میلیمتری و سومین تولید ۱۳۳۰ بود که توسط مهندس محسن بدیع تهیه شده بود. کارگردان فیلم علی دریابیگی بود که بدیع به هنگام حضور مستمرش در جریان فیلمبرداری “طوفان زندگی” آشنایی و الفتی با او به هم زده بود. ناصر ملکمطیعی که هنوز در زمان تولید این فیلم گمنام بود پس از “واریتهی بهار” بار دیگر یک نقش سیاهی لشگر را در “شکار خانگی” بازی میکند. او از این نقش به یاد میآورد:
“جمشید بیوکی که با من دوست بود و در تشکیلات مهندس بدیع در پیچ شمران ( جنب بستنی فروشی گل و بلبل، محل فعلی فروشگاه سپه) فعالیت داشت به من اطلاع داد که برای بازی نقشی در فیلم شکار خانوادگی به آنجا مراجعه کنم. دریابیگی که از طریق مراجعات مکرر مرا از قبل میشناخت، بین افراد سیاهی لشگر که قرار بود نقش میهمان را بازی کنند، مختصر تفاوتی برای من قائل شد و دو جمله برایم پیشبینی کرد. به این ترتیب که دوربین در عبورش بین حضار دوبار روی من تاکید میکند و من دو جمله را ادا میکنم، یکبار ” ستاره جان سلام” و بار دیگر ” چه میهمانی خوبیه!…… پانزده روز بعدازظهرها برای فیلمبرداری این دو لحظه به استودیو میرفتم. بخاطر دارم که پوران، خواهرزاده روحبخش (بازیگر اصلی فیلم) با روپوش مدرسه در بین حاضرین حضور داشت. فیلمنامه را دکتر میمندینژاد نوشته بود، نام فیلم نیز ابتدا آهنگر بود و بعد به شکار خانگی تغییر یافت.”
تولید چهارم سال ۱۳۳۰ فیلم ۱۶ میلیمتری دیگری به نام “دستکش سفید” بود و برای نخستین بار با ((ریورسال)) فیلمبرداری شده و بانی آن واهان طرپانچیان مدیر عکاسی واهه بود. واهان به لحاظ آشنایی و داد و ستدش با شرکت بلژیکی وارد کنندهی محصولات گورت، به صرافت استفاده از ریورسال افتاد. استفاده از ریورسال ضمن اینکه از هزینهی تولید میکاست در کوتاه کردن زمان فیلمبرداری نیز موثر بود. به همین جهت انگیزهی فیلمسازی در او و دوستانش (سیمیک کنستانتین و ابوالقاسم رضایی – شرکای او در استودیو البرز) مضاعف شد. مشکل فیلمنامه و کارگردان هم وجود نداشت چون بیش از این پرویز خطیبی موافقت خود را برای همکاری اعلام داشته بود. خطیبی از مراحل ساختن فیلم نخستش به یاد میآورد:
“آنچه که در آن ایام باعث بالا رفتن سقف هزینهی تولید فیلمها میشد ساخت دکورهای فیلم، مصرف مواد خام و سپس مراحل فنی بود. تمهیداتی که بکار رفت اولاً حذف دکورهای فیلم بود. ما کل فیلم را در فضاهای خارجی و چند صحنهی محدود داخلی را نیز در چند منزل مسکونی گرفتیم. صدای فیلم سر صحنه ضبط میشد و ما مقدار موسیقی لازم و ترانههای ضبط شده را از قبل مهیا کرده بودیم که همزمان با صدای اطراف و گفتار بازیگران در حاشیهی فیلم ضبط میشد. با خاصیتی که از ریورسال سراغ داشتیم وقتی فیلم چاپ و مونتاژ شد برای نمایش نیز آماده بود. کل مراحل فیلمبرداری طی بیست رو انجام گرفت که مطلقاً تا آن زمان سابقه نداشت. اما دورانی که ما معطل فیلم شدیم نزدیک به چهار ماه وقت گرفت. قریب سه ماه از این ایام را در انتظار راشهای فیلم ریورسال که میبایست توسط شرکت بلژیکی وارد میشد گذراندیم. همهی سعیمان این بود که فیلم دستکش سفید پیش از نمایش شکار خانگی عرضه شود، چون در هر دو فیلم اصغر تفکری بازی داشت. امتیاز فیلم اول این