در میان نامزدهای گلدن گلوب امسال، یکی از فیلمهایی که کمتر تصور میشد بدرخشد، «زن جوان نویددهنده» است. فیلمی دلهرهآور با تم تجاوز و انتقام که یک فیلمسازِ زن تازهکار به نام امرالد فنل آن را ساخته و نخستین فیلم مهم در واکنش به جنبش « ME Too» بوده است. این فیلم به سیاق اکثر فیلمهای فیلمسازان تازهکار، ابتدا در جشنواره فیلم ساندنس درخشید و پس از آن هم توانست نمرات بالایی از منتقدان کسب کند.
فیلم با نماهایی اسلوموشن از مردانی سرخوش و در حال رقص شروع میشود که فیلمساز تعمدا بیشتر این نماها را از پایینتنهی آنها گرفته است. شروعی که هم با لحن کمدی سیاه فیلم و هم با تم مرتبط با تجاوز آن متناسب است و بستر خوبی را برای عنوانبندی فراهم میکند.
در سکانس اول، خلاصهای از نقشهی کلی فیلم را میبینیم. شخصیت اصلی فیلم به نام کساندرا توماس که خودش را با حالت غیرطبیعی نشان داده، با مردی غریبه برای رفتن به خانه همراه میشود و در زمانی که مرد قصد سوءاستفاده از این حالت او را دارد، کساندرا ناگهان به مرد تلنگر میزند و او را متنبه میکند. البته هنوز پازل شناخت ما از کساندرا تکمیل نشده و نمیدانیم که او برای این بازی که کار هر روز اوست، چه نیتی دارد. فیلمساز در این سکانس به خوبی در لحظات نزدیک شدن بیش از حد مرد به کساندرا، نماهای محو و ماتی با کادر خالی نشان میدهد تا نوعی حس بدبینی و ابهام را به جای تصاویر نامناسب به مخاطب ارائه کند.
سکانس بعد با نمای مدیوم شات درخشانی از راه رفتن کساندرا شروع میشود که در آن، دوربین با یک تیلت نرم، به بالا میرود و قطرات سرخی بر دست کساندرا ما را میترساند اما با کامل شدن دید ما از کساندرا، متوجه میشویم که سس پیراشکی بر دست او ریخته است. این بار نیز فیلمساز علاوه بر تقویت لحن کمدی سیاه فیلم، شمهای از آن تم فریبی را که کساندرا در طول فیلم مدام تکرار میکند، در یک لحظه به ما ارائه میدهد.
کساندرا یک زن قوی و جسور است که میخواهد انتقام تجاوزی را که به دوست صمیمیاش نینا شده، از تمام مردان هوسران در کافهها و بارها بگیرد. کساندرا تصویر دقیقی از زن عصیانگر امروز است که در موج چهارم فمینیسم در کمپینهای اینترنتی مثل جنبش «Me Too» تبیین و تئوریزه میشود. زنی که وقتی در خیابان آزار کلامی میشنود، میایستد و چنان مردان هتاک را با خشم و جدیت نگاه میکند که آنان میترسند و شرمنده میشوند. در صحنهی دیگری میبینیم که وقتی یک رانندهی وانت به کساندرا توهین میکند، او با میلهی آهنی به سراغ راننده میرود و چراغ و شیشهی وانت او را میشکند. شخصیت کساندرا به خوبی صلابت چنین زنی را بازتاب میدهد و کری مولیگان نیز برخلاف تصویر لطیفی که از او در ذهن داریم، اقتدار مورد انتظار برای ایفای این نقش را به طور بینقص بروز داده است.
البته فیلم در پرداخت شخصیت کساندرا چند ضعف دارد که به ارائهی اطلاعات فیلمنامه برمیگردد. اول آنکه رابطهی نینا و کساندرا صرفا در حد دیالوگ است و بهتر بود که امرالد فنل چند صحنه به صورت فلش بک برای عمق دادن و تاثیرگذاریِ بیشتر، طراحی میکرد. از آنجایی که کل منطق قصه به رابطهی بسیار صمیمانهی نینا و کساندرا وابسته است، پرداختن عمیق به این رابطه اهمیت بالایی دارد.
