وقتی صحبت از هنر هفتم، سینما و مشتقات آن میشود، قطعا به یاد چندین و چند فیلم میافتید و با خاطرهسازی آنها و لحظات خوبی که برایتان ساختند، احساس رضایت میکنید ولی آیا این حس رضایت یا استقبال از آثار سینمایی، فقط و فقط به ذات و ماهیت اصلیِ سینما مربوط میگردد؟ جواب خیر است، چرا؟ تاثیر سینما در ساخت بستری مناسب و اعطای قدرتی برای جولان دادن و خودی نشان دادنها، غیر قابل انکار است ولی آن چیزی که سینما را معنا میدهد، موضوعاتی میباشد که با عنوان «ژانر»، سالیان سال در کنار هر فیلمی میدرخشیدند و ما را به عنوان بیننده، ترغیب یا منع میکنند. این ژانرها هستند که با وجود خود به مانند یک هدف، به سینما ماهیت و سرشت میبخشند و در مجموع یک اثر سینمایی را تقدیم میکنند. برای تفهیم بهتر میتوانیم به اصطلاح اگزیستنسیالیسم بپیوندیم و زندگی را همانند سینما و هدف را به عنوان ژانرهای مختلف که معنا دهنده زندگی هستند به حساب آوریم.
و اما پرونده «۵ + یک و نیم»؛ در این پرونده سعی دارم تا با دست گذاشتن بر روی ژانرهای خاص و به قول معروف کمتر دیده شده (یا به بیانی دیگر، ژانرهایی که کمتر کسی دربارهی آنها صحبت کرده است و در معروفترین سایتهای سینمایی دنیا نیز، رد پایی از آنان نیست)، حرف بزنم و به معرفی ۷ فیلم در ژانر نامبرده، بپردازم (این هفت فیلم میتوانند به عنوان یک کالکشنی از فیلمهای سری چندگانه یا تریلوژی نیز معرفی شوند و صرفا یک فیلم منحصر به فرد نباشند). ۵ فیلم از ۷ فیلم، در اصلیترین شاخهی معرفی این سری پروندهها قرار میگیرند و ۲ فیلم دیگر نیز با شرط و شروطی در این لیست راه پیدا میکنند. القاب این دو فیلم به ترتیب (فیلم ششم: عددِ یک و فیلم هفتم: عددِ نیم)؛
فیلم ششم: فیلمی که شاید محوریت اصلی آن مربوط به ژانر نامبرده در پروندهی آن هفته نباشد ولی به همان میزان مربوط به موضوع است و یک نوع حس پارادوکسیکال را به ما تقدیم میکند. این فیلم شاید نتواند در لیست اصلی وجود داشته باشد ولی با دیدن آن، حس و حال ژانر صحبت شده را القا میکند (حسِ تضاد و ترادف با هم).
فیلم هفتم: این فیلم همانطور که از لقبش معلوم است (اختصاص دادن عدد «نیم» به فیلم هفتم)، دورافتادهترین و آندرریتترین فیلم پرونده میباشد و به عنوان فیلمی که از آن کمتر صحبت شده است، در آخر مقاله معرفی خواهد شد.
