نقد فیلم Dolemite Is My Name

6 March 2020 - 22:00

معمولا رسم بر آن است که در مورد زندگی افراد بزرگ و تاثیرگذار فیلمی ساخته شود، همچون استیو جابز که در چند سال گذشته شاهد فیلم‌هایی بر اساس زندگی او بوده‌ایم. با این‌حال برخی از فیلم سازان هستند که با نگاه گسترده تر به دنبال قصه‌هایی از افرادی می‌گردند که نه تنها شهرت زیادی بین عموم مردم ندارند بلکه امروزه اگر هم کمی شهرت داشته باشند  اصلا بخاطر بد بودنشان است! کریگ برو در دولمایت اسم من است به سراغ ردی ری مور کمدین، خواننده و بازیگر سیاه پوست دهه‌ی هفتاد رفته که پکیج کاملی از بی هنری است! اما در دهه هفتاد و خصوصا در میان سیاه پوستان شهرتی کسب کرد و کلیت قصه‌ی او‌ هم برای اثر کمدی یکبار مصرف پاپ کورنی بد نیست. با اینحال فیلم نمی‌تواند از همان نیمچه پتانسیل خود استفاده کند، تا تجربه درخشانی مثل ادوود تیم برتون و یا حتی متوسطی مثل هنرمند فاجعه ساخته‌ی جیمز فرانکو را ارائه کند. ولی این نکته را هم باید بگویم که فیلم دولمایت اسم من است با تمام لکنت و اشتباهاتش از بسیاری از فیلم‌های پر ادعای سالی که گذشت بهتر عمل کرده و رو دست دو ساخته‌ی دیگر نتفلیکس چون مرد ایرلندی و داستان ازدواج بلند شده، در اینجا حداقل کارگردان تلاشی برای اولین المان یک اثر یعنی سرگرمی کرده که نه در داستان ازدواج و نه مرد ایرلندی این تلاش را نمی‌بینیم. همچنین فیلم کمی از هژمونی نتفلیکسی همچون قاب بندی‌های تلویزیونی دور شده و سعی کرده کمی فضا و میزانسن بسازد، هرچند در اکثر موارد موفق نیست. ولی همان نیمچه فضایی که در حال و هوای دهه هفتاد ارائه کرده و نمایش ساخت و تولید یک فیلم، بسیار جلوتر از فیلم روزی روزگاری در هالیوود است که سعی داشت این صحنه‌ها را بسازد.

همانطور که اشاره کردم  دولمایت اسم من است روایت گر به شهرت رسیدن ردی ری مور با بازی ادی مورفی که مهمترین وزنه‌ی فیلم است و در ادامه در موردش صحبت میکنم می‌پردازد. فیلم از زمانی که مور یک فروشنده است و دوست دارد آهنگ‌هایش در رادیو پخش شود و به فروش برسد تا ساخت فیلمش به نام دولمایت را روایت می‌کند. دولمایت‌ نام هنری و شخصیتی است که او از یک کارتن خواب دزدیده و در استنداپ کمدی‌های خود استفاده کرده و شهرتش به جایی می‌رسد که تصمیم می‌گیرد فیلمی با همین نام بسازد. در واقع او حتی ایده اولیه شهرتش را هم از یک کارتن خواب و به بدترین شکل ممکن دریافت کرده که البته همین باعث می‌شود تا در کلوپ‌ها مورد توجه قرار بگیرد و شهرتش بیشتر شود. اما مور به این‌‌هم راضی نیست و وقتی با دوستانش به دیدن فیلم The Front Page از بیلی وایلدر می‌رود یک نکته را دریافت می‌کند، و آن این است که می‌تواند شهرتش را از یک کلوپ محدود با ساخت یک فیلم گسترش دهد. تضاد جالب فرهنگی در همین صحنه‌ هم به چشم میخورد، در حالی که مور و دوستانش به فیلم نمی‌خندند و حتی برایشان عجیب است که چرا بقیه در سالن در حال خنده هستند، نشان دهنده‌ی تفاوت‌های فرهنگی و نگاه آن‌ها به یک اثر کمدی است. تا به اینجا مشکلی نیست اما مشکل من با فیلم در آن است که کارگردان سعی دارد این شیوه یعنی به هر روشی به شهرت رسیدن را موجه جلوه دهد. مور در همان صحنه به جای آنکه به فیلم نگاه کند بیشتر نگاهش به مردم است و به این مورد فکر می‌کند که حالا وقت به شهرت رسیدن و پولدار شدن است. قطعا نگاه او به ارائه یک اثر هنری و یا قدمی نو در سینما نیست، او فقط پول و شهرت را می‌بیند. این نمایش و سمپاتی که کریگ برو سعی دارد ایجاد کند با آن دوربین لوانگل که از کارتن خواب در مغازه و تعریف داستان دولمایت و تقریبا همه‌ی صحنه‌های کلوب و خصوصا صحنه‌ی آخر که مور در میان جمعیت است می‌بینیم، و تعمیم آن به جمعیتی که مور فکرش را هم نمی‌کرده تا برای فیلمش بیایند، خیلی در تطهیر نشان دادن اینگونه شهرت نقش دارد که قطعا این شیوه را تصدیق نمی‌کنم. در واقع کریگ برو بر خلاف تیم برتون که شکوه و احساس موفقیت به آن شیوه‌ی بدی را محدود شخصیت جانی دپ کرده بود در اینجا با نماهای لوانگل و کرین عمودی به سمت پوستر فیلم که گویی یک شاهکار تمام عیار است و در قله‌ی صحنه جا دارد، تنها نمایش شعار اشتباه فیلم است.

