آیا تا به حال به حالات افرادی که در طول روز از کنار ما می گذرند توجهی کردهاید؟ چه تعداد از افرادی که به زندگی روزمره خود میپردازند در اعماق وجود خود احساس سرزندگی میکنند و بی وقفه به نبرد با مشکلات زندگی میپردازند؟ از سوی دیگر چه افرادی با وجود داشتن تمامی عملکردهای یک موجود زنده از درون شکستهاند و فقط سنگینی بار زندگی را یدک میکشند؟ به راستی چه چیز میتواند باعث شود که فردی با تلاش و امید به زندگی بپردازد و دیگری در حکم مردهای متحرک باشد؟ بعضی اتفاقات میتوانند باعث شوند که فردی در طول زندگی خود از داشتن احساس محروم شود و فقط اسم زنده بر او اطلاق شود. به راستی آیا این موضوع صحت دارد؟ با سینماگیمفا همراه باشید.
یکی از فیلمهایی که در جشنواره فیلم های سینمایی کن سال جاری عمدهی توجهات را به خود جلب کرده بود، اولین ساختهی نویسنده فیلمهای تحسینشده و زیبای «سیکاریو» و «اگر از آسمان سنگ ببارد» بود که برای اولین بار وی را نه تنها به عنوان نویسنده، بلکه در مَسند کارگردانی مشاهده میکردیم. همانطور که انتظار داشتیم نخستین اثر«تایلر شریدن» به طور فوق العادهای زیبا و اغوا کننده از کار درآمده است و نظرات مثبت جمع کثیری از منتقدین را نیز به همراه داشته است.
«رودخانه ویند» فیلمی در ژانر جنایی-هیجان است که سبک آن از دیگر آثار کارگردانش (که البته فقط فیلمنامه آنها را تحریر کرده) احساس غربت نمیکند و در این فیلم هم تمرکز اصلی فیلمنامه برروی شخصیت های اصلی و حالات آنها است که به آن خواهیم پرداخت.
داستان فیلم از جایی روایت میشود که شخصیت اصلی ما، کوری لمبرت با بازی جرمی رنر که مامور سازمان حیات وحش و یک شکارچی ماهر است، در یک بوران شدید جسد دختری را پیدا میکند که او را به خوبی میشناسد، زیرا قبل از مرگ دخترش بهترین دوست او بوده است. به دلیل بعضی مشکلات قانونی رئیسپلیس این منطقهی کوهستانی که در ایالت وایومینگ که محلی بسیار سرد است واقع شدهاست، با FBI تماس میگیرد و آنها نیز یک مامور جوان و بیتجربه به نام جین بانر «الیزابت السن» را به آنجا اعزام میکنند. جین طی تحقیقاتی که انجام میدهد به این موضوع پی میبرد که بدون کمک کوری لمبرت که آن مکان را نیز به خوبی میشناسد قادر به حل این پرونده نیست و به همین دلیل از او درخواست کمک میکند و او نیز درخواست جین را می پذیرد و پس از آن در طی جستجوی آنها حول پرونده قتل و روبرو شدنشان با حقایقی تلخ، فیلم با یک ضرب آهنگ نرم ماجرای کشته شدن دختر بیگناه داستان را روایت میکند. از نقاط قوت فیلم که قلب آن را همواره تپنده نگه می دارد شیوه روایت فوقالعاده آن است تا صحت این موضوع که شریدن در کارگردانی هم دستی قدرتمند دارد هرچه بیشتر بر ما روشن شود و میتوان ماحصل آشنایی او با اصول فنی فیلمسازی را در صحنهی فلش بک اواخر فیلم که روشن کنندهی گره کور قتل داستان است، دانست.
در تمام طول فیلم حالات روحی و رفتاری کاراکتر اصلی فیلم از ویژگیهایی است که باعث شده آن را ازعموم فیلمهای ژانر جنایی تمیز دهیم و ارزش زیادی را برای آن قائل شویم، صد البته که در فیلمهای قبلی که شریدن نویسنده آن بوده است نیز ما این جریان کاوشگر رفتاری برای شخصیتهای اصلی خود را شاهد بودهایم که شخصیت اصلی فیلم سیکاریو با بازی «امیلی بلانت» شاهد مثالی بر این قیاس است.
