نام بینوایان هر کس را به یاد رمان تراژیک ویکتور هوگو میاندازد، اما لاج لی فیلمسازی با اصالت مالیایی که ساکن فرانسه است با تغییر موضع رمان بینوایان، اتمسفری تراژیکتر را در محدودهی قرن بیست و یکم به وجود آورده است، محدودهای پر از بزه و تبهکاریهای مدرن. اگر در جهان هوگو عدم مسئولیت و خشم فردی محصول یک جامعهی سنتی بود در بینوایانِ لی این کانون مدرنیته است که تمام اسلوب انسانی و غیرانسانیاش را بصورت فراوردههایی تنشزا و خشونتگرا به صورت سیستماتیک خروجی میدهد.
«بینوایان» اثری است از یک فیلمساز تازهکار که در جشنواره کن ۲۰۱۹ تعجب همگان را به خود معطوف کرد. درست مانند تعجبی که امثال برادران داردن، فونتریه و نوئهها در فضای این فستیوال خلق کردند. این فیلم برندهی جایزهی ویژه هیئت داوران جشنواره شد و در میان نامزدهای آکادمی اسکار قرار گرفت که حقالانصاف جایزه باید به این فیلم میرسید، نه به اثر بیسر و ته و خزعبل «انگل».
فیلم از ابتدا مخاطبش را همراه یک تیم سه نفرهی پلیسِ گشتزن میکند و در همان ابتدا درست فضایی را میسازد که مثلاً آنتوان فوکوآ با فیلم «روز تمرین – ۲۰۰۱» ساخت. دو پلیس خشن و هضم شده در سیستم آنارشی محیط، همراه یک پلیس تازهکار به سرکشی هر روزهشان میروند و ما هم همچون پلیس نیمه پروتاگونیست به سفر یک روزهی پر مخاطره اعزام میشویم. فیلم با سکانسی از شادی مردم در میدان مرکزی پاریس آغاز میشود و کانسپتی آرام و خوش را تقدمپردازی میکند اما در زیر این آرامش یک سرخوردگی اجتماعی موج میزند، سرخوردگیای که آدرسش در خیابانهای شانزه لیزه یا محلههای بورژوایی و توریستی پاریس نیست بلکه فیلمساز با مناطق حومه و حاشیهی شهر کار دارد، جایی که محل اسکان مهاجرین و فقرای فرانسوی است که اکثرشان مسلمان هستند. در همان ابتدای فیلم با نمایش چند جوان مسلمان اما با ظاهری فاندامنتالیست (بنیادگرا) که دم از اسلام میزنند به خود گفتم حتماً این اثر هم مانند «احمد جوان» برادران داردن یک اثر ضداسلامی و نفهم میباشد که فقط به دنبال آنتاگونیست یک بُعدی برای خشونتش میگردد اما با گذشت روایت این اتفاق نیفتاد، بلکه لاج لی که خود اهل فرانسه با سَبَقهی مهاجرتی است دقیقاً میخواهد زیست این محلهها را برایمان به تصویر بکشد و فضای بزهکاری مملو از خشونتش فراتر از دین خاصی است و در عمق این سیاهی یک آلترناتیو بنام صلاح میگذارد که نماد یک مسلمان پاک شده و یک رهبر کاریزماتیک درستکار میباشد.
