این یک تبلیغات نیست. دقت کردید؟ این یک تبلیغات نیست. میدانم. مگر میشود سونی یک فیلم درباره ساخته شدن بازی انحصاریاش (حالا هرچه میخواهد باشد) بسازد و در آن فیلم فقط به به و چه چه نکند؟ مگر میشود سونی که مثل بسیاری از کمپانیهای دیگر هایپ کردن و شکست خوردن در دیانای و گوشت و پوستش است، صرفا ویدئوی تبلیغاتی نساخته باشد؟ بالاخره کار سونی تجارت است دیگر. انتظار دارد از محصولی که ارائه میکند درآمد قابل قبولی کسب کند. پس دور از انتظار نیست اگر به جای یک تریلر دو دقیقهای، یک تریلر دو ساعته میدیدیم از ساخته شدن گاد آو واری که سونی میداند چقدر مهم و محبوب است و دوست دارد از این معدن طلای عمیق و وسیع، کامیون کامیون طلا استخراج کند. فرمول ساخت تریلر هم مشخص است. هر سازنده و غیر سازندهای را میگذاشتند جلوی دوربین تا از موفقیت و تغییر و تحول در سونی و استودیوهای زیرمجموعهاش صحبت کنند. هروقت هم اینطوری میشود حرفهای تکراری همیشگی را میزنند: «ما میدانستیم چقدر این اثر مهم است. ما میدانستیم نباید به شعور مخاطب توهین کنیم. ما برای فهم مخاطب ارزش قائلیم. شما هم این را به عنوان مخاطب فهمیدهاید و خواهید فهمید.» اما این، از آن کنفرانسهای بوگرفتهی E3 نیست که سران یک استودیو یا کمپانی، کل کنفرانس مثل از خود راضیها به خودشان اعتمااد به نفس کاذب بدهند. اصلا قرار نیست از زاویه دید سردمداران سونی درون ماجرا شیرجه بزنیم. قرار هم نیست بازاریابی کنند و یک هالهی کاذب از هایپ اطراف سانتا مونیکا به وجود آورند. وقتی میدانیم و میدانید که سونی، سانتا مونیکا، کوری بارلوگ و تیمش از این چالش هولناک سربلند بیرون آمدهاند و گاد آو وار را در چهار کلمه به درستی ریبوت کردهاند. پس این را هم بدانید به همان اندازهای که ریبوت گاد آو وار از لبهی پرتگاه عمیق گند زدن و فراموش شدن به سلامت عبور میکند، مستند ساخته شدن آن هم ماندنی، دوستداشتنی و شگفتانگیز است. گاد آور وار: خیزش کریتوس، تلاش صادقانهای است برای انتقال احساسات و تجربیات شلوغ و شله قلمکاروارانه کوری بارلوگ و سانتا مونیکا هنگام ساختن بازی، که این تلاش تماما به موفقیت میانجامد.
همانقدر که ذات و بنیه این مستند به بازیای که به آن میپردازد وابسته است، به همان اندازه از آن فاصله میگیرد و هویت مخصوص خود را بنا میکند. شما اگر از جوندگان فرنچایز گاد آو وار باشید و حاضر بودید برای حفظ حرمت آقا کریتوس آدم هم بکشید، رسما با تماشای این مستند وینچستر به دست سمت خیابان هجوم میبرید و هرکس که عاشق گاد آور نباشد را سوراخ سوراخ میکنید. اگر هم نهایتا چهارتا پوستر و تریلر و ویدئو از گاد آور دیدهاید و حتی یک بازی از این مجموعه تجربه نکردید هم میتوانید این مستند را تماشا کنید و به جای وینچستر، فقط یک کلت کمری به کمربند خود ببندید و فقط دیگران را تهدید کنید تا این مستند را تماشا کنند. قرار نیست صبح و شب زمین چمنهای اطراف شهرتان را گز کنید یا هزار و یک شبکهی فوتبالی در تلویزیون خود داشته باشید و با ۲۴ مانیتور مختلف فوتبال تماشا کنید، تا تحت تاثیر عقاید شگفتانگیز گواردیولا و یوهان کرایوف قرار بگیرید. لازم نیست هر روز صبح تا شب به مدت دوازده سال روی یک فیلم سینمایی وقت بگذارید تا تحت تاثیر عقاید کوبریک قرار بگیرید. همینکه به طرزی صحیح این عقاید به مغز شما تزریق شوند، درک و فهم شما از آن مسئله بهبود مییابد. داستان این مستند هم همین است. این بار با یکی از خفنهای صنعت بازی دیدار میکنیم. با کسی که پنج سال زمان صرف کرده تا به کمک تیم بزرگ خود در سانتا مونیکا یکی از عناوین مهم تاریخ را بازسازی کند. کسی که هنگام شروع پروژه به تازگی پدر شده بود و متوجه شد چقدر دیدگاهش نسبت به دنیا تغییر کرده است. کسی که خودش بازی گاد آو وار ۲ را با تمام خشم و خشونت کریتوسوارانه آن به همراه دیوید جف ساخته بود. اما مسیر این فرنچایز را به کلی تغییر داد. یعنی کوری بارلوگ.