پرونده ۵ + یک و نیم: سینمای سرقت
منفی یا مثبت؛ فرقی نمیکند شما دانشمند باشید یا یک دزد! در هر صورت شما باهوش هستید که توانستهاید در یکی از این دو شغل چندین عملیات موفق در کارنامهی خود داشته باشید. صفتِ خوب یا بد بودن یک مورد، کاملا نسبی میباشد و ممکن است آن سارق به خیال خود کار حق را انجام میدهد (دزدی کردن را حق بداند) و بد نیست گریزی به مولانا بزنیم و از زبان او نیز این موضوع را بررسی کنیم؛ از دیدگاه مولانا، انسانها حق را با بدل آن اشتباه میگیرند نه باطل. کمی تامل کنیم و با فلسفهی خودمان آن را بسط دهیم؛ مولانا حق را در مقابل باطل نمیبیند بلکه آن را در مقابل بدلِ حق میداند و خوب و بد را به حق و بدلِ حق تشبیه کرده است. از این موضوع میتوانیم به چه چیزی برسیم؟ خواهیم دید که عملا باطلی وجود ندارد و ممکن است آن دانشمند نیز کار خود را حق بپندارد و یک انسان دیگر، به فعالیتی که دانشمند انجام میدهد، لقب بدل حق (کارِ دانشمند را بیهوده و بیثمر بداند) را بدهد (نسبی بودن صفتها در قیاس با هر مسئله). خب حالا به موضوع پروندهی خودمان برمیگردیم و سراغ سارقینی را میگیریم که هر کدام برای خود اهدافی دارند، هر کدام انگیزهای دارند و هر کدام یک انساناند؛ فقط کمی رویهشان تفاوت دارد! خب اگر به تاریخ سینما بازگردیم، خواهیم دید که زیرژانر سرقت همیشه در بین آثار سینمایی وجود داشته و از قبیل زیرژانرهایی به حساب میآید که تا آخرین سکانس، مخاطبانش را به پای داستان حفظ میکند و خاصیت سرگرمکنندگی بالایی دارد. یکی از دلایلی که میتوانم به استقبال زیاد بینندهها از این زیرژانر اشاره کنم، ترکیب با زیرژانرهای عامهپسندی است که در هر فیلمی یافت نمیشود ولی زیرژانر سرقت تمامی آنها را با هم دارد؛ مهمترین حس برخواسته از سرقت، هیجانهای بیاندازهای است که در طول عملیاتهای دزدی، به بیننده القا میشود که در کنار هیجان و آدرنالین بیش از حد، پارامترهای دیگری نیز باید به سرقت اضافه شوند تا سرقت به معنای واقعی خود جلوه کند؛ قطعا هر سرقتی نیازمند یک فرار دقیق و هدفمند است و این فرار هم بدون استفاده از وسایل نقلیه (زمینی، دریایی و هوایی) امکانپذیر نیست؛ پس ناخودآگاه میتوان زیرژانر سینمای ماشینی (پروندهی سینمای ماشینی را میتوانید در این لینک مشاهده کنید که به خودی خود میتواند به عنوان پروندهی سرقت «قسمت دوم» در نظر گرفته شود) را به این موضوع اضافه کنیم. در کنار آن، سرقتِ یکنفره کمی نامعمول و غیرمنطقی است پس همکاری تیمی و گرداندن یک تیم توسط یک رهبر نیز به ژانر سرقت اضافه میشود. از ژانر درام و تقریبا تراژیک داستانهای سرقت نیز نمیتوانیم غافل شویم و عاقبت تلخ (نه همیشه ولی اکثراً به عاقبتی تلخ منتهی میشوند) سارقین را ندیده بگیریم؛ پس با همهی این تفاسیر با ترکیبی از پرمخاطبترین زیرژانرهای سینمایی، سرقت، مواجه هستیم.
نکته: لیست ترتیب خاصی ندارد و رتبهبندی صرفا به صورت رندوم برای معرفی (تعدادی از بهترینها) لحاظ شده است.
نکته: اگر فیلمهای لیست را تماشا نکردهاید، ممکن است با خواندن توضیحات آنها، کمی داستان فیلم برایتان اسپویل شود. پس اگر فیلمی را از لیست ندیدهاید، به خواندن اسم و خلاصه داستانی که در پایان معرفی هر فیلم نوشته میشود، بسنده کنید.
یکم؛ Heat:
فیلم اول از لیست سینمای سرقت، چیزی بیشتر از یک سرقت است؛ سرقتی که به سطوح حیثیتی آن قدم گذاشته میشود و نه پلیس و نه سارق، قصد باختن در این کارزار را ندارند. مایکن مان اکشنساز نیز در این اثر با استفاده از ستارگانی چون آل پاچینو و رابرت دنیرو سوی دیگری از سرقت را با تقابل شخصیتهای پلیس و سارق داستان که مملو از حس خاکستری انسانیاند و پروتاگونیست و آنتاگونیست واضحی ارائه نمیدهند با جزئیات بالا به نمایش میگذارد؛ دغدغهی خانوادههای سارقین و مشکلات درام-تراژیک زندگی آنان نیز از دیگر پارامترهای قابل بیان از فیلمی چون «حرارت» یا Heat میباشد. آل پاچینو را در سوی پلیس و رابرت دنیرو را در سوی تیم سارقان داریم؛ Heat در کنار فیلمنامه سرقتمحورش، از سکانسهای بسیار زیبایی از نقشآفرینی بینظیر بازیگران تراز اولش چون پاچینو و دنیرو بهره میبرد و کمی از این لحاظ در مقابل فیلمهای مشابهاش، که تیم بازیگران سطح پایینتری دارند، سنگینی بیشتری را به دوش خود میکشد. آنها قراری (میتینگ) را با هم در رستورانی تدارک میبینند، در کنار پیشبرد و حل حفرههای داستان، این پاچینو و دنیرو هستند که با اَکتهای متناقض خود (به ترتیب، اَکت برونگرای پاچینو در نقش رئیس پلیس و اَکت درونگرای رابرت دنیرو در نقش رئیس سارقین)، سرد و گرم بسیار دلنشینی را با چاشنی اسم و رسم خود ایجاد کردهاند. این فیلم نیز داستانی از یک سرقت بزرگ را روایت میکند که با حواشی زیادی به مانند تیراندازیهای خیابانی و فرارهای دلهرهآور و هیجانانگیز همراه شده است. شخصیتهای مکمل فیلم به خوبی ساخته و پرداخته نشدهاند ولی تاثیر چندانی در رویه فیلمنامه ندارند و میتوان با کمی اغماض، این موارد را لحاظ نکرد.
