ترنس مالیک فیلمسازی است که بیشتر مخاطب فیلمبین او را میشناسند. سبنماگری اهل فلسفه و عرفان که تلاش دارد با مدیوم سینما حرفهایش را بزند. مالیک پس از ساخت فیلم خوب «خط باریک سرخ» کارکرد دوربین روی دست مواج را در برنامهی ساخت آثارش قرار داد و از همینجا وارد یک تلهی فرمبازی شد. از «دنیای نو» شلختگی روایت و تقطیعهای روایی و جامپکاتهای بیخود و بیجهت با دوربین مثلاً سیال (که طرفدارانش روی همین دوربین همگان را بیچاره کردهاند) تبدیل به المانی ثابت در سینمای ضدساختار مالیک میگردد که همه چیزش را میتوان اینگونه تعریف کرد: «سرگردان ما بین دال و مدلولهای مفروض و مفروض باقی ماندن تراکنشهای ذهنی مولف»؛ بله، سبنمای ترنس مالیک همین است، سینمایی سردرگم میان سوژه و مسئله و حیران بین ابژه و بیان. دوربین سرگردان او که من این سبک دوربین مد شده را «هوازی» مینامم، کلیت وارفتهی ساختار و تمام هستهی مرکزی ذهن شلختهی مولف را لو میدهد. از «درخت زندگی» به بعد گویی مالیک درگیر یک تراوشات پیچیدهی سردرگم شده است. او میان عرفان و فلسفه و زمان و مفروضات تماتیک، گم شده و نمیتواند به بیان فرمیکال نایل گردد و برای گریز از خودآگاهی ابژکتیو، دست به دامن هپروت سوبژکتیو میشود. ما از «درخت زندگی» به بعد یعنی در «بسوی شگفتی»، «شوالیهی جامها»، «ترانه به ترانه» با یک هپروت و منگی در همه چیز طرفیم. نه قصهای در میان است و نه ساختار منطقیای برای تفاهم و ساخت خردهپیرنگ – ضدپیرنگ با فرم. در این فیلمها دو چیز خدایی میکند: موسیقی اغلب اپرایی و حماسی و دوربینی با نماهای زیبا. اما این مولفه فقط در پوستهی خارجی و دکور این آثار باقی میماند. مثلاً دوربینبازی مالیک با نماهای هوازیاش از کوه و تپه و دشت و چمن و علف، میشود تمامیت حرف او و در این بین کاراکترها هم به عنوان اکسسوآر اینور و آنور آفتاب بالانس میزنند؛ نه منطقی دراماتیک در خط روایی وجود دارد و نه کشش و حفره و در این بین چیزی که آزار دهنده میشود مقدار زمان بالای فیلمهای اوست، با اینکه میشود به طور یقین هفتاد درصد نماهای کارتپستالی مالیک را از فیلمهایش حذف کرد چون فقط سویهی دیداری و تبلیغاتی مانند مجلات ژورنال دارند.
اما فیلم جدید او «یک زندگی پنهان» که بسیار حولش تبلیغ میشد که با آثار قبلی مالیک تفاوت دارد و در اینجا با داستان روبهرویم، باز هم از همان مکانیسم مبسوط و مسکون رنج میبرد. به بیانی مالیک گویی با این نوع فرم میخواهد به قوهی ارضای روحی در قالب فردیاش بپردازد و در این بین با دوربین، دست به ضبط سرگردانیهای هپروتیسم میزند. با اینکه خوشبختانه در «یک زندگی پنهان» با خرده داستان و درامی روبرویم اما نوع اجرا و بیان به تمامیت همین روایت هم گند میزند و همه چیز را دوباره به دام بازیِ هوازی میکند.
اگر در «خط باریک سرخ» ما با پرشهای قسمتی میان داستانکها طرفیم و دوربین به صورت کاملاً منطقی از روی دست به ایستایی و از سکون به تحرکِ سیالی مدام جابهجا میشود، منطق مهمترین پارامتر اتصالی در آن فیلم است اما گویی روایت اپیزودیک از این فیلم به بعد بلای جان فیلمساز ما شد و جامپکات و پرشهای روایی که اصلاً منطق و کانسپت اپیزودیک ندارد، فقط سرگردانی را تبدیل به مایهی بغرنج در ابژه میکند. ولی در «یک زندگی پنهان» با موضوعات بامزهای روبرویم. اگر در فیلمهای قبلی حداقل با یک انتظام بصری در نماهای کارتپستالی طرف بودیم، در اینجا دیگر وضع فاجعهآمیزتر میشود. گویا جناب فیلمساز فیلمش را سر میز تدوین اصلاً بازبینی نکرده و یا توهمی آوانگارد بر او مستولی شده است!!!! چون به حدی در سکانسها غلطهای تکنیکی موج میزند که اینجا باید گفت بهتر است مالیک با همان امانوئل لوبووسکی به عنوان مدیر فیلمبرداریاش کار کند. در فیلم به صورت فرار و گزافی قاببندیهای غیراستاندارد و غلط دیده میشود و در مازاد این تغلطهای تکنیکی، اوج سرگردانی در مدل نماهاست. اولاً که منطق لنز دوربین و فضای شبهه سه بُعدی فیلم مشخص نیست که چرا انتخاب شده است!!! مگر با اتمسفری علمی – تخیلی مواجههایم؟!! ثانیاً موضوع بغرنج و لو دهندهی ذهن فیلمساز در نوع فواصل دوربین از سوژههاست؛ گویی یک وحشت نهان در کلوزآپ گرفتن موجود است. انگار مالیک از پرسناژ ساختن میترسد و به جای گرفتن یک نمای درست و درمانِ فرمیک و درآوردن ساحت دراماتورژیک کاراکتر به مثابهی محیط، ما به عنوان ناظر دائماً با فراریت دوربین و لو-انگلهای اگزوتیک با آن شکل محدبی دیافراگم مواجهه میشویم که این موضوع اتفاقاً فیلم را در آن لحظه کمدی و گروتسک میکند.