بازیگر، میتوانست استقبال بیشتر تماشاگران باشد. بههمین منظور با عجله و بدون تعمق، کارمان را آغاز کردیم، در حالیکه فقط پنجاه حلقه فیلم خام در اختیار داشتیم. خیلی طول نکشید که معلوم شد همهی حسابهایمان غلط است. تصور ما از قول و قرارهای شرکت بلژیکی باطل بود. برای همین فیلمبرداری در ابتدای کار تعطیل شد و سه ماه بعد بود که توانستیم مواد خام را دریافت کرده و کارمان را ادامه دهیم. در این فاصله لاکپشت “شکار خانگی” از خرگوش “دستکش سفید” گذشته و به نمایش درآمد و متاسفانه برخلاف همهی پیشبینیها موفقیت چشمگیری نیز نداشت. باید اذعان کنم که همهمان نگران نمایش دستکش سفید بودیم که باید بلافاصله پس از پایین آمدن شکار خانگی شروع میشد. اما خوشبختانه فیلم ما دو نمایشش با استقبال بیمانندی روبرو شد که پیش از آن سابقه نداشت. فیلم ابتدا در دو سینمای ایران و پارک به نمایش درامد و ازدحام شدید تماشاگران سبب شد که سینما البرز نیز به نمایش آن مبادرت کند. دوستان ترتیبی اتخاذ کرده بودند که بجای لامپ معمولی روشنایی آپاراتها از آرک استفاده شود که نور زیاد و گرمای شدیدی داشت و مسئول نمایش میبایست کاملاً مراقب اوضاع باشد. رویهمرفته وضع نمایش به جز یکبار در سینما البرز که دستگاه گریپاژ کرد و نمایش را متوقف نمود، خوب و قانع کننده بود. دستکش سفید نخستین فیلم ایرانی بود که کپیهایش در سینماهای نمایشدهنده، که نزدیک به هم بودند گردانده میشد.”
پس از اینکه دریابیگی جذب سینما شد، این باور به وجود آمد که حضور هنرمندان تئاتر در سینما از بدیهیات است، لذا در فاصلهای کوتاه معزالدیوان فکری و فضلالله بایگان نیز وارد صحنهی سینما شدند.
“پریچهر” نخستین و آخرین فیلم بایگان، گروه تئاتری تازهای از بازیگران روز تئاتر را برابر دوربین آورد. فیلم با بیان تئاتر و به دور از جاذبههای مورد نظر تماشاگران موفقیتی به دست نیاورد و ایره فرهوشی و مظفر میزانی که برای تهیهی فیلم یاد شده استودیویی تحت عنوان ((تهران فیلم)) را پدید آورده بودند، با شکست روبرو شدند و به ناچار استودیو را تعطیل کردند. بانی تولید آخرین فیلم ۱۳۳۰ برادران رشیدیان بودند که از آغاز شکلگیری تولد دوم سینمای ایران مشارکت چشمگیری در نمایش و همکاریهای ضمنی با تولید کنندگان داشتند.
پس از موفقیت “شرمسار” آنان نیز به طور جدی مشغول کار شدند و با بوخالسکی (مدیر فتورنگ) که عکسهای سینما رکس را تکثیر میکرد، استودیو ((مدائن)) را به وجود آوردند و با دعوت از غلامعلی معزالدیوان فکری ارشاد، مقدمات فیلمسازی را فراهم نمودند. مجید محسنی بازیگر نخست “خوابهای طلایی” از کار نخستش در سینما به یاد میآورد:
“استاد فکری نمایشنامههای با نام یک روز از زندگی شاه عباس کبیر را آماده داشت که بعد از دعوت به کار فیلم تغییراتی در آن وجود آوردند و عنوان خوابهای طلایی را برایش انتخاب کرد. نوری حبیب که شرمسار نمونهی کارش بود نیز برای فیلمبرداری دعوت شده بود و به جز من، جمعی از بازیگران تئاتر که اکثراً از شاگردان استاد فکری بودند برای بازی در فیلم جذب کار شدند. به جز نوری حبیب بقیهی ما با مقولهی سینما و امکانات آن آشنایی نداشتیم و ناهماهنگی که از این ناحیه گریبانگیر فیلم شد مدت فیلمبرداری