خلاصهی داستان: «نیل مکالی» (رابرت دنیرو)، سارقی است که تخصصاش انجام سرقتهای بزرگ و پُرخطر مثل حمله به بانک و وسایل نقلیهی مخصوص حمل و نقل پول و اوراق بهادار است. «وینسنت هانا» ( آل پاچینو) نیز کارآگاهی لس آنجلسی میباشد که در به دام انداختن او مصمم است و …
دوم؛ Le cercle rouge:
فیلم دوم روایتی از یک سامورایی است. شاید ناگهان فکر و ذکرتان به سمت و سوی آکیرا کوروساوا، فیلمساز بزرگ ژاپنی رجوع کرده باشد و در پی ارتباط نام فرانسوی فیلم و این کارگردان ژاپنی باشید ولی باید بگویم که ما در فرانسه نیز یک سامورایی داشتیم! ژان پیر ملویل همان سامورایی اتو کشیده و آراسته با کت و شلوارهای تر و تمیز و پالتوهای گرم در فصل سرد زمستان است. یک سامورایی با کلاه، تیپ و شکل اروپایی در کالبدی از فرانسویهایی که قرار است در نقشهای مافیایی، پیمانی را با خون خود امضا کنند؛ «سیذارتا گوتاما موسوم به بودا با تکهای از گچ قرمز رنگ، دایرهای میکشد و میگوید: وقتی که انسانها، حتی ندانسته به دور هم جمع شوند، برای هر کدام از آنها هرگونه اتفاقی ممکن است رخ دهد، هرچند که آنها از این اتفاقها عبور میکنند، ولی در روز موعود دوباره در دایرهی سرخ گرد هم خواهند آمد.» جملات قبل همان چیزی است که سامورایی فرانسوی (ژان پیر ملویل) آن را میخواسته و با استفاده از چهار مرد که در راس آنان آلن دلون (در نقش کوری) که به عنوان سامورایی تنها خودنمایی میکند، در دایرهی سرخ گرد هم آورده است. سرقت نهفته در «دایره سرخ» کاملا سرد و پوشیده از برف و هوایی مه گرفته و دلگیر میباشد که در سکوت رخ داده است؛ یک سرقت هوشمندانه و صامت با نقشآفرینی با چشمها و حرکات بدن و دستها. آن قدر همه چیز مهندسی شده و با جزئیات بالا تدارک داده شده است که بعید میباشد از سکانس دزدی معروف این فیلم از جواهر فروشی، چشم بردارید و نخواهید صفر تا صد آن را چندین و چند بار پخش کنید و ببینید. از زوایای دوربین گرفته تا نگاه نافذ ملویل به کاراکترها و میزانسن و دکوپاژ در سکانس دزدی که همگی آنها نشان از تکنیک بالای ملویل دارد؛ همه چیز به خدمت سرقت چهار سامورایی تنهای داستانمان گرفته میشوند که چیزی جز اشاره کردن به یکدیگر، نمیدانند. کارگردان فیلم نیز قطعا در این ژانر فیلمها، نیاز به معرفی ندارد و از بزرگترین گنگستریسازهای فرانسه به حساب میآید که ژانر نئونوآر را به خوبی از بر است. تیم بازیگران فیلم نیز با درخشش عالی آلن دلون در ثقل این عملیات، به خوبی با فیلم آمیخته شده است و وقتی به تماشای رانندگی او با ماشینهای کلاسیک در خیابانهای سرد و خالی از هر گونه حس و حال مینشینید، ناخودآگاه او را با دیگر نقش این بازیگر در فیلمی دیگر از همین کارگردان (ملویل)، به نام «سامورایی» یا «Le Samourai»، اشتباه میگیرید.
