سرشت تلخ بشر | نقد و بررسی فیلم Sweet Virginia

30 January 2018 - 19:14

فیلم ویرجینیای شیرین، شاهکار بلامنازع سینمای مستقل ۲۰۱۷ میلادی است. فیلمی است که برخلاف نام‌گذاری مطبوع، خوشایند و اغواکننده‌اش، روایت تکان‌دهنده‌ی واقع‌گرایانه‌ای است که تلخ‌کامی، رنج طاقت‌فرسا و غم جانکاه انسان‌ها را در تنگنای ناخوشایند و نفس‌گیری به نام زندگی به نمایش می‌گذارد. ویرجینیای شیرین، بُرش مقطعی به‌ظاهر کوتاه اما زجرآوری از زندگی روزمره، پُرپیچ‌وخم و گهگاه کسل‌کننده‌ی انسان‌ها است که با دشواری‌ها، محنت‌ها و کشمکش‌های جان‌فرسا و بی‌رحم واقعیت تراژدیک زندگی روایت می‌گردد و حکایت به‌غایت اندوهناکی است که در آن، انسان هیچ‌گاه و هیچ‌وقت پیروز و کامیاب این عرصه‌ی متلاطم و سرسخت نیست زیرا در این کارزار ژیان و نبردگاه طاقت‌فرسای مُضمحل‌کننده، مرگ، نابودی و زوال لزوماً به معنای صرف‌نظر کردن، رهایی یا چیرگی و برتری نیست؛ گاه خاطرات، یادگاری‌ها و یادبود گذشته‌ی دراماتیکِ به‌ظاهر فراموش‌شده، چنان ذهن و روان را می‌خراشد و می‌آزارد و انسان را همچون خرسی زخمی و ریشناک در قفسی فولادین، اسیر و برده‌ی دست‌وپابسته‌ی خود می‌کند که آرزوی مرگ، نیستی و آسودگی از این دنیا، به رؤیای شیرین و دلپذیری بدل می‌گردد و شاید ویرجینیای شیرین، کنایه‌ای سوزناک و افسوس‌وار به گذشته‌ای به‌ظاهر دردناک و تلخ اما درواقع شیرین و لذّت بخشی است که در آن کاراکترهای داستان به شکل گیج‌کننده‌ای در آن گیر اُفتاده‌ و محبوس شده‌اند. هر کاراکتر در منجلاب و مُردابی ژرف و تعفن‌آور از خاطرات دورودراز قدیمی گیرکرده و شاید از این گذشته‌ی ماتم‌زده، محنت‌ها و اندوه‌های فرسوده کننده‌ای نیز با خود به این زمان آورده است اما حال فرار و رهایی از آن‌ها، برای روان درهم‌گسیخته‌ی او امکان‌پذیر نیست و او باقی‌مانده است و غمی فرساینده و تکرارشونده از یک تلخی زهرآگین به‌ظاهر شیرین. با سینماگیمفا همراه باشید.

ویرجینیای شیرین، داستان مرگ‌ها، خیانت‌ها، تردیدها و بُهت‌زدگی‌های تنش‌آمیز و مستهلک‌کننده‌ای است که حتّی پیچیده‌ترین و یا تاریک‌ترین بخش انسان را نیز مبهوت، سرگردان و مردّد می‌کند. ویرجینیای شیرین، داستان تصمیم‌های دشوار، سرنوشت‌ساز و اجتناب‌ناپذیری است که انسان باید در تاریک‌ترین و غیرقابل‌پیش‌بینی‌ترین لحظات زندگی‌اش بگیرد و روایت ترسناک و تیره‌وتاری است که کاراکترها را مجبور به بازی در میدان نبرد هولناک و قساوت‌واری می‌کند که پایان و فرجام دلهره‌آوری جز پذیرفتن پیامدها و عواقب دردناک تصمیماتی که خود گرفته‌اند، ندارد و مرگ، قضاوت‌گر و داور قاطع نهایی است که سرنوشت اندوهناک کاراکترها را یک‌به‌یک مشخص می‌کند.