سوار ماشین زمان ذهنتان شوید و برگردید به سال ۲۰۱۳٫ زمانی که پروژه جدید سانتا مونیکا شروع شده است. آنها کوری بارلوگ را آوردهاند تا کارها به درستی پیش برود. اما قضیه به همین راحتی نیست. قضیه به راحتی نوشتن یا خواندن این چهار کلمه نیست که بازی را ریبوت کنیم. بارلوگ میداند پس از شکستهای گاد آو وار: اسنشن، اگر یک بار دیگر گند بزنند بهتر است فاتحه کریتوس را بخوانند و بدون هیچ سنگ قبری، برایش یک گل بخرند و پژمرده شدن گل را روی سنگ قبری که وجود ندارد تماشا کنند. بارلوگ میداند کریتوس قدیمی دیگر جوابگو نیست. همین الان زیادند کسانی که میگویند: «قبول، این یک بازی خوب است، اما گاد آو وار نیست. گاد آو وار یعنی دیوانهبازی و هکانداسلشهای بیمغز و بیاعصاب. این بازی فوقالعاده است. اما گاد آو وار نیست.» اما بارلوگ اعتقاد دارد آن کریتوس قدیمی، چیزی به جز شکست در پی نخواهد داشت. بارلوگ میداند دیگر اساطیر یونان بو گرفتهاند و باید در مغازه یدکی (اتاق فکر) سانتا مونیکا تعویض شوند. درضمن او میداند سلیقه جهانی به سمت اکشن، ادونچر و چنین ژانرهایی رفته است. این را قبول کنیم که منتقدان اگر همان کریتوس قدیمی با شمشیرهای غولپیکر خود غرشکنان وارد میدان جنگ شود، بدو بدو از داروخانه ماسک میخرند تا مثلا بگویند این گاد آو وار دیگر بوی تعفن گرفته و تکراری شده است. بسیار خوب! به جای اینکه همان چیزی را تحویل دهیم که منتقدان میخواهند، سپس دماغشان را بگیرند و بر جان بازی نق بزنند، همه چیز را عوض میکنیم و تغییر میدهیم. شما به عنوان مخاطب میفهمید که کوری بارلوگ یک بازیساز آگاه است. متوجه میشوید در صدر چنین استودیوهایی، هستند افرادی که میدانند دور و بر یک بازی چه خبر است. میدانند کسانی که بر مسند مدیریت یا بازیسازی قرار دارند جلبک نیستند. آدماند. اما اینجا است که تفاوت کسی مثل بارلوگ، با کسی که مینشیند و مثلا کال آو دیوتی را خراب میکند مشخص میشود. بارلوگ یک انسان متواضع و آگاه است که میداند لزوما به خاطر بازیهای گذشته، این بار ملت از بازی جدید هیجانزده نمیشوند. میداند که شاهکار ساخته است. اما لزوما باز هم شاهکار نمیسازد. به خاطر موفقیتهای گذشتهاش جشن شادی میگیرد. اما هیجانزده نمیشود که یکساله بازی بعدی را عرضه کند. در نتیجه او وارد مسیر تلاش و پشتکار میشود.