موضوع دیگر در نبود یک منطق ثابت در حرکات دوربین است. منظرگاه دوربین مالیک همچنان بِسان آثار قبلی هیچ کنترلی رویش نیست و حتی در نماهای داخلی هم مداوماً عقب و جلو میرود، آنهم با آن شکل هوازی و ضد تراولینگش؛ سئوال این است که دقیقاً این دوربینبازی چه منطقی پشتش نهفته است؟! این عدم سکون و مجنون بودن نماهای نقطهنظر در دوربین رام نشدنی مالیک دقیقاً پیرو چه فرمی است؟!!! مدافعان مالیک هیچ پاسخ فرمالیستیای ندارند و دائماً برای توجیه به جاده خاکیهایی همچون سیالیت زمان و عروج و خروج و اوجهای دیگر بسنده میکنند که تماماً شوخی است. حالا سراغ تفسیرهای فرامتنی و بیرون کشیدن فلسفه از دل فیلم نمیرویم که هیچکدام خواستگاه فرمیک ندارند. اگر به اکثر نقدهای مثبتی که روی «یک زندگی پنهان» شده دقت کنید همه در مورد مفاهیم کلی سخن میگویند و اگر هم به سروقت دوربین میرسند دلایل منطق کنشها را شرح نمیدهند، حال بماند که در فیلم چقدر نماهای تو-شات داریم که نخستین درسهای کادربندی را هم رعایت نمیکند؛ شاید از منظر دوستان این دفرماسیون اگزوتیک در راستای فلسفه و محتوای غنی سینمای مالیک باشد؟!!
اما برسیم به داستان فیلم. «یک زندگی پنهان» آنطور که در زمان سه ساعتهاش ادعا میکند در مورد ظلم نازیستها و دوری و عشق و اینهاست، اما سئوال اول دقیقاً کدام ضد نازیسم؟ پرولوگ فیلم را بیاد بیاورید؛ فیلم با دکوپاژ سه مستند از لنی ریفنشتال یعنی «پیروزی اراده» و «المپیاد» و «روز آزادی، ارتش ما» شروع میشود. به تصاویر دقت کنید؛ شکوهی درخشان از ارتش هیتلر با یک موسیقی حماسی که گویی در رسای نازیسم است و در ادامه مستندهای رنگیای که از هیتلر در آثار جداگانهی هانس اشتاین هف و هربرت مایش گرفته شده، به حماسیت سکانسهای ابتدایی سنجاق کنید که دقیقاً یک حس دوگانه از منظرگاه فیلمساز میسازد و در مقابل رفتار سربازان آلمانی در زندان که سرگردانی تضادد در موضع مولف را دو چندان میکند. در جایجای دیگر فیلم جامپکاتهای سرگردان و بازی با نماهای شلخته و برهمزدن منطق سکانس و دفرم شدن درام، یک چارچوب متزاحم میسازد که کاملاً اثر را به سمت آنتی فرمال بودن سوق میدهد. نقطهنظر روایت به حدی سرگردان است – آن دوربین رام نشده را هم به آن اضافه کنیم – نمیگذارد حس سمپاتیسم فرمیکی در ساختار به وجود بیاید، بخصوص اینکه مالیک برای پیشبرد به اصطلاح خطی از اواسط فیلم دست به دامن نریشن هم میشود. همانطور که میبینید با یک خورشت شتر گاو پلنگ طرف حساب هستیم، اثری با قیافهی پستمدرن اما بشدت عقبافتاده و ماقبل آماتوری با آن غلطهای تکنیکیاش. مالیک در اینجا با دوربین بازیای سفسطهآمیز در نما میکند و از همه بدتر بر روی موضعی شخصی و خودارضاگر میایستد به طوری که گویی مخاطب برایش مهم نیست، بلکه فقط تراوشات سرگردان و پرآشوب را عشق است.
اما از دیدگاهی دیگر میتوان گفت در این فیلم آن بینظمیهای مثالزدنی و شاهکارهای غلط تکنیکی را میشود به یک دهنکجی به طرفداران مالیک تفسیر نمود؛ طرفدارانی که بر دور مداری با واژههای پرطمطراق میچرخند و با چسب دوقلو مفاهیم هوازی به بدنهی نافرم و ناقص فیلم میچسبانند، اما باید گفت مدار دوستان ما هم از جنس شلختگی فیلمهای اخیر مولف ماست.
«یک زندگی پنهان» را میتوان قسمت جدیدی از سریال سرگردانیهای آقای مالیک دانست، سریالی که از «درخت زندگی» استارت خود و مثل اینکه همچنان این سریال با ورسیونهای مختلف قصد تمام شدن ندارد و مثل خودِ فیلم «یک زندگی پنهان» میتواند ساعتها و روزها و ماهها همینطور ادامه داشته باشد، چون هیچوقت هپروتیسم در فضایی بنگیسم با دوربینی نشئه از مخدرات تکنیک و توهمهای فرمیک پایانی به آن الصاق نمیشود
نظرات
جالبه که منتقد از سردرگمی فیلم های ترنس مالیک میگوید ولی خودش دوتا کلمه ی به اصطلاح سنگین رو کنار هم میزاره و بهش میگه نقد!!!
شما اول اینقدر سعی کنید از سردرگمی خودتون رو خلاص کنید بعد به سردرگمی فیلم های ترنس مالیک بپردازید