را طولانی ساخت و فیلمی که حداکثر هزینهاش نمیبایست بیش از ۴۰ هزار تومان باشد تا ۹۰ هزار تومان افزایش پیدا کرد و نتیجتاً فیلم که مجموعاً کار جمع و جور و تماشایی شده بود و موفقیت چشمگیری پیدا کرد، نتوانست سرمایه خود را برگرداند و برادران رشیدیان و بوخالسکی از کار تولید فیلم کنار رفتند.” خوابهای طلایی از اول اسفند ۱۳۳۰ در سینماهای رکس و هما که در اختیار برادران رشیدیان بود به نمایش درآمد و مجموعاً چهل شب روی پرده بود پروندهی ۱۳۳۰ به این ترتیب بسته شد در حالیکه گروه نخست علاقمند متقاعد شده بودند پس از اطمینان از روند مطلوب به وجود آمده، دورخیزهایشان با هجومی بیامان آغاز کردند. انان با تحمیل شیوههای سهلانگارانهشان از نوع سرمایهگذاری گرفته تا شکل بهرهگیری از امکانات و انتخاب بیان سینمایی گروه نخست را نیز که مشتاقانه در جستجوی راههای تازهای جهت ارتقاء تکنیکی و یا کاوش موضوعهای تازه برای جذب تماشاگران بیشتر داشتند، تحت تاثیر قرار گرفتند. غالب آنان ناخواسته به جهت سینمایی بیهویت کشانده شدند و مسیری را پیمودند که در سالهای بعد به رونق و رکود مشهور شد. از همینجا بنیان ابتذال و سادهانگارانه شدن مضمونهای سینمایی در فیلمهای آبکی تئوریزه شد و جریان منحرفی بنام فیلم فارسی را متولد نمود.
سینمای ایران از تولد دوم تا آغاز سال ۱۳۵۸، ۶۳۲ فیلم عرضه میکند که ۴۹۵ عنوان از آن مربوط به دوران پس از تثبیت (۱۳۳۱ تا ۱۳۲۷) است. طی این سالها ۵۸ استودیو و ۱۲۴ فیلمساز جدید مشغول به کار شدند اما در پایان دوره تنها ۱۶ استودیو و ۷۵ فیلمساز میتوانند باقی بمانند و این حرفه را ادامه دهند. سینمای ایران در طول این سالها تمهیدات مختلفی را در زمینههای اقتصادی به کار میبندد و در توجه به جهات کمی و کیفی تمایلات متنوعی را بروز میدهد، ابزار تکنیکی و روندهای گوناگون بیان را تجربه میکند اما در نهایت با وجود افزایش تجربه و علیرغم شناخت نسبی که از کم و کیف کار به دست میآورد معهذا صاحب بدنهای بید مانند میشود که به سهولت در جهت هر نسیمی خم میگردد. مشکل اساسیای که سینمای ایران از همان ابتدا دچارش میشود دنبالهروی از تماشاگر و پذیرفتن خواستههای اوست و تعداد قلیل سینماگران (بعضاً تحصیل کرده) که مایلاند خارج از روند معمول فعالیت کنند، در کشاکش فعل و انفعالات ناشی از جذب سرمایه، عرضه و بازدهی پس از نخستین شکستها از حرکت باز میمانند. در مرور این سالها با نگاهی بر آنچه که بر سینمای ایران رفته است، در تاریک و روشن و فراز و نشیبهای آن در ادامه بر شاخصهای موثر و گاه سرنوشتساز تاکید میکنیم و بر عوامل دیگر تنها گذاری داریم و گاه تاملی، به نسبت میزان حضور و اثر آنان در روند فیلمسازی. در ۱۳۳۱ هفت فیلم (چهار فیلم ۱۶ میلیمتری و سه فیلم ۳۵ میلیمتری) عرضه میشوند. این تعداد دستاورد فعالیت آن گروه از دستاندرکاران است که نظیر تازهواردان دغدغهی تدارک وسایل و امکانات را ندارند و در کش و قوسهای جاری در امر فیلمسازی قرار نمیگیرند. “مادر” نخستین فیلمی است که به نمایش درمیآید. پارسفیلم کمی پیش از آغاز نمایش آن با انتشار شمارهی ویژهای از عالم هنر (شماره ۱۲ در نهم اسفند ۱۳۳۰) طی بیست و دو صفحه به معرفی فیلم میپردازد.