ویرجینیای شیرین، اثر درام فوق‌العاده‌ای است که تماشاگر را شگفت‌زده و مبهوت داستان‌پردازی سیّال و روایت ریشه‌دار و ساختارمند خود می‌کند. سبک روایی داستان، بسیار سرراست، صریح و بی‌پرده و بدون شیله‌وپیله‌ی اضافی و نامربوط است و روایت بی‌پروا و میخکوب‌کننده‌ی فیلم که در بستری از درام تلخ و خشونت متهورانه روی می‌دهد، تماشاگر را در اندوه و آزردگی جان‌فرسا و غم‌افزایی درگیر می‌کند. فضاسازی و دکوپاژ ویرجینیای شیرین، تاریک و افسرده‌وار است و به قولی چنان غم و پریشان‌حالی مزمن و مشمئزکننده‌ای در بطن و نهان فیلم ریشه دوانیده است که تماشاگر ناخودآگاه از درون می‌گسلد و در پس چهره‌ی مغموم و گرفته‌ی تک‌تک کاراکترها، چنان اندوه جانکاه و رنج‌آوری نهفته است که بنیان عاطفی – هیجانی و ذهن اندیشناک تماشاگر را آرام‌آرام می‌خراشد. درون نگاه دل‌تنگ و چشمان خسته و پژمرده‌ی شخصیت‌ها، غم و خیالی محزون پنهان است که خبر از آگاهی و اندیشه‌ی بی‌تاب آنان می‌دهد. در ویرجینیای شیرین، هر کس با پیامدها، ماحصل و عواقب بُهت‌آور نیّت‌ها، تصمیمات و باورهای خود در حال کلنجار رفتن و گلاویز شدن است و وجدان و باطن مشوش انسان، به‌مثابه‌ی عرصه‌ی منازعه‌ی خونینی است که در پس شکنجه‌ها، عذاب‌ها و دردهای کاراکترها پنهان‌شده است.

در ویرجینیای شیرین، هیچ‌کس از عواقب تصمیمات، انتخاب‌ها و کارهایی که انجام می‌دهد مبرّا، بی‌تقصیر و آسوده‌خاطر نیست. پیامدها به‌مثابه‌ی سایه و شبح شوم هول‌انگیزی هستند که بر زندگی تیره‌وتار و کسالت‌بار کاراکترها چنبره زده‌اند و رویارویی و دست‌به‌گریبان شدن با عواقب این اعمال، اجتناب‌ناپذیر و ناگزیر به نظر می‌رسد. مرگ و خاموشی ابدی، عادلانه‌ترین و شاید هم بی‌مکافات‌ترین تاوان و زنده ماندن و غوطه‌ور شدن در اقیانوسی بی‌انتها و ژرف از اندیشناکی و سرگشتگی بی‌پایان، سخت‌ترین و شاید بی‌رحمانه‌ترین کیفری است که کاراکترها در این فیلم متحمل می‌شوند. فیلم ویرجینیای شیرین، روایتی از ژرفنای تلخی بی‌پایان واقعیت زندگی انسان است که تلخ، گزنده و غمناک نیز تمام می‌شود اما این‌همه‌ی ماجرا نیست؛ در این دنیای تاریک و محنت آلود از ناملایمات و دشواری‌ها و خاطرات دورودراز و تباه‌کننده از گذشته‌ی رنج‌آور، همچنان کاراکترهایی زنده باقی می‌مانند و جان سالم به درمی‌برند و شاید کاراکتر اصلی و بازنده‌ی بازمانده‌ی بزرگ این فیلم، تماشاگر تیره‌روزی باشد که تلخی‌های روایت را می‌بیند، از اعماق وجود، طعم گزنده‌ی آن را می‌چشد و با تمام وجود حس می‌کند و در اوج این هم ذات پنداری، درگیری و آمیختگی عاطفی – هیجانی مورمور کننده و جان‌فرسا، تک‌وتنها باقی می‌ماند و به شکل ناباورانه‌ای، در گردابی مخوف و طوفانی از افکار فرساینده‌ی روح و اندیشناکی طاعون‌وار تباه‌گر، آواره و سرگردان طرد می‌شود و رها می‌گردد.

