هرچند ژاپنیها در فیلم زنده، دیگر آن شکوه آثار کلاسیک خود را ندارند، اما همواره در انیمیشن مدعی بودند. سبک منحصر به فرد در طراحی و همچنین داستانهای پر اغراق و غیر خطی، متفاوت با چیزی است که معمولا در آثار آمریکایی دیدهایم. در ژاپن نیز همچون آمریکا، بقای تجاری، موفقیت بزرگی است و تولید انبوه مجموعههای تلویزیونی کودک و نوجوان بازار را در اختیار خود دارد. در ادامه به معرفی برخی از بزرگان صنعت انیمیشن ژاپن میپردازیم. بی شک اولین نامی که به ذهن هرکسی میآید هایائو میازاکی است. میازاکی نخستین بار زمانی که به عنوان انیماتور میانی در فیلم استودیو تویی با عنوان گاریبا نو اوچو کو (۱۹۶۵) کار میکرد، شناخته شد. چند سال بعد میازاکی نقش مهمی به عنوان انیماتور، هنرمند مفهومی و طراح صحنه در هولز: شاهزاده خورشید (۱۹۶۸) ایفا کرد. در انیمیشن کیمیو یابوکی و گربه چکمه پوش (۱۹۶۹) بار دیگر، طرح تصویری، طراحی و ایدههای داستانی را به عهده داشت. مدت کوتاهی پس از آن، میازاکی صحنههایی برای فیلمنامه کشتی ارواح پرنده پیشنهاد کرد و برای طرح تصویری و متحرک سازی آن صحنهها استخدام شد. در ۱۹۷۱ میازاکی نقش تعیین کنندهای در تکمیل ساختار، شخصیتها و طراحیهای جزیره گنج حیوانات و علی بابا و چهل دزد بغداد بر عهده گرفت. همچنین در همان سال با ایسائو تاکاهاتا چندین مجموعه تلویزیونی را کارگردانی کرده که از معروفترین آثارش میتوان به سریال هایدی اشاره کرد. اما نخستین اثر سینمایی میازاکی به عنوان کارگردان، قلعه کاگلیوسترو (۱۹۷۹) است. اثری که بر اساس یک مجموعه تلویزیونی به نام لوپن سه ساخته شد و موفقیت زیادی را در گیشه به همراه داشت. فیلم بعدی او نوزیکا از دره باد (۱۹۸۴) بود. میازاکی که حدود ده سال برای مجله انیماژ طراحی مانگای نوزیکا از دره باد را کرده بود، به پیشنهاد مدیر انتشاراتی مجله این اثر را به فیلم تبدیل کرد. فیلم در مورد شاهزاده جوانی است که سعی میکند تا از نابودی زمین و محیط زیست جلوگیری کند. این فیلم جایزه دومین جشنواره انیمه ژاپن را به دست آورد و موسسه خیریه بنیاد حیات وحش جهان از این فیلم تقدیر کرد. در سال ۱۹۸۵ میازاکی به همراه ایسائو تاکاهاتا استودیو گیبلی را تاسیس کردند. واژه گیبلی به معنای باد گرمی که از صحرا میوزد میباشد، که در جنگ جهانی دوم توسط خلبانان ایتالیایی به هواپیماهای گشتزنی گفته میشد. در ۱۹۸۶ میازاکی فیلم لاپوتا، قلعهای در آسمان را ساخت که داستان دو کودک یتیم برای یافتن جزیرهای جادویی و شناور را روایت میکرد.
سال ۱۹۸۸ همسایه من توتورو با شکست در گیشه برای استودیو تازه تاسیس گیبلی، ضربه سنگینی محسوب میشد. اما فروش و محبوبیت عروسکهای توتورو استودیو را از شکست نهایی نجات داد و به همین دلیل تصویر توتورو به عنوان لوگو شرکت گیبلی انتخاب شد. در سال ۱۹۸۹ فیلم سرویس تحویل کیکی، مملو از صحنههای پرواز و تصاویر بصری جذاب بود که مورد توجه بسیاری قرار گرفت و به فروش بالایی در گیشه دست یافت. فیلم پورکو روسو در ۱۹۹۲ موفقیت دیگری برای استودیو گیبلی بود. داستان فیلم بر اساس ایتالیای سالهای ۱۹۲۰ تصویر شده است. این اثر تا قبل از نمایش انیمیشن شاهزاده مونونوکه بالاترین فروش را در تاریخ انیمیشن ژاپن داشت. شاهزاده مونونوکه در سال ۱۹۹۷ اکران شد و زندگی دختر گرگنمایی را روایت میکند که با گرگها بزرگ شده و با انسانها برای طرفداری از خدای حیوانات به جنگ بر میخیزد. شاهزاده مونونوکه جایزه آکادمی فیلم ژاپن را به دست آورد و با فروشی بالا به عنوان تایتانیک ژاپن لقب گرفت. شهر اشباح اثر بعدی میازاکی توانست رکورد فروش شاهزاده مونونوکه را نیز بشکند و به تنها انیمیشنی که جایزه خرس طلایی برلین را از آن خود ساخته تبدیل شود. همچنین در میان انیمیشنهای کاندید اسکار در سال ۲۰۰۱، این جایزه را نصیب خود کرد. شهر اشباح داستانی همچون آلیس در سرزمین عجایب دارد. دختری به نام چیهیرو وارد سرزمینی عجیب میشود تا با پشت سر گذاشتن حوادثی تو در تو بتواند از آن شهر خارج شود. میازاکی بعد از شاهزاده مونونوکه تصمیم به ترک گیبلی و بازنشستگی داشت اما با شهر اشباح بازگشت. پس از این انیمیشن بار دیگر اعلام کرد که این آخرین اثر او بوده اما در سال ۲۰۰۴ با انیمیشن قلعه متحرک هاول بازگشت. فیلم که اقتباسی از رمان تخیلی دایانا وین جونز است برای اولین بار در جشنواره ونیز ۲۰۰۴ به نمایش درآمد و جایزه گلدن اسلا را برای تکنولوژی انیمیشن دریافت کرد. پونیو در سال ۲۰۰۸ و باد برمیخیزد (۲۰۱۳) آخرین آثاری هستند که توسط میازاکی ساخته شده. توجه و دقت به دنیای طبیعی، دریا، باران، رنگها و سایههایی که همیشه در حال تغییر هستند و انعکاس آب و نور و فانوسهای زیبا در خیابانهای روح زده تا تقابل طبیعت با دنیای مدرن و همچنین شخصیتهای مونث قدرتمند از مشخصههای آثار میازاکی هستند.