خلاصهی داستان: «کوری» پس از پنج سال حبس از زندان آزاد میشود. کمی بعد او با «ووگل»، خلافکار فراری، و «ژانسن»، پلیس سابق الکلی و تیراندازی چابک دست هم راه میشود. آنان با موفقیت چهار میلیون دلار جواهرات باارزش را از محل نمایششان میدزدند و در این جا متوجه میشوند که مال خرشان معامله را برهم زده است و تمام نقشهها به هم میریزد و …
سوم؛ The Town:
«شهر» یا «The Town» نیز فیلمی عاشقانه-سرقت محور است که در لیست سینمای سرقت وجودش الزامی است. ساختهی بن افلک که روایتی از یک دزدی بیعیب و نقص از انسانهایی است که دزدی و دزدیدن از بانک و ماشینهای حمل پول، در خونشان است. دزدیدن شغل آنهاست و تنها راه امرار معاششان از این سو تامین میشود (حداقل برای مردم چارلزتاون آمریکا بدین شکل زندگی جریان دارد) و این بار نیز دزدی از جواهر فروشی و مراکز خصوصی نمیباشد بلکه هدف اصلی بانکها و خودروهای حمل پول هستند. تیم متشکل از حرفهایترینها در حوزههای مورد نیاز یک سرقت تر و تمیز است؛ در کنار ویژگی تکتک اعضای تیم، اعضای آن با طرحریزی نقشههای بسیار با جزییات و دقیق و پاک کردن تمام مدارک موجود در هر عملیات، احتمال دستگیری خود را تا پایینترین حد ممکن پایین میآورند ولی این وسط فقط یک چیز میلنگد، دل باختن یکی از اعضای تیم به یکی از طعمههایشان. «The Town» از سکانسهای سرقت به اندازهای بهره میبرد که برای دوستداران این زیرژانر، قطعا گزینهی خوبی برای دیدن است و در کنار زرق و برق سکانسهای سرقت، روایت یک خرده پیرنگ عاشقانه در بدنهی سرقت و کارهای خلاف، تناقض عجیبی را در سرتاسر اثر به وجود آورده است و همراه شدن با شخصیت اول فیلم، بن افلک (علاوه بر کارگردان، نقش اول فیلم را نیز به عهده دارد)، به خودی خود آدرنالین ما را در مواجهه با موانع داستان، با کاتالیزگری قدرتمند، سرعت میبخشد. البته توجه بسیار زیاد داستان به بن افلک و به حاشیه راندن شخصیتهای فرعی داستان حتی کاراکتر جیمز کالین (با نقشآفرینی جرمی رنر) که در کنار کاراکتر داگ مک ری (افلک) از مهمترین کاراکترهای فیلم به حساب میآمد نیز قابل چشمپوشی نیست ولی با تمام ضعفها، «شهر» لیاقت بودن در لیست سینمای سرقت را به عنوان نمایندهی آثار قرن ۲۱ دارد.
خلاصهی داستان: یک دزد حرفهای و سابقهدار در حالی که برای سرقت جدیدش برنامه میریزد، سعی دارد با مدیر بانکی که قبلا به آن دستبرد زده ارتباط برقرار کند و با آن وارد رابطه بشود. از طرفی یک مامور فدرال هم در صدد به دام انداختن او و افرادش است و با هر عملیات سرقت آنها به هدف نزدیکتر میشود و …
چهارم؛ The Sting:
چهارمین فیلم از لیست سینمای سرقت، بر مبنای سرقت و کلاهبرداری بنا نهاده شده است و در تار و پود آن، کانسپت سرقت جا گرفته و به خورد داستان رفته است. همانند فیلم اول از لیست، یعنی (Heat)، بازیگران «نیش» نیز سنگینی قابل توجهی را حمل میکنند و اسامیای چون پل نیومن و رابرت ردفورد (بازیگر و کارگردان)، حس و حال دیگری به فیلم میدهند و تماشای پل نیومن در نقش هنری گوندورف جذابیت فیلم را چندین برابر میکند. «The Sting» پس از گذشت ۵۰ سال از اکرانش، هنوز هم فیلمی سرحال و قابل دیدن است و ویژگی خستهکنندگی بعضی از آثار کلاسیک به آن رخنه نکرده است. از داستان و تریکهای فیلمنامهاش صحبتی نخواهم کرد و پیشنهادم فقط دیدن آن است (حتی اگر فیلم را ندیدهاید، خلاصهی داستان را هم مطالعه نکنید).