کوری:تو زن قوی هستی جین، خودت تونستی خودتو نجات بدی جین:بیا رو راست باشیم من فقط شانس اوردم
کوری:اینجا چیزی به نام شانس وجود نداره…شانس متعلق به شهره… شانس جایی هست که ممکنه اتوبوس بهت بزنه یا ازت سرقت بشه…اینجا یا نجات پیدا میکنی و زنده میمونی،یا تسلیم میشی و اینو قدرت و روح خالصت مشخص میکنه.
شخصیت کوری در طول روایت داستان خود را به دلیل اتفاقی که برای دخترش افتاده است گناهکار میداند و نحوه رفتار وی که بازی فوق العاده «جرمی رنر» کمک بسیاری به آن کرده است از همان ابتدای فیلم مخاطب را متوجه شکاف روحی عمیق و غمگین بودن شخصیت او میکند که میتوان اوج آن را در سکانسی که دلیل مرگ دخترش را به جین توضیح می دهد حس کرد، به همین دلیل او تصمیم میگیرد تا در حل معمای قتل بهترین دوست دختر فقیدش به مامور بیتجربه داستان کمک کند و پیدا کردن قاتل دختر مرده را به عنوان پنجرهای که به رستگاری وی ختم میشود مشاهده کند. از سوی دیگر جین به خوبی مشکلات پیش روی شخصیت زن داستان را برای بیننده مصور میکند که آن را نیز باید مدیون نقشآفرینی خوب «السن» بدانیم.
موسیقیهای متن فیلم نیز از زیباترین و لذتبخشترین بخشهای فیلم هستند که به تمامی لحظات آن جان بخشیدهاند و به خوبی تمام جو محیطی سرد و بیجان منطقهای برفی که اتفاقات بدی در آن افتاده است را القا میکند و مانند لباسی بسیار زیبا بر پیکرهی فیلم نقش بسته است.
در بخش فیلم برداری نیز با یک اثر زیبا طرف هستیم و بن ریچاردسون کار خود را در این زمینه خوب انجام داده است تا در حین دیدن فیلم شریان زندگی طبیعت برای بیننده به خوبی محسوس شود.
بعد از دیدن فیلم احساس غریبی به من دست داد،گویا فیلم من را در کنار شخصیتهای اصلی درماندهاش درگیر ماجرای تلخ خود کرده بود. البته موضوع این نیست که دیگر فیلم ها نمیتوانند این رسالت را به عرصه عمل برسانند، اما رودخانه ویند گویا در شالوده خود از اسلوب سادگی و صمیمیت بیشتر و توصیفی بسیار رسا و قدرتمند استفاده میکرد، همان سبکی که پیشتر «دختری با خالکوبی اژدها» در بطن خود پنهان کرده بود و این فیلم من را به یاد آن نیز انداخت. شاید این موضوع به دلیل این باشد که شخصیتهایی که در فیلم آنها را مشاهده کردیم در اطراف خود ما نیز یافت میشوند و حتما نیازی نیست قتلی برای کسی اتفاق بیافتد تا بتوان به عمق درماندگی آنها پی برد، همانطور که در دیالوگی از فیلم شاهد آن بودیم بعضی افراد مبارزه میکنند و بعضی تسلیم میشوند و این شباهت اصلی فیلم با زندگی واقعی است.
درنهایت میتوان این فیلم را یکی از زیباترین فیلمهای سال و اثری ماندگار در ویترین سینما دانست که دیدن آن به دفعات متعدد نیز خالی از لطف نیست. تایلر شریدن با این فیلم نشان داد که در کارگردانی هم به مانند قلم زدن استعدادی بی نظیر دارد، همچنین در فصل جوایز سینمایی امسال نیز باید منتظر درخشش این اثر باشیم. «رودخانه ویند» فیلمی است که به مانند اسمش در لابهلای زندگی جریان دارد، زندگی افرادی که عدهای از آنها تسلیم شدهاند و عدهای هم با وجود مشکلات از مبارزه دست نمی کشند. دیدن این فیلم به تمامی دوستداران سینما به ویژه سبک جنایی توصیه می شود.
نظرات