فیلم ویرجینیای شیرین، جز معدود فیلم‌هایی است که سعی ندارد با غلظت بخشی و درشت‌نمایی شخصیت‌پردازی و احساسات هیجانی کاراکترها، آن‌ها را به دو سر پیوستار خوب و بد تقسیم کند. ویرجینیای شیرین، به‌دور از یک روایت کلیشه‌ای و به‌ظاهر پرداخت‌شده اما از درون میان‌تُهی و پوچ که در بسیاری از فیلم‌ها دیده می‌شود، شخصیت خوب و شخصیت بد ندارد؛ قهرمان و ضدقهرمان ندارد؛ انسان سپید و انسان سیاه ندارد بلکه همه‌ی کاراکترها، خاکستری ‌بی‌فروغ و زهوار دررفته‌ای هستند که به‌خوبی انسان‌های کاملاً معمولی و پیش‌پاافتاده‌ای‌ را به تصویر می‌کشند که همه‌ی ما، بسیاری از آن‌ها را در زندگی روزمره‌ی خود می‌بینیم و بی‌خبری و ناآگاهی از باطن مه‌آلود و ابهام‌آمیز آنان، شاید تنها نقطه‌ی تفاوت و تمایز اساسی میان این بازی واقعیت – نمایش باشد. در ویرجینیای شیرین، حتّی مخوف‌ترین و به‌اصطلاح تاریک‌ترین شخصیت نیز – الوود – همانند یک انسان معمولی، می‌خندد، شوخی می‌کند، از ساده‌ترین امور زندگی هیجان‌زده و شاد می‌شود، بی‌مقدمه و ناگهانی دل‌تنگ مادر می‌گردد، خشمگین می‌شود و حتی در سخت‌ترین و ملتهب‌ترین شرایط، تصمیم می‌گیرد که اعتماد کند و بی‌خیال شود و شاید سخت در اشتباه است. او فقط یک انسان معمولی است و راز غم نهفته و جان‌سوز در ویرجینیای شیرین، این است که ما فیلم نمی‌بینیم بلکه تصویری واقع‌گرایانه، طبیعت‌گرایانه و دشوار از زندگی چند انسان معمولی را تماشا می‌کنیم که واقعاً با همه‌ی خوبی‌ها و بدی‌هایشان انسان هستند نه بازیگر و سوپراستار و همین روایت ملموس، چنان تصویری صریح، بی‌پرده و ژولید‌ه‌وار از واقعیت را به نمایش می‌گذارد که سبب پریشان‌حالی و ازهم‌گسیختگی روان آزرده‌ی تماشاگر می‌گردد و او را بُهت‌زده می‌کند.