دوم آنکه فیلم به ما نمیگوید که چرا کساندرا قبل از آشنایی با رایان به فکر انتقام از ال مونرو نیفتاده بود؟ مگر کساندرا قبل از اطلاع از اینکه ال مونرو در شرف ازدواج است، نمیتوانست به اکانت او دسترسی پیدا کند؟ چه طور کساندرا که هر شب یک مرد غریبه را با نقشهی حساب شدهاش متنبه میکند، تصمیم به تنبیه مستقیم کسانی که در خودکشی و تجاوز به نینا مقصر بودند، نگرفته بود؟
سوم هم آنکه کساندرا چه چیزی در رایان میبیند که برخلاف تصمیم قبلیاش، با او وارد رابطه میشود؟ این سوال از آن جایی مهم است که در اوایل این رابطه، رایان نیز مثل مردان هوسرانی که کساندرا هر شب به سراغشان میرود، به او پیشنهاد رفتن به خانه به صرف نوشیدنی میدهد. جالب است که کساندرا با وجود اینکه از این پیشنهاد ناراحت میشود و سریع رایان را ترک میکند، اما در نهایت این رابطه را ادامه میدهد. البته با وجود این گافهای کوچک در فیلمنامه، شخصیت کساندرا به دلیل عملگرایی، جذابیت و وزن قابل توجهی دارد.
یکی از درونمایههای قابل توجه در «زن جوان نویددهنده»، چگونگی مواجههی زنان با آزار جنسیِ همجنسان خود است. در این فیلم، کاراکتر مدیسن و رییس دانشگاه (مدیر واکر) زنانی هستند که با وجود شنیدن روایت تجاوز به نینا و حتی بعضا با وجود دیدن فیلم آن، به او کمک نکردند و عملا همدست متجاوز شدند. «زن جوان نویددهنده» در راستای رسالت آگاهیبخشی موج چهارم فمینیسم، به زنان تلنگر میزند که نباید از کنار روایتهای آزار و تجاوز بیتفاوت بگذرند. کساندرا به مدیسن و مدیر واکر درس خوبی میدهد و آنها را نیز مثل مردان هوسران، متنبه میکند.
در «زن جوان نویددهنده» انتقام با آموزههای لیبرال متناسب است. کساندرا بدون خشونت و بدون آسیب زدن به کسی، صرفا از طریق نقش بازی کردن، بر سوژههایی که انتخاب میکند تاثیر میگذارد و آنها را متوجه زشتی کارشان میکند. یکی از بارزترین جاهای فیلم که این ویژگی را در برنامهی کساندرا میبینیم، دیدار او با وکیل ال مونرو است. وکیل بعد از دفاعی که از مرد متجاوز (و مردان متجاوز دیگر) کرده، پشیمان است و میگوید که هرگز نمیتواند بخوابد. کساندرا در مواجهه با او، هیچ تندی به خرج نمیدهد و حتی تاکید میکند که او را بخشیده است و بهتر است که وکیل با خیال راحت بخوابد. برخورد کساندرا در این سکانس یادآور جملهی نلسون ماندلا است که میگفت: «میبخشم اما فراموش نمیکنم.» زیرا فیلمساز به دنبال دادخواهی است و روشن شدن حقیقت را بخشی از پروسهی جلوگیری از تکرار فاجعه میداند اما موافق آسیب زدن به دیگران نیست زیرا این کار چرخهی خشونت را فعال میکند. فیلمساز در پایانبندی نیز علاوه بر افزودن بر تاثیرگذاری و بار دراماتیک قصه، آسیب زدن و انتقام خشن از متجاوز را نیز نفی میکند و ترجیح میدهد که ال مونرو به دست قانون بیفتد تا اینکه توسط شخصیت مثبت فیلم (کساندرا) آسیب ببیند.
