نقد و بررسی سریال پایان دنیای لعنتی

26 May 2019 - 22:00

مرحله‌ی عبور از نوجوانی به جوانی واقعا دوران مزخرف و گَندی است. و عالم و آدم و همه‌ی آن باتجربه‌های مسن می‌خواهند کمکت کنند، که جهان را بهتر بشناسی و زندگی را برایت آسان‌تر کنند، اما در این دوران، شخص دست‌خوش هزاران اهریمن است که او را بر سر دوراهی انتخاب درست و غلط قرار می‌دهند. سریال «پایان دنیای لعنتی»، سفر یک بانی و کلاید جوان و متناقض را دست‌مایه داستان خود قرار می‌دهد. زوجی نامتجانس در نگاه اول، که اتفاقا بعدها می‌بینیم چقدر به هم می‌آیند و در و تخته خوب با هم جور شده‌اند. پیش از آن‌که به بررسی سریال، و زوج خُل و‌ چل و فریک خودمان بپردازم لازم است مختصری درباره‌ی تاریخچه‌ی ژانر جاده و الگوی عشاق فراری تحت‌تعقیب سخن بگویم. اگر به فیلم‌های ابتدایی و کلاسیک این ژانر اشاره کنیم، به آثاری می‌رسیم که عشاق در پایان در یک تعقیب و گریز طولانی، سرانجام توسط قانون از پای در می‌آیند و تقدیر تراژیکشان رقم می‌خورد. به پایان و عاقبت عشاق در این نمونه‌های کلاسیک دقت کنید. در همه‌ی آن‌ها رستگاری عشاق با مرگ در کنار هم صورت می‌گیرد: آن‌ها در شب زندگی می‌کنند(۱۹۸۴)، دیوانه‌ی اسلحه(۱۹۴۹)، بانی و کلاید(۱۹۵۸)، دزدانی مثل ما (۱۹۷۴) و روزهای بهشت ترنس مالیک، و چندین و چند فیلم دیگر که غم‌نامه‌ای می‌شود برای تاوان سرکشی و تخطئی از قانون. در این بین فیلم‌هایی هم بودند که پایان‌های خوشایندتری داشتند و ما یا رهایی عشاق را می‌دیدیم، و یا مرگ آن‌ها را در خارج از قاب با همراهی یک روایت مسخره می‌شنیدیم و دست‌کم دلمان خوش بود که مرگشان را به چشم ندیده‌ایم. فیلم‌هایی هم‌چون: این فرار مرگبار، از ته دل وحشی، رمانس حقیقی.

The End of the F***ing World

این نوع فیلم در واقع سرآغاز و آبشخورش از ادبیات جاده‌ای و نویسندگان این گونه می‌آید که قهرمانان و یا ضدقهرمان‌هایشان را در دل جغرافیای پهناور و درندشت آن کشور رها می‌کردند، تا شخصیت داستان را با تم جستجو و سفر برای آزادی، خودشناسی، و یا فرار از کسی یا چیزی مورد کنکاش و بررسی قرار دهند. نمونه‌ی خوب و مهیج آن « در کمال خونسردی» ترومن کاپوتی، و «موسیقی برای بوقلمون‌صفت‌ها» از همین نویسنده، و رمان‌های جک کراوک است که سردمدار شروع این گونه نوشتن بود. از بهترین رمانهای کراواک می‌توان به «در راه» و «ولگردهای دارما» اشاره کرد. که بسیاری از جوانان آمریکایی پس از خواندن رمان‌هایش «جنبش کوله‌پشتی‌ها» را راه انداختند و به دل جاده‌های آمریکا زدند و نوعی سنت یاغی‌گری و سبک‌باری از همه چیز و همه کس را بنیان نهادند.


