به بهانه پخش پانزدهمین قسمت و اتمام فصل اول سریال قورباغه ساختهی هومن سیدی، بدون اشاره به جزئیات داستان، یادداشتی کوتاه و نگاهی اجمالی به این اثر را در سینمافارس میخوانیم.
بهطور کلی سریال قورباغه در چارچوب شبکه خانگی و سینمای ایران اثریست جدید و متفاوت. اثری بدون ژانر یا بهتر بگویم تلفیقی از ژانرهای مختلف با ارجاعات فرمیک. مسئله مشخص است؛ نخست، فیلمنامهای پرحفره که در اکثریت سریال لقمه را دورسر میچرخاند با آن شخصیتپردازیهای پرخلا، بدون شیمی و بیپرداخت. دوم، تاثیرپذیری تقریبا بهاندازه و کلاژِ کلی هومن سیدی. او کارگردان کاربلدیست، ایرانیزه کردن و بومیسازی به تاثیر از دیگر آثار سینما مسئله بدی نیست که برچسب تقلبی و جعلی بودن به سریال میزنند. بلکه این بدعتِ سیدی میتواند مسیری تازه را در سینمای ایران هموار کند. اما مشکل اینجاست که سیدی بدون توجه به مناسبات و منافات داشتن اثرش، سفرهی ارجاعات و الهامپذیریهایش را پهن میکند. مثلا کاش میفهمیدیم چرا در یک سکانس محاورهمحور و ساده باید دوربین در حال چرخش باشد! یا آن فلشبکهای بیحاصل! یا جای غلط دوربین به پشت و جلوی کاراکترها در نماهای (مدیوم) لانگشات رفتوآمدشان! کاش میشد مفهوم و کارکرد «دوربین روی دست» را در سینمای ایران جا انداخت.
باری به هر جهت، سیدی بلد است فضا بسازد و چگونه از بازیگران بازی بگیرد. بازیگران جوان و کمتر دیده شده و از قضا فرعیِ قصه، خوش میدرخشند. از امین شعرباف و نقش قوی و دوستداشتنیاش گرفته تا هادی تسلیمی با آن بازی سفت و دقیق. مهران غفوریان و سحر دولتشاهی هم در نقشهایشان به درستی قرار گرفتند و بازیهای خوبی از خود به نمایش گذاشتند اما نوید محمدزادهای که بد جایی را برای بازی بیش از حد معمولی و نادرست انتخاب کرده است. گویی مقصر این اکتهای پلاستیکی، نابازیگریاش نیست بلکه ترکشهای فیلمنامه در بخش بازیگری نیز گریبانگیر سریال میشود. یا صابر ابر با بازی بهاندازه و کافیاش در قالب نریشن با آن جملات بعضا بوتیکی و بعضا متناسب. هومن سیدی در اولین تجربه سریالسازی برای شبکه نمایش خانگی، قورباغه را بهخوبی درآورد و اثری با استانداردهای قابلقبول فنی تحویلمان داد. در لایههای زیرین قورباغه میتوان دریافت که سریال درباره جاهطلبی و ذاتِ قدرتطلب آدمیست. درباره وفاق عجیب و غریب قیچی قدرت و موی طمع و ولع است.
هیچ اثری بیعیب نیست و با مطلق «بینظیر» طرف نیستیم؛ این سریال محترم است و حاصل تلاشی ارزشمند؛ همانند هر اثری دارای نقاط قوت و ضعف بوده است. قورباغه شاید فانتزی و (فیلمنامهاش) گاها بیمنطق بهنظر آید و قدری در محتوا بلنگد اما اجرای قویاش را نمیتوان نادیده گرفت. همین میشود که به زعم من این سریال مصداق «خوبِ بد» است.
آثار پرشماری در موج جدید سریالسازی در مدیوم شبکه نمایش خانگی حضور دارند که یا منتظر دریافت مجوز ساخت هستند یا در صف پخش. سریالهای ایرانی، چه در کنداکتور تلویزیون و چه در شبکه نمایش خانگی، سالهاست که در دستان آثاری پرطرفدار اما ضعیف ( در ساختار سینمایی) هستند. آثاری پرهزینه اما کمارزش، بیمسئله و حتی بعضا سفارشی که کم هم نیستند. بماند که «نه گفتن» مخاطب به چنین آثاری در سینما و تلویزیون ایران هنوز جا نیفتاده است. البته که در این بین تکوتوک آثار ارزشمندی پیدا میشوند اما متاسفانه اندکاند. در عصری که از «آقازاده» و «دل» گرفته تا «سیاوش»، «شاهگوش» و «عاشقانه» جولان میدهند، قدردان قورباغه باشیم. به امید ساخت «قورباغه»هایی دیگر.
نظرات
ممنون از مقاله خوبت واقعا عالی بود به امید روزهای بهتر برای سینمای ایران