«بینوایان» فیلم آن پسر بچههای در تلهی سیستم بزهساز میباشد، مکانیسمی که به طور کانالیزه شده آنها را از همان نوجوانی به سمت خشونت و رادیکالیسم اجتماعی سوق میدهد. آنها همان مغزهای کوچک زنگزدهای هستند که در پایان به سیم آخر میزنند و یک انقلاب آنارشیستی را سازمان میدهند. با اینکه در طول روایت ما چند گروه مافیایی را میبینیم اما حرف اصلی و کانون میزانسنی فیلمساز همین پسر بچههای نوجوان است. نخستین تکاپوی این انقلاب را هم در زمین فوتبال میبینیم، در جایی که سه پلیس میخواهند عیسی را با وضعی خشن و غیرانسانی دستگیر کنند اما ارتش بچهها در مقابلشان میایستند. میزانسن فیلمساز با آن دوربین روی دستش به جا و با فضادهی رئالیته اش، عمق بحران را به تصویر میکشد و ما آن را حس میکنیم چون اساساً این تصویر، زیست کارگردان ماست؛ او در همین محلهها در بین سیمهای زنگزدهی عصبی که رد دادهاند بزرگ شده است. محلهای که از یک طرفش مافیا دورش حصار کشیده و از سوی دیگر قانون هم به شکل اسلوب جنگل با آنها رفتار میکند. شلیک به عیسی و دستهای خالی این نوجوانان در برابر قانونِ بیقانون، نقد ساختاری به سیستم اجتماعی فرانسه است و این نه سیاهنمایی است و نه نمایش سقوط؛ بلکه حقیقتی است خام از وضع موجود، وضعیتی بغرنج در لایههای زیرین فرانسه با مردمی عصبانی. بچههای فیلم که نقش کنشگر مرکزی را دارند عصبانیاند و لی از نقش و ساحت آنها یک اهرم میان پروتاگونیستی – آنتاگونیستی میسازد. اما اوج قصه در پایان است، پایانی درخشان با انقلابی عصیانگرانه. اینجا همچون انقلاب سال ۱۷۸۹ ساختارها و قانون باید فرو بپاشد، همه مسئولاند؛ چه پلیس، چه قانونگذار و چه طبقهی لمپن و مافیا و اینجاست که نیروی فرو خفته نسل بعد برمیخیزد علیه تمام این بیعدالتیها و همه چیز را به زیر گیوتین خشم خود میبرد. آن ساختمانی که پلیسها در آن گیر میافتند گویی بطن رفتارهای متروکهی سالها سرکوب اجتماعی و مدنی است، سرکوبی از جنس دموکراسی و لیبرالیسم. آن ساختمان و آن محله عضو به درد آمدهی فرانسه میباشد که دیگر زیر رنگ و لعاب نمیتواند پنهان شود.
جوانان کنشگر با لباسهای سیاهشان برمیخیزند تا همه چیز را ویران کنند، همه چیز را و هدف اصلی فرو ریزی کلی مکانیسم است. وقتی که رهبر مافیا به داخل ساختمان میآید و از بچهها میپرسد که چه کسی به شما اجازه داد که این کار را کنید، بچهها پاسخش را با چوب و چماق میدهند؛ آنها دیگر ارباب نمیخواهند و سیل خروشان خشمشان جلوداری هم ندارد. سبک فیلمبرداری و میزانسندهی لی به طرز منتظمی بسیار خوب عمل کرده است و با اینکه با دوربینی فرار و روی دست با تکانهای لرزان طرفیم اما خواستگاه این دوربین در ساختار، میدهد آن اتمسفر ملزوم برای ساختن محیط و زیستِ مورد نظر. دکوپاژ فیلم و ایستایی و حرکتهای دوربین با اوج و فرود گرفتنش در راستای روایت، بشدت خوب عمل کرده است اما مشکل «بینوایان» در پایان باز آن نهفته است. فیلمساز با نمایش انقلاب بچهها، در نمایی مدیوم-لانگشات از «پی او وی» (نمای نقطهنظر) پلیسِ مثبت،
عیسی را به نمایش میگذارد که با کوکتل مولوتفی به دست ایستاده و مکث کرده است. او همان قربانی تراژدی سیستم میباشد که با رهبری این جوانان عصیانگر اکنون در مقابل لبهی انتخاب ایستاده اما با موضعی منفعل و فیلمساز متاسفانه فیلم را با همین انفعال دو سویه تمام میکند که این انفعال درام را سوخت میدهد و ساختار را ابتر به پایانِ کانال میرساند.
«بینوایان» فیلمی است عصبانی و در حین حال سازنده، منتقد و کوبنده؛ این فیلم میکوبد تا همه را بیدار کند و نگاهشان به بزهکاری را تغییر دهد. رئالیسم بیرحم فیلم یک آژیر خطر در عمق بطالتهای مدرنیته است که هشدار چنین انقلابهایی را میدهد.
نظرات
نقد خوب و نکته بینی بود. تشکر.