پایان فیلم بسیار غافلگیرکننده و تاثیرگذار است. پس از آنکه کساندرا با مادر نینا دیدار میکند و به پیشنهاد او، پروژهی تنبیه ال مونرو و مردان هوسرانِ دیگر را متوقف میکند، فیلم وارد یک فصل عاشقانه میشود تا ما گمان کنیم که کساندرا دیگر تلخیها را فراموش کرده و بعد از ازدواج با رایان، خوشبخت میشود و فیلم قرار است به خوبی و خوشی تمام شود. اما فیلمساز از این فصل عاشقانه بهترین استفاده را میکند تا به خاطر تغییر تصمیم کساندرا و به سیم آخر زدن او، پایان فیلم غیرمنتظره و تاثیرگذارتر باشد. حربهی غافلگیری یک بار دیگر نیز تکرار میشود. در سکانس انتقام از ال مونرو که او به طور معجزهآسا دست خود را آزاد کرده و کساندرا را خفه میکند، باز بر ظرفیت دراماتیک قصه افزوده میشود و جذابیت فیلم بیشتر از قبل خودش را نشان میدهد.
البته غافلگیری در پایان «زن جوان نویددهنده» به همین دو مورد ختم نمیشود و امرالد فنل با یک تردستی هنرمندانه، ناگهان به کساندرا جاودانگی میدهد و متوجه میشویم که کساندرا قبل از ورود به کلبه، هوشمندانه پیشبینی کشته شدن خودش را کرده و در هر حال در نقشهاش میتواند از ال مونرو انتقام بگیرد و چه انتقامی بهتر از تحویل دادن او به چنگال قانون؟
کارگردانی امرالد فنل در «زن جوان نویددهنده» بسیار جان دارد و او توانسته که زنانگی را به خوبی در فیلم تزریق کند. استفادهی فیلمساز از ترانههای زنانه، تاکید بر راه رفتن، آرایش کردن، لباس پوشیدن و همصحبتیهای کساندرا با صاحب کار زنش در همین راستاست و حضور فیلمساز زن را در پشت صحنه بازتاب میدهد. برای مثال دو نمای درخشان در اوایل فیلم داریم که دوربین ابتدا با اینسرت از کمر کساندرا تا موهای او را به آرامی دنبال میکند و سپس کات میخورد به یک نمای مدیوم از او که به صورت مورب در کادر قرار گرفته و کتابی صورتی رنگ را میخواند. طرح لباس، مدل مو، مدل تکیه دادن او به میز و طرح آن نی سرخ و سفیدی که در دهان دارد یکی از زنانهترین لحظات سینمایی امسال را برای ما میسازد.
یکی از ظرافتهای دیگر در کارگردانی، بازی فیلمساز با عنصر چوبخط است که هم در دفترچه یادداشت کساندرا آن را میبینیم و هم در فصلبندی خود فیلم؛ به طوری که بعد از غافلگیری نهاییِ ما با دستگیر شدن ال مونرو، چوب خط فیلم تکمیل میشود و فیلمساز این عنصر را به یک موتیف شوخطبعانه در فیلم تبدیل میکند.
البته مسلم است که هنر امرالد فنل تا پختگی راه زیادی دارد و برای مقایسه، بد نیست فیلم «دختر گمشده» دیوید فینچر را به یاد بیاوریم که در لحظات پرتنش چه قدر عمیقتر و تاثیرگذارتر کارگردانی شده است. برای مثال، اگر سکانس قتل دسی کالینز (نیل پاتریک هریس) در «دختر گمشده» را با سکانس انتقام گرفتن کساندرا از ال مونرو مقایسه کنیم، جامپ کاتها، موسیقی دلهرهآور، میمیک چهرهی رزاماند پایک، ترکیب رنگ و کنتراست نور آن سکانس بسیار جلوتر و قویتر از سکانس مشابه در «زن جوان نویددهنده» است.
«زن جوان نویددهنده» همچون نامش، نوید دهندهی ورود زن جوان و خوش قریحهای به سینماست که در نخستین تجربهی خود، فیلمی سرپا، دغدغهمند و تاثیرگذار ساختهاست که واقعا لیاقت موفقیت در فصل جوایز را دارد.
[poll id=”137″]
نظرات