پس از موفقیت “شرمسار” این دومین باری است که دلکش در فیلمی ظاهر میشود و علی کسمایی فیلمنامهی آن را مینویسد. کسمایی در این باره میگوید:
“موضوع داستان فیلم را از یک خبر کوتاه از یک روزنامهی عصر بدست آوردم. در خبر آمده بود که دختری از روستاهای انزلی برای رهایی از ستم و شکنجههای که اربابش در حق او روا میداشت دست به فرار زده و بوسیلهی یک رانندهی کامیون که راضی شده او را به تهران ببرد، فریب میخورد. ادامهی خبر حاکی از آوارگی و پریشانی دخترک و استمداد برای سر و سامان دادن به او بود که کسی با وی آشنایی نداشت این ایدهی اصلی و در واقع شروع فیلم مادر شد که به مناسبت حضور دلکش، جرح و تعدیلهایی در آن به عمل آورده و نقشی برای قمرالملوک وزیری در داستان پیشبینی کردم. او در واقع نقش خودش را در فیلم بازی میکرد. آنچه که من دربارهی خانم وزیری بخاطر دارم رعایت احترام فراوان دلکش نسبت به او که پیشکسوتش تلقی میشد، بود.”
“مادر” در عین حال سرفصل آغاز فعالیت شرکای تازهی پارسفیلم، سلیم سومیخ و شرکای او در سینما هما محسوب میشود. پیش از این، فرد یهودی دیگری بنام عنادیان که در خیابان منوچهری عتیقه فروشی داشت و به واسطهی دوستی با دکتر کوشان آشنا شده بود در تهیهی فیلمهای “شرمسار” و “مستی عشق” در مقابل دریافت سهم قابل توجهی از درآمد، سرمایهگذاری کرده بود. بعداً با گسترش همکاری سومیخ و شرکایش (سلمان هوگی، مهلب و جدا) با پارسفیلم، او کنار رفت. “مادر” در سینماهای متروپل و هما از بیست و یکم اسفند ۱۳۳۰ به نمایش درمیآید و ۱۰۲ شب روی پرده باقی میماند. فیلم را دکتر کوشان کارگردانی و عنایتالله فمین فیلمبرداری کرده بودند. فمین که از نخستین تحصیل کردههای این رشته بود به لحاظ روحیهی گوشهگیر و خجالتیاش، خیلی دیر با توصیهی نصرتالله محتشم جذب کار شد. فیلم که به روال آثار دیگر پارسفیلم با رعایت کلیهی موازین اقتصادی (علیرغم دستمزد گزاف دلکش: هشت هزار تومان دستمزد بازی و دوازده هزار تومان برای اجرای دوازده آهنگی که مهدی خالدی برای او میسازد) ساخته میشود، هزینهی آن به صد هزار تومان نمیرسد. بازده فیلم دو میلیون و دویست هزار ریال است که با احتساب عوارض شهرداری و سهم صاحبان سینماها، در نمایش نخستینش سرمایهی خود را باز میگرداند. با توجه به اکرانهای بعدی و نمایش آن در شهرستانها فیلم عواید بسیار خوبی دارد و این بر کارگزاران سینما پوشیده نمیماند. لذا التهاب مترصدان مشتاق بیش از پیش میشود. همانطور که میبینید دلکش نخستین بازیگر سوپراستار سینمای ایران بحساب میآید، هنرپیشههای که به هنر خوانندگی مشغول است و به دلیل شهرتش در خواندن در سینما برای فیلمها اقبال مالی بهمراه دارد. شاید موقعیت دلکش در بدو تولد سینمای ایران را بتوان مثلا با لیلیان گیش یا گرتا گاربو در اوایل کارشان در دههی دوم و سوم سینما مقایسه نمود، البته در مدیومی کوچک و تازه پا گرفته بنام سینمای ایران. روند محبوبیت و ستاره شدن دلکش در سینما باعث شد تا بعدها بسیاری از بازیگران زن از خوانندگی به دنیای سینما راه پیدا نمایند یا به طور برعکس به جرگهی خواندن بروند تا جایی که در دههی ۵۰ بیشتر خوانندگان زن و مرد در فیلمهای تجاری به ایفای نقش پرداختند.
با تشکر از استادم مرحوم ایرج کریمی
و راهنماییهای زندهیاد علی معلم و یادداشتهای گرانبهای جمال امید
نظرات