این مسیر اصلا و ابدا راحت نیست. خونین و مالین باید شوید تا به مقصد آن برسید. بارلوگ و تیمش چند ماه ابتدایی هیچ ایدهای نداشتند. از اینکه نمیدانند چه کنند وحشتزدهاند و از مدیریت سونی و مخاطب هم بیشتر از همه چیز میترسند. حتی اجازه دهید فلش فوروارد بزنیم به سال ۲۰۱۸، زمانی که یکی از مدیران سونی وارد سانتا مونیکا میشود و گاد آو وار جدید را بازی میکند. خیالتان را راحت کنم که او رسما از این بازی وحشت کرده است. با قیافهی درهم و ساکت از استودیو خارج میشود و اضطراب و نگرانی خود را به دیگر مدیران سونی نیز اعلام میکند. اما بارلوگ در این چند سال اجازه نداد بند بازی که تا انتها وصل مانده بود پاره شود. اجازه داد به مو برسد، اما نذاشت پاره شود. مشکلی که بارلوگ در مستند اعلام میکند، مدیریت ایدههاست. ایدههایی که از ذهن افراد اتاق فکر سانتا مونیکا مثل یک تفنگ سنگین، با خشاب ۱۲۰ فشنگی و با سرعت بالای آتش، به سمت بارلوگ رهبر هجوم میآورند و همه هم فکر میکنند ایدههای خوف و خفن و ترسناکی روی میز پرت کردهاند. درست است که در ابتدا هیچ ایدهای در جیب ذهنشان نداشتند. اما حالا این ایدهها را هنوز وقتی قبلی را شلیک نکردهاند، درون خشاب میگذارند و نفس در سینه حبس میکنند تا بین ضربان قلب (برای اینکه دستشان تکان نخورد) به سمت بارلوگ با دقت تمام نشانه بروند. در تعریف کارگردان نوشته میشود که او کسی است که ارتباط و تعادل میان تمام اعضای تیم به وجود میآورد. امروزه کارگردان را به عنوان شخص مولف میشناسیم که فیلم را سرتاپا میسازد و فراتر از یک رابط معمولی است. اما بارلوگ هردو تعریف را به صورت خبردار و با افتخار تمام به پیشانی و سر و صورت خود با فلز تازه از کوره خارج شده، داغ میزند.
همیشه رهبران ارکستر، حکم جذابترین رهبران را برای ما داشتهاند. کسانی که تا انگشت کوچک دستشان را تکان میدهند ۲۰ نفر ترومپتنواز آنقدر با تمام قدرت درون ساز میدمند تا بنفش شوند. اگر رهبران ارکستر یک دست را کامل تکان بدهند که دیگر باید اورژانس و آتشنشانی را خبر کنیم تا خسارات وارد آمده را جبران کنند و سپس سراغ بودجه کشور برویم تا ببینیم هزینه کنترل خسارت چقدر میشود. اما حالا دیگر این رهبر تنها نیست. کوری بارلوگی وارد شده که در یک ساختمان خیلی وسیع و پهن (استودیو) صبح تا شب بین هزار و یک کامپیوتر و شخص مختلف جابهجا میشود تا ببیند کار هرکدام چگونه پیش رفته است. این هزارتوی پر از کامپیوتر و آدم و سیم و میز و صندلی را آنقدر رفته و برگشته که کل سانتا مونیکا برایش مثل بالش تختخواب میماند. ذره ذرهاش را بلد است. یک ماراتن پیادهروی اگر بگذارند بارلوگ حتما باید شرکت کند. ماراتن حوصله داشتن که دیگر خوراک خود او است. باید هر روز صدها و صدها پروسه مختلف را چک کند و وظیفه میز و صندلیاش این است که وجود داشته باشند تا روی آنها ننشیند. اصلا اتاق کارگردان را جدا ساختهاند چون آقای کارگردان قرار است بین دیگر افراد چرخ بزند و کلا وقت رفتن به اتاق خودش را ندارد. اتاق خودش برای این است که با