«پایان دنیای لعنتی» یک مینی سریال محصول شبکه نتفلیکس است که در هشت قسمت بیست دقیقه‌ای داستان خود را تعریف می‌کند. مخاطب با شخصیت جیمز و آلیسیا از طریق صدای ذهنی آن‌ها ارتباط برقرار می‌کند و از این طریق با عادت‌ها و ترس‌های ذهنی و اقدامات آینده‌ی آن‌ها آشنا می‌شود. جیمز یک نوجوان کم‌حرف، مخرب و سر به تو و ضداجتماع است که شیرین‌کاری‌های مضحک و منحرفانه‌ای دارد و برای محض سرگرمی حیوانات را به قتل می‌رساند و طبق گفته خودش آمار همه‌اشان را هم دارد. ولی الان بیشتر روی کشتن یک کیس‌ انسانی حساب باز کرده، و قصد دارد هر چه زودتر ایده‌اش را عملی کند. او در کودکی شاهد خودکشی مادرش بوده، و اکنون از هر جهت مستعد خود ویران‌گری و اقدامات هرج و مرج‌طلبانه بعدی است. و با پیشرفت داستان سریال، با آلیسیا آشنا می‌شود. و از طریق صدای ذهنی‌اش متوجه‌ می‌شویم که له‌له می‌زند که هر چه زودتر او را بکشد و هزار تیکه‌اش کند. آلیسیا یک دختر دم‌دمی‌مزاج، وراج، بی‌کله و بی‌اعصاب است که فانتزی‌های گاها خنده‌دار دارد، که از بد روزگار با جیمز روانی و سرد‌ مزاج و دیوانه همراه شده است. این دو در یک اقدام آنارشیستی و ضربتی ماشین پدر جیمز را می‌دزدند و به دل جاده می‌زنند. یکی از محاسن سریال این است که ریتم و ضرب‌آهنگ سریعی دارد و این دو، مخاطب را با دیوانگی‌ها و ناشی‌گری‌هایشان همراه می‌کنند. برخلاف داستان فیلم‌های جاده‌ای که شروع سفر قهرمان ناشی از شکل‌گیری یک نیاز و هدف استوار است؛ اما این خواسته و هدف در «پایان دنیای لعنتی» بسیار کم‌رنگ و بی‌رمق است و خط داستانی و فیلم‌نامه از فقر قصه‌گویی منسجم و انگیزه ‌شخصیت‌ها ضربه‌ می‌خورد. و الگوی سفر قهرمان و سفر به شکل فضاحت‌باری زیر سوال می‌رود. که به نظر می‌رسد از سوی نویسندگان داستان به شکلی تعمدی، برای تاکید بیشتر بر شخصیت‌ها و آلترناتیو بودنشان صورت گرفته است. آن دو تصمیم می‌گیرند که پدر آلیسیا را پیدا کنند تا آلیسیا بتواند برای همیشه با پدرش زندگی سعادت‌مندانه‌ای را آغاز کند. در میانه داستان آن دو ماشین‌شان را از دست می‌دهند و وارد بخش خشن و ماجراجویانه‌ی داستان می‌شویم. سکانسی که در آن احتمالا عطش جیمز برای خون و کشتن فروکش می‌کند. اما در ادامه تحت تعقیب پلیس قرار می‌گیرند و خانه‌ به دوشی زوج فراری ما آغاز می‌شود. در واقع پایان سفر آن چیزی نیست که در بسیاری از فیلم‌های جاده‌ای به شکلی اصولی و هدف‌مند اتفاق می‌افتد. سرعت و نوع حادث شدن اتفاقات هم‌چون حال و هوای حالی‌ به حالی و متزلزل آلیسیا است و هر لحظه روند اتفاقات جنون‌آمیزتر و سریع‌تر می‌شود.

یکی از مواردی که در سریال زیر سوال می‌رود و مورد آسیب‌شناسی قرار می‌گیرد فقدان و ناکارآمدی نهاد خانواده است. خانواده هر دو شخصیت داستان عملا رابطه‌ی احساسی و صمیمانه‌اشان را با جیمز و آلیسیا از دست داده‌اند. و قهرمانان داستان به دنبال سعادت و خوشبختی به دل جاده و یک سفر پرمخاطره می‌زنند.

پایان سریال بازگشتی صمیمانه به فرمول‌های فیلم‌های جاده‌ای است. البته پایان باز ماجرا، عملا راه را برای ساخت فصل دوم سریال باز می‌گذارد. تا ما بار دیگر منتظر شیرین‌کاری‌های جیمز و آلیسیا در ادامه سفرشان باشیم. البته اگر بتوانند از این مخمصه پایانی جان سالم به در ببرند. سریال از بسیاری از مولفه‌های مختص ژانر جاده هم‌چون فرهنگ اسلحه، خشونت بی‌پروا، عشق‌های دیوانه‌وار و مفهوم نسبی آزادی سخن به میان می‌آورد. در نیمه دوم سریال آلیسیا با بلوند کردن موها، و خُو گرفتن جیمز با اسلحه‌، ادای دینی به بانی و کلاید و سنت تراژیک فیلم‌های عشاق فراری در جاده می‌شود. بی‌صبرانه منتظر روشن شدن سرنوشت جیمز  در فصل بعدی سریال هستم. سکانسی که به نظر می‌رسد عشق بین این دو در حال جوانه زدن است. و جیمزی که در حاشیه‌ ساحل، سرنوشتش با یک فید در هاله‌ای از ابهام فرو می‌رود.

برچسب‌ها: ،

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.