خلاصهی داستان: جانی هوکر، کلاهبرداری خردهپا، از دویل لانگان، رئیس مافیایی بزرگ بدون آنکه بداند دزدی میکند. لانگان خواهان انتقام از این بیحرمتی است. پس از اینکه یکی از همکاران هوکر، لوتر، کشته میشود او فرار کرده و نزد هنری گوندورف رابط لوتر میرود. هوکر میخواهد از توانایی گوندورف استفاده کند تا بتواند لانگان را بکشند. از اینرو، آنها نقشهای پیچیده را طراحی میکنند و از برخی افراد نیز کمک میگیرند که خود خواهان سهم هستند. در این نقشه هوکر و گوندورف باید از تمامی استعدادهای خود و کمی اعتماد به نفس استفاده کنند.
پنجم؛ Reservoir Dogs:
آقای بلوند، آقای صورتی، آقای نارنجی و دیگر آقایان محترم در گاراژ؛ تا میتوانید به هم تهمت بزنید و تمام تلاش خود را برای پیدا کردن نفوذی بکنید!
اولین اثر کوئنتین تارانتینو در سینما یک اثر درست و حسابی جنایی/سرقت است، البته فراموش نکنیم که ژانر تارانتینویی را نیز به آن اضافه کنیم (به نظرم پروندهی «۵ + یک و نیم» با موضوع این زیرژانر یعنی تارانتینویی هم باید بنویسم!) و آن قدر این ژانرها را هم بزنیم که حتی ندانیم کجایش سرقت است، کجایش کمدی-دارک و کجایش آقای قهوهای داستانمان (خود تارانتینو). تارانتینو با ترکیب یک سرقت با روایت غیرخطی و درهم برهمش با بازیگرانی کاربلد چون تیم راث و مایکل مدسن و بقیه آقایان، روایتی چالش برانگیز را بازگو میکند. یک سرقت در بکگرند فیلمنامه انجام شده است (سرقت را در طول داستان به صورت قطرهچکانی به مخاطب ارائه میدهد که سادگی آن را با روایت غیرخطیاش، میپوشاند و پیچیدگی جذابی به فیلمنامه میدهد) و هدف اصلی فیلم به اعضای تیم سارقین و ارتباط آنها خلاصه میشود. ریزهکاریهای زیادی هم به مانند نامگذاری شخصیتهای داستان به اسامی رنگها و پیدا کردن یک نفوذی در بین آنها نیز به افزودن عنصر جذابیت به فیلم موثر است. در کنار تمامی موارد گفته شده، آن خون و خونریزی دیوانهوار تارانتینویی را نیز به این فیلم از لیست سینمای سرقت اضافه کنید که نباید از قلم بیفتد.
خلاصهی داستان: بعد از اینکه یک سرقت ساده از جواهر فروشی شکست میخورد، سارقانی که از آن سرقت جان سالم بدر بردهاند به این نتیجه میرسند که یکی از آنها نفوذی پلیس است و در یک گاراژ با هم نزاع میکنند و …
ششم؛ Inception:
یادآوری: فیلم ششم: فیلمی که شاید محوریت اصلی آن مربوط به ژانر نامبرده در پروندهی آن هفته نباشد ولی به همان میزان مربوط به موضوع است و یک نوع حس پارادوکسیکال را به ما تقدیم میکند. این فیلم شاید نتواند در لیست اصلی وجود داشته باشد ولی با دیدن آن، حس و حال ژانر صحبت شده را القا میکند (حسِ تضاد و ترادف با هم).