اما برسیم به وزنه‌ی اصلی که به آن اشاره کرده بودم قطعا اگر ادی مورفی را از فیلم حذف کنیم اثر لطمه شدیدی می‌خورد. مورفی  اساسا استایل کمدی دارد و صدای جذابش که برای ما یاداور خر دوست داشتنی انیمیشن شرک است همواره شخصیتی است که برای مخاطب سمپاتی ایجاد میکند. او در زندگی خود به غیر از بازیگری استنداپ کمدین خوبی‌ هم به شمار می‌رود و شاید به همین دلیل است که در اینجا توانسته با این نقش ارتباط برقرار کند و بسیاری از ایرادات دیگر فیلم را با بازی خود پوشش دهد. درواقع می‌توان گفت کریگ برو بزرگترین کاری که در این فیلم انجام داده انتخاب بازیگران بوده بازیگرانی چون واسلی اسنایپس که نقش دورویل مارتین بازیگر سیاه پوست محبوب همان دهه را بازی کرده که اوج افتخارش نقشی فرعی در فیلم بچه رزماری پولانسکی بوده و به درخواست مور حاضر می‌شود که کارگردان فیلم دولمایت شود و یا کیگان مایکل کی در نقش جری جونز که نویسنده‌ی دولمایت است و خیلی‌هم کار را جدی گرفته و فکر می‌کند دولمایت باید اثری فاخر باشد، بازی خوبی را ارائه کرده اند. با این‌حال کم کاری در شخصیت پردازی به وضوح دیده می‌شود و بسیاری از جذابیت این بازیگران‌هم بخاطر توانایی و کار‌های خلاقانه فردی آن‌ها است؛ و اگر مثلا به شخصیت مارتین بیشتر بها داده می‌شد و کشمکش او را با مور بیشتر می‌دیدیم فیلم جذابیت بیشتری پیدا می‌کرد. اما به غیر از بازیگران تک صحنه‌های جذابی‌هم وجود دارد. مثل لحظات فیلمبرداری فیلم دولمایت که درواقع میفهمیم اصلا مارتین هیچ کاره است و فقط نامش به عنوان کارگردان قرار دارد و مور خودش بدون همانگی با او همه کار می‌کند و همچنین تمرین بازیگران برای اجرا، همچون آموزش هنرهای رزمی و…. کمی جذاب است. اما این‌ها هیچکدام یک کل واحد را به ما نمی‌دهد که بتوانیم این فیلم را به اثری که بارها ارزش تماشا داشته باشد و در ذهن بماند تبدیل کند با این‌حال دولمایت اسم من است از بسیاری از آثار پر ادعای سالی که گذشت بهتر عمل کرده و شاید با ارفاق بتوانیم بگوییم به دلیل وجود یک ادی مورفی دوست داشتنی که معمولا عادت نداریم او را در فیلم‌های درجه سنی R ببینیم و اولین دلیل دیدن فیلم برای خودم شخص او بوده و همچنین تک صحنه‌های جالبی که به آن اشاره کردم بشود به زور پاپ‌کورن فیلم را برای یک بار دیدن تحمل کرد.

برچسب‌ها: ، ،

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.