هنر و در اینجا سینما تجسم خیال است و دنیایی بس بهتر، بزرگتر، پراحساس تر و ملموس تر به انسان؛ و آنچه که او میخواهد. هنر از این رو از این جهان والاتر میرود و به تبع آن، انسان را از آن میرهاند که انسانی است؛ و کلنجار رفته با روح و در خور روح او. این جهان با تمام زیبایی هایش، پر از زشتی است و پر از هرج و مرج؛ که همواره از درک انسان فراتر میرود و او را در پوچیِ دلسرد کنندهی منحصر به خویش، فرو میگذارد. هنر اما؛ با وجود وابستگی انکار ناپذیرش به این جهان، از همه چیز انسانی تر است؛ و درک او از خویشتن را اولا آینه وار نمایان میسازد؛ دوما آنرا ارتقا میدهد.
در این هفته نیز به روال سابق، سه فیلم از دنیای دیوانه وار سینما معرفی خواهیم کرد تا آخر هفته خود را با فرار از این روزمرگی احمقانه و خسته کننده، دلپذیر و لذت بخش کنیم و از طریق این خیال، واقعیت خود را تاب بیاوریم و تغییر دهیم.
سه فیلمی که برای این هفته برگزیدهام، فیلمهایی کاملا متفاوت از یکدیگر هستند. یکیشان معمایی و فوقالعاده جذاب از رومن پولانسکی بزرگ (دروازه نهم)، دیگری یک فیلم انسانی و محشر از کن لوچ (من، دنیل بلیک) و آخری فیلمی کلاسیک اما همچنان زنده و سرپا از جان فورد بزرگ (خبرچین). پس با ما همراه باشید.
- نام فیلم: The Ninth Gate
- نام فارسی فیلم: دروازهی نهم
- سال تولید: ۱۹۹۹ میلادی
- کارگردانها : رومن پولانسکی
- بازیگران: جانی دپ، لنا اولین، امانوئل سنیه
این فیلم را پولانسکی ساخته، کارگردان شهیر و درجه یک تاریخ سینما که مهارتی مثال زدنی در ساخت این جور فیلمهای معمایی – کارآگاهی دارد. البته در این فیلم با یک کارآگاه سر و کار نداریم بلکه با یک دلال کتابهای قیمتی مواجه هستیم که باید دو نسخه از کتابی قدیمی و مرموز را که گفته میشود به دست خود شیطان نوشته شده است، پیدا کند و با نسخهای که در اختیار اوست مقایسه کند تا بفهمد کدامشان نسخهی اصلی است. پولانسکی این داستان جذاب و پرتعلیق را آنقدر عالی تعریف میکند که تقریبا هر مخاطبی را میخکوب خواهد کرد. البته باید بگویم نتیجهی فیلم دقیقا آنی نشده که شاید پولانسکی میخواسته. آخر خیلیها میگویند این فیلم در واقع خواستار به سخره گرفتن آن فرقههاست، حال آنکه گمان میکنم اتفاقا یکی از شیطانیترین سکانسهای تاریخ سینما متعلق به این فیلم است و فیلم اصلا در نقد آن موفق نیست. اما مگر اینها اهمیتی دارد؟ در مواجهه با فیلمها نیت کارگردان مهم نیست بلکه آنچه که خود اثر میگوید اهمیت دارد و البته مهمتر از این “چه”، “چگونه” بیان کردن آن است. باید بگویم فیلم دروازه نهم را باید دید. یکی به خاطر جانی دپ با آن بازی محشر، و دیگری به خاطر روایت پرتعلیق و پر فراز و نشیب و پر پیچش آن. به هر حال فیلم برای آخر هفته میتواند گزینهای عالی باشد! میتوانید خودتان امتحان کنید و به نمراتی که فیالواقع درخور فیلم نیست، اعتنایی نداشته باشید و تمام حواشی را هم کنار بگذارید و خود فیلم را ببینید و لذت ببرید از حل معماهای جالب و درگیر کننده با آقای دپ!
- نام فیلم: I, Daniel Blake
- نام فارسی فیلم: من، دنیل بلیک
- سال تولید: ۲۰۱۶ میلادی
- کارگردانها : کن لوچ
- بازیگران: Dave Johns, Hayley Squires
- افتخارات: برنده جایزهی نخل طلای کن
کن لوچ نامی آشنا برای شیفتگان سینماست و حالا که به زودی فیلم جدیدش اکران خواهد شد، بد نیست به اثر قبلی او نگاهی داشته باشیم. “من، دنیل بلیک” یک اثر محشر، انسانی – زیادی انسانی! – و کم نظیر است که با حرارتی مثال زدنی و داستانی ساده، شخصیتهای سنتی درگیر مدرنیتهاش را روایت میکند و با جسارت تمام، نظام سیاسی – اجتماعی بریتانیا را به نقد میکشد و در همان حال، مردمی که به آنها آلوده است و با آنها نفس میکشد و صادقانه دوستشان دارد، به آغوش میگیرد.