فیلم ششم همان اثری است که باید حس پارادوکسیکالاش را با موضوع پرونده القا کند. به نظرم فیلم «تلقین» از کریستوفر نولان، بیشترین لیاقت را برای دریافت جایگاه ششم این پرونده دارد. این اثر روایتی از یک سرقت است، نه یک سرقت کلاسیک از بانک و خودروهای حمل پول و جواهر فروشیها، بلکه سرقت ایده از ذهن انسانها. پس کاب (لئوناردو دیکاپریو) نیز به خودی خود یک سارق است، سارق ایده. «تلقین» نیز یک ایده ساده با ساختاری پیچیده دارد که همانند فیلم پنجم از لیست (سگهای انباری از تارانتینو) جلوه میکند. «تلقین» مشکلات زیادی دارد که غیرقابل چشمپوشی هستند و نمیتوان از تداخلهای مکرر بین رویاهای اشخاص (دنیای به اصطلاح سورئال) و واقعیت (دنیای رئال) گذشت که این امر، مشکلش وقتی نمود پیدا میکند که نولان با خودآگاهی دست به چنین عملی زده است نه به صورت ندانسته. البته نولان دلیلی برای کارش داشته که میتوان آن را برای ایجاد پیچ و خم بیش از حد داستانی تعمیم داد که به قیمت از دست رفتن هر دو جهان فیلم تمام شده است. آتش طمع نولان به تار و پود فیلم نفوذ کرده و در مراتب بالاتر، این کارگردان در نمایش قدرتمندش به مانند اثری چون «ممنتو» (نقد و موشکافی این فیلم را میتوانید در این لینک مطالعه کنید) بازمیماند و نمیتواند اثری با پیچش بهاندازه و در عین حال هم واضح و هم مبهم، ارائه دهد. با پایانبندی «تلقین» به نتیجهگیری وضعیت این فیلم خواهیم رسید که در پایان نیز بین رویا و واقعیت گیر میکند و در بلاتکلیفی میماند و در ارائهی فرم ناتوان ظاهر میشود. با تمام این تفاسیر، نولان همچنان در تکنیک در بین کارگردانان حال حاضر هالیوود، در سطح بالایی قرار دارد و «تلقین» نیز از این مورد مستثنی نیست و فیلمی با پروداکشن قوی و فیلمبرداری و تکنیکهای سینمایی سطح بالا میباشد.
خلاصهی داستان: کاب (لئوناردو دی کاپریو) یک مهاجم شرکتی با بالاترین قابلیت است. او به ذهن افراد دیگر نفوذ میکند تا ایدههایشان را بدزدد. حالا او توسط یک میلیاردر قدرتمند استخدام شده تا برعکس کار خود را انجام دهد: کاشتن یک ایده در ذهن یک رقیب و …
هفتم؛ The Killing:
یادآوری: فیلم هفتم: این فیلم همانطور که از لقبش معلوم است (اختصاص دادن عدد «نیم» به فیلم هفتم)، دورافتادهترین و آندرریتترین فیلم پرونده میباشد و به عنوان فیلمی که از آن کمتر صحبت شده است، در آخر مقاله معرفی خواهد شد.
از اولین ساختههای استنلی کوبریک فقید، یک فیلم سرقت/جنایی به اسم «The Killing» بود که با بودجهای اندک راهی سینما شد. «The Killing» اثریست ساختارشکن در کارنامه این کارگردان البته نه به منظور منسجم بودن فیلم و تفاوت آن با دیگر آثار کوبریک بلکه به دلیل نداشتن امضای کاری همیشگی کوبریک که به بلوغ نرسیده و در این فیلم نیز بسیار مشهود بود. به عنوان مثال اگر این فیلم در اواخر دوران کارگردانی کوبریک تولید میشد، قطعا با یک اثر روانشناختی/ آنتروپولوژی طرف بودیم که کوبریک در جایگاه کارگردان، با ذهن و روانمان بازی کرده و قلقلکهای مستمر خود را لحاظ میکرد ولی «The Killing» بسیار سادهتر از این حرفاست و روایتی از یک سرقت بزرگ با گروهی از چند مرد مسن و خانوادهدار است که برای بهتر کردن شرایط زندگیشان، دست به چنین عملیاتی میزنند.
خلاصهی داستان: پنج دوست مسن، تصمیم میگیرند با نقشهای ماهرانه در زمان برگزاری مسابقات اسبدوانی دست به سرقت بزرگی بزنند. در این بین یکی از آنها ماجرا را برای همسرش تعریف میکند. زن او هم به مرد جوانی که عاشق اوست، اطلاع میدهد تا با غافلگیر کردن دزدان، پولها را به چنگ آورده و …
نظر شما چیست؟ آیا فیلمهای معرفی شده را دیدهاید؟ قطعا فیلمهای بیشتری برای جای گرفتن در لیست وجود دارند ولی با احتساب محدودیت ۵ فیلم برتر مواجه بودیم و مجبور به فیلتر تعدادی از بهترینها شدیم.
این سری از مقالات با موضوعات بسیار متنوع ادامه دارد …
نظرات