زوایای کادربندی و قاب‌بندی تصویری فیلم، بدون عیب و نقص و در یک‌کلام فوق‌العاده است. فضای تیره‌وتار و غم‌افزای فیلم به‌خوبی با کمک کادربندی‌های مناسب، دقیق و از پیش فکر شده، پرداخت و آرایه بندی شده است. تمرکز قاب‌بندی‌های دوربین بر روی صورت خسته‌ی شخصیت‌ها و در مرکز کانون قرار دادن چشم‌ها به‌عنوان دروازه‌های روح، فُرم بصری و ساختار تصویری فیلم را ازلحاظ زیبایی‌شناختی، پُربار و خوش‌منظر کرده است. همچنین دورنماهای گیرا، مناظر زیبا و چشم‌اندازهای خیره‌کننده و درخشانی که در لابه‌لای روایت داستانی فیلم استفاده‌شده است، به این زیبایی بصری فیلم، ارزش دوچندانی بخشیده است. سبک فیلم‌برداری و نوع روایت بصری داستان و پرداخت محتوایی، بسیار شبیه به مؤلفه‌های روایی تیلور شریدان در فیلم‌های Wind River و Hell or High Water است و حتّی این فضاسازی بصری و محتوایی، شباهت شُسته‌ورفته‌ اما غیرمنتظره‌ای نیز با فیلم Sicario دارد و در این فیلم‌های بدون استثنا فراموش‌نشدنی و شاهکار، ما با روایتی سرد، خشن و اندوهناک از ذات بشر و مکافات انسان بودن مواجهه هستیم که در تک‌تک ثانیه‌ها، روح و روان تماشاگر را می‌آزارد و این همانندی، شاید به این دلیل باشد که در همه‌ی این فیلم‌ها، به‌نوعی تیلور شریدان، در بستر اجرایی و یا پُشت‌صحنه‌ی کار حضور داشته و در دو فیلم نخست در قالب کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس و در فیلم دوم به‌عنوان فیلم‌نامه‌نویس، توانسته است اثر یا نشانی هرچند ظریف اما ملموس و شگفت‌آور از ردپای خود را بر جای بگذارد و نکته‌ی مهم قضیه این است که جیمی ‌ام. داگ کارگردان تازه‌کار فیلم ویرجینیای شیرین با بهره‌گیری از فیلم‌نامه‌ی تحسین‌برانگیز برادران چاینا، تلاش کرده است تا حد استطاعت خود، از فُرم و ساختار بصری و روایت محتوایی تیلور شریدان و تا حدی نیز دنیس ویلنیو، گرته‌برداری و یا تقلید کند اما نه‌تنها به شکل غافلگیرکننده‌ای در این کار شاید ناممکن و نامحتمل موفق شده است بلکه به‌گونه‌ای دراماتیک‌وار روی دست هردوی آن‌ها نیز زده و اثری به‌یادماندنی خلق کرده است که بدون تعارف و گزافه‌گویی، شایسته و سزاوار‌ لقب شاهکار است؛ شاهکاری تکرار نشدنی از روایت واقع‌گرایانه‌ی سرشت تلخ بشر.

و امان از موسیقی مسحورکننده و ویرانگر برادران بلیر – بروک و ویل – که ویرجینیای شیرین را با این نوای غم‌افزا و خفه‌کننده‌ی خود، به معنی واقعی کلمه تلخ و زهرآگین کرده‌اند. موسیقی اُستادانه و بی‌نظیر برادران بلیر، به‌مثابه‌ی دل‌مُردگی و پژمردگی سوزناک و رنج فروخورده و پایمال‌شده‌ی تک‌تک کاراکترها است که پالایش‌یافته و تطهیر شده است و در قالب نوای محنت‌آلود و دلسردکننده‌ی ملالت‌آوری، روایت می‌شود. پایان‌بندی به‌غایت تراژدیک فیلم که پس از کلنجار رفتن‌های بسیار، بالأخره بغض، غم و خشم انباشته و فروخورده‌ی کاراکترها – و شاید تماشاگر – را یک‌به‌یک می‌ترکاند، بدون موسیقی شاهکار برادران بلیر، حقیقتاً غیرقابل‌تصور و خیالی امکان‌ناپذیر و دست‌نیافتنی است و معنا و مفهوم ژرفی که این نوای ماتم‌زده به جریان روایت بصری فیلم بخشیده است، واقعیتی غیرقابل‌چشم‌پوشی و انکارناپذیر است.

فیلم ویرجینیای شیرین، نقطه‌ی اوج و کمال قلّه‌ی صعب‌العبور و طاقت‌فرسای یک درام دلهره‌آور تعلیق زایی است که جیمی ام. داگ و برادران چاینا، توانسته‌اند در اولین تجربه‌ی جدی‌شان آن را شجاعانه و به شکل جسارت‌آمیزی فتح کنند و ویرجینیای شیرین، شاید جز معدود روایت‌های ساختارمند، غیرقابل منتظره و هولناکی باشد که یک سینما دوست واقعی می‌تواند در طول دوران زندگی‌اش، به اُمید و انتظار تماشای آن بنشیند و به نظر می‌رسد که جیمی ام. داگ و برادران چاینا، سوارکاران تازه‌کار اما چالاک، چابُک و بی‌پروای این کاروان و قافله‌ی به نفس افتاده، بی‌رمق و کسل‌کننده‌ی تجاری‌سازی آبکی هالیوود هستند که قرار است طی چند سال آینده، حسابی ما را شگفت‌زده و غافل‌گیر کنند و در کنار تیلور شریدان و دنیس ویلنیو، با دم و نفس مسیحایی خود در سینه‌ی چرک‌آلود، خاک گرفته و غُبار نشسته‌ی سبک فیلم‌سازی هُنری و خلاقانه، بدمند و جان و حیاتی نو به کالبد پوسیده و فروپاشیده‌ی آن بدهند.