فیلم برخلاف آنچه که برخی هنرمندان عزیز کشورمان – هنرمند! واقعا؟! – میسازند، به مردمش توهین نمیکند و هر مشکلی را که در جلوی شخصیتش قرار میگیرد، به آنها نسبت نمیدهد بلکه حتی آنها را بسیار عاشق و کمک کننده تصویر میکند و مشکل را از جای دیگری میداند. یک مادر و دختر فوقالعاده دوست داشتنی و سمپاتیک در فیلم هستند که دیدن فقر آنها و طوریکه فیلسماز با احترام فقر و بدبختیشان را بیان میکند، اشک از دیدگان ما سر ریز خواهند کرد.
فیلم به گمان من، برای امروز است و بیانگر دردهایی که خاص روزگار ماست. این فیلم محشر لوچ را که اتفاقا جایزهی نخل طلای کن سال ۲۰۱۶ را هم برد، باید دید و با انسانهایش همراه شد و دردشان را چشید.
به نظرم این حرف زیر، که فردی گمنام و احتمالا با شتابزدگی خاص خودش و حتی کلی در مورد هنر و هنرمند زده است، لااقل شاید در مورد این فیلم بتواند به کار بیاید و راهگشا باشد:
“هیچ هنرمندی حق ندارد به تودهی مردم بنگرد و از آنها سخن بگوید بیآنکه در روح هرکدام تعمق کرده باشد. ریشهی هنر در روح تک تک این آدمهاست و بعد در ارتباط میان آنان. هنرمند از قماش فیلسوف و منتقد و جامعهشناس نیست؛ حق به دیدهی تحقیر نگریستن آدمها را ندارد. آنچه که او را از تسخیر تنهایی بیرون میکشد و میرهاند همین تمعق در روح و همدردی با انسانهاست. او هیچ راه دیگری جز این ندارد مگر آنکه مبدل به چیز دیگری شود و تا انتها بابت تنهاییاش غر بزند و تنفرش از آنها را اعلام کند، که البته علت تنهایی او، همین نظرگاه خواهد بود.
باید گفت که شاید فیلسوف بتواند تنها بماند و همچنان فیلسوف باشد؛ اما هیچ هنرمندی نیست که هنرمند به معنای واقعی کلمه باشد و همچنان تنها بماند؛ البته او از تنهایی شروع میکند، اما همینکه دست به خلق میزند از تنهایی بیرون میجهد و در اثرش جاری میگردد. او در روح تمام اشخاصی است که در ارتباط با آنها خود را دریافته؛ چرا که هنر در واقع آلوده شدن است؛ آلوده شدن به دیگران است و بعد به خود.
کنش هنرمند در مبارزه با هیولا نیز با فیلسوف متفاوت است. هنرمند برای مبارزه با هیولا باید هیولا شود و سختی کار او نیز در همین جاست؛ در خیال ،هیولا شدن و هیولا بودن و با این وجود، علیه هیولا جنگیدن و در کشتن او همت ورزیدن و همچنان زنده ماندن و به زیستن ادامه دادن. هنر “بیرون جهیدن از صف مردگان است”؛ وقتی که هنرمند مرگ را در آغوش خویش کشیده و آنرا با تمام وجود چشیده است؛”
- نام فیلم: The Informer
- نام فارسی فیلم: خبرچین
- سال تولید: ۱۹۳۵ میلادی
- کارگردانها : جان فورد
- بازیگران: هدر آنجل، ویکتور مکلاگلن، اونا اوکانر، مارگوت گراهام، پرستون فاستر، والاس فورد، دونالد میک، جوزف مایکل کریگن، جو سایر، فرانسیس فورد، دنیس اودی
- افتخارات: برنده اسکار بهترین کارگردانی برای جان فورد، برندهی اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد برای ویکتور مکلاگلن، برندهی اسکار بهترین فیلمنامه برای دودلی نیکولز، برندهی اسکار بهترین موسیقی متن برای مکس استاینر
اگر بخواهم یکی از فیلمهای عمرم را نام ببرم، به قطع یکی از آنها این شاهکار بی بدیل جان فورد خواهد بود؛ اثری که امروزه دیگر چندان تحویل گرفته نمیشود و گویی فراموش شده است، حال آنکه فیلمی است با حس و حال، انسانی، بسیار پیچیده و البته با ظاهری ساده، فیلمی روانشناسانه، که برایمان شخصیتش را به کمک بازیگر درجه یکش ، ویکتور مکلاگلن، میسازد که اتفاقا برای این نقش، جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را تصاحب کرد. او چنان کنش مند، خاص و منحصر به فرد از آب در آمده است که تا ابد به یادمان خواهد ماند جنایتش را و رنجی که برایش کشید… کارگردانی فورد در اینجا همچون همیشه در اوج است و حتی میتوان گفت بازیهای فرمی او در اینجا بیش از هر فیلم دیگر خودنمایی میکند و صد البته که کاملا در خدمت فیلم است و حس و حال فیلم را ساخته است. خبرچین را باید بارها و بارها دید و از آن لذت برد. فیلم ابدا قدیمی نشده! که گویی تازه وقتش رسیده که جدیاش بگیریم. فیلم بسیار قابل بحث است و یک کلاس درس هم سینماست و هم انسان شناسی!
نظرات