یکی از مدیران سانتا مونیکا درد دل کند و بگوید چقدر این کار پوست او را دارد درسته و غلفتی میکند. گفتگویی که هر چند وقت یکبار شکل میگیرد. چیزی که در خود فیلم به آن پرداخته میشود، وظیفه رهبر یک تیم خلاق است. چنین رهبری فراتر از آنکه مولف باشد و خودش کارهای اصلی را انجام دهد، کسی است که ایدههای سرریز شده از تیم را کنترل و مدیریت میکند. شاید یک ایده در نگاه اول بسیار خوب یا بسیار بد به نظر برسد، اما این وظیفه رهبر گروه است که تشخیص دهد ارزش و اهمیت این ایده چقدر است. زمانی که وینس گیلیگان (خالق سریال برکینگ بد) در سایت ردیت به پرسشهای هواداران در مورد سریال پاسخ میداد، یک چیز از حرفهای او کاملا مشخص بود: برکینگ بد حاصل یک همکاری تیمی، یک اتاق متشکل از افراد خوشفکر و البته رهبری خود او است که موفق شدند ایدههای خوب و بد را از هم جدا کرده و سریال را با داستان و شخصیتهای خوف و خفنی که ساختند صیقل دهند.
اگر بخواهید در این سطح یک اثر موفق و ماندگار خلق کنید، باید یک روند سخت در روح و روان خود تجربه کنید. ایزوله میشوید و از همه چیز زندگی خود میزنید تا تمام فکر و ذکرتان هدف مورد نظرتان باشد. میتوان کنکور و سربازی را مثال زد. چند سال از زندگیات را صرف درک چیزی میکنی که در آن گیر کردی و دست و پا میزنی تا بالاخره آن را تمام کنی. فارغ از نتیجه و چیزی که به دست میآید، این سفر تجربهای خاص و ویژه است که هیچ چیز دیگری در زندگیات این تجربه را به تو منتقل نمیکند. هنر اگر مثال بزنیم نیز، متوجه میشویم که بسیاری از آثار بزرگ در طولانیمدت و در سالیان سال خلق شدهاند. نمونههای آن فراوان است. مونالیزای داوینچی که میگویند ۱۸ سال وقت صرف آن کرد و حتی شبها کنار تابلو میخوابید؛ استنلی کوبریک خودمان که چهار-پنج سال حداقل روی یک فیلم وقت میگذاشت تا به نتیجه برسد؛ فردوسی که بسی رنج برده در این سال سی تا عجم زنده کند بدین پارسی؛ مرشد و مارگریتا (رمان شناخته شده ادبیات روسیه) ۱۲ سال تحت نگارش بود و بولگاکف (نویسنده) ۸ بار آن را بازنویسی کرده است. حتی تا آخرین لحظات عمر خود درحال تصحیح و اصلاح رمان خود بود و زمانی که از شدت کهولت در بستر بود، همسر او رمان را میخواند تا بولگاکف اصلاحات مورد نظر را به زبان بیاورد. گاد آو وار جدید سانتا مونیکا هم از همین مسیر عبور میکند و تیم سازنده آن سعی میکنند با رد شدن از سختیها، فشارها و با درگیر شدن تمام و کمال با این بازی به عنوان خالق و طراح، به مقصد موفقیت، ماندگاری و نکونام شدن برسند. یکی از کلیشهایترین واژههایی که برای یک فرایند استفاده میکنیم، «سفر» است. این سفر را همه جا به کار میبریم. چه در فرایند زندگی، چه در بسیاری از دیگر موقعیتهای سخت. اما اگر یک مستند وجود داشته باشد که معنای واقعی «سفر» را در مغز مخاطب فرو کند، گاد آو وار: خیزش کریتوس است. این مستند را حتما و حتما تماشا کنید، تا درک کنید اگر ما هم قصد خلق یک چیز بزرگ داشته باشیم، این فرایند خلق کردن، خود یک داستان کاملا جدا و متفاوت است.
نظرات