من همیشه در این اندیشه‌ی فرسوده‌کننده و ویرانگر بوده‌ام که چرا انتقاد، عیب‌جویی و ایرادگیری و به قولی غُر زدن، بسیار آسان‌تر و راحت‌تر از تحسین، تمجید و ستایش زیبایی‌ها است و همیشه هم به شکل تراژدیکی از پاسخ بازمانده‌ام. چرا انسان به‌گونه‌ای آفریده یا برنامه‌ریزی‌شده است که به‌راحتی می‌تواند فحش بدهد، بدوبیراه بگوید و با بددهانی و رکیک‌گویی قلب‌ها را بشکند و ذهن‌ها را بیازارد اما نمی‌تواند به همان راحتی لب به ستایش، عشق ورزیدن و تحسین شگفتی‌ها باز کند و چرا در این هنگام، حُناق خفه‌کننده‌ای می‌گیرد و زبانش در کام قفل می‌شود؟ شاید این هم یکی از باگ‌های بی‌شمار سرشت بشریت است که زبانی به‌غایت تُندوتیز و تلخ دارد که در تشریح زشتی‌ها، کژی‌ها و نازیبایی‌ها، به‌غایت روان‌تر و سیّال‌تر دردهان می‌چرخد و در مقابل توصیف خوبی‌ها و زیبایی‌ها به لُکنت و پراکنده‌گویی دیوانه کننده‌ای می‌اُفتد و امید دارم که این مشکل در آپدیت‌های بعدی بشریت رفع گردد و همه‌ی این حرف‌ها را برای آن گفتم که بگویم ویرجینیای شیرین، فیلمی است که زبان در مقابل توصیف و تشریح زیبایی‌شناختی آن، قاصر، ناتوان و رنجور می‌ماند و گاه مطالعه‌ی نقد یا یادداشتی از یک فیلم، فقط می‌تواند سایه‌ای رنگ و رو رفته، پژمرده و بی‌فروغ از واقعیت محض آن را به نمایش بگذارد و به همین دلیل است که هیجان اغواگرایانه، شوریدگی خلسه‌وار و تلاطم غلیان‌گری که درنتیجه‌ی تماشای یک فیلم – هرچند کوتاه – بر انسان می‌گذرد، از مطالعه‌ی طولانی و کسالت‌بار یک کتاب گاه چندین جلدی قطور، بیشتر و افزون‌تر است و من به‌جای اطاله‌ی کلام و پُرحرفی‌های بی‌فایده، فقط شما را به تماشای این فیلم حواله و ارجاع می‌دهم و درنهایت می‌گویم که فیلم ویرجینیای شیرین، بدون اغراق روایت افسرده‌وار و مالیخولیایی است که ذهن را آرام‌آرام می‌فرساید و ماسیده می‌کند و همچون شعله‌ی فانوس زهوار دررفته‌ای در کولاک و طوفانی مخوف و سرد تا آخرین ثانیه‌ها و لحظه‌هایی که می‌تواند دردمندانه و شاید گستاخانه مقاومت می‌کند و به ناگاه در اوج ناباوری و فروماندگی، هنگامی‌که خوش‌بینانه گمان می‌کنیم طوفان تمام‌شده است و مشقّت‌ها و رنج‌های جان‌فرسا را پشت سر گذاشته‌ایم، در آرامش شکننده‌ی پس از طوفان، فانوس پوسیده‌ی ما به شکل تایتانیک‌واری از هم می‌گسلد و از درون می‌شکند و سکوت کرکننده‌ی خاموشی همه‌جا را فرامی‌گیرد و اینجا است که جز یک فضای ظلمانی، مسموم و زهرآگین از غم و اندوه گران‌بار و نشخوارکننده‌ی ذهن، چیزی دیگر باقی نمی‌ماند.

برچسب‌ها:

مطالب مرتبط



مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.