کیهاچیرو کاواموتو از انیمیشن سازان معتبر سینمای ژاپن بود. نخستین آشنایی او با انیمیشن به زمانی برمیگردد که یری ترنکا کارگردان مشهور عروسکی چک، طی دیدار از توکیو فیلم بلبل امپراتور (۱۹۴۸) را به نمایش گذاشت. کاواموتو مسحور این فیلم شد و تصمیم گرفت شیوهی این استاد بزرگ را پیش گیرد. کاواموتو به اروپا رفت و در چکسلواکی نزد ترنکا نمایش عروسکی را یاد گرفت. کاواموتو چند فیلم کوتاه قابل توجه ساخت مانند: مسابقه مسخره (۱۹۷۱)، دیو (۱۹۷۲)، زندگی یک شاعر (۱۹۷۴)، معبد دوجوجی (۱۹۷۶)، و خانه آتش (۱۹۷۹). دو فیلم آخر، زمینه بروز بسیاری از استعدادهای اوست؛ طراحیهای بسیار عالی عروسکهای سنتی؛ حالت نرم و پلاستیکی عروسکها که او را در زمرهی هنرمندی یگانه قرار داده است؛ داستان گویی استادانه و کاربرد عالی رنگ، جوایز متعددی در عرصه بین المللی نصیب او نموده است. از نظر هنری ریشه فیلمهای کاواموتو در سنت نمایشهای عروسکی ژاپن قرن هفدهم، دوران «ادو» است. در آن زمان هنر، فرهنگ عام بود و هنرمندان عروسکی جزئی از آن. در ابتدا عروسک گردانی با دست انجام میشد، اما به تدریج که شکل عروسکها تغییر کرد، حرکت همزمان چند عروسک نیز امکان پذیر شد. بونراکو و تئاتر مشهور کابوکی که گنجینهای از داستانهای سنتی بودند، بعدها به وجود آمدند. با نفوذ فرهنگ غرب، سنت نمایشهای عروسکی ژاپن دستخوش زوال شد. کاواموتو با قالب جدید سینما در پی احیا و توسعه این دو سنت شد. او جوهرهی تصاویر بصری این نمایشها را با فرمی ثابت و یک دست به کار میبرد و داستانهای خود را بر اساس نمایشهای سنتی یوجوری که مستلزم مشارکت خدایان اساطیری و انسان و ارواح است، بنا کرد.
رنزو کینوشیتا که با شیفتگی نسبت به کارهای دیزنی و کمیکهای آمریکایی به سمت انیمیشن آمد توانست در استودیو ایکو درو اوزاکا کاری پیدا کند، استودیویی تجاری و پرکار. کینوشیتا در این استودیو با ابزار کار انیمیشن آشنا شد و با تسنویاما کیمورا همکاری کرد و تحت تاثیر او تصمیم گرفت حرفه انیمیشن را ادامه دهد. کاواموتو یکی از معدود انیماتورهای خبره و مستقل ژاپن بود. او پس از چند سال فعالیت در استودیو تزوکا به نام موشی پروداکشنز در توکیو، به سال ۱۹۶۰ با همراهی همسرش استودیو خود، لوتوس را بنا کرد. تولید مشهورترین فیلم کینوشیتا پیکادن (۱۹۷۸) در استودیوهای تجاری غیرممکن بود، زیرا مناسب سیستم تولید انبوه نبود. موضوع این فیلم، نابودی حیات انسانی در فاجعه بمباران اتمی هیروشیماست، که هنوز در ژاپن موضوع بسیار حساس و غم انگیزی است. رنزو و سایوکو کینوشیتا، پس از بررسی دقیق نقاشیهای بازماندگان هیروشیما با جسارت به این موضوع پرداختند و از پس آن هم برآمدند. پیکادن انیمیشنی بسیار قوی و تکان دهنده است، که زندگی ساکنان هیروشیما قبل از بمباران و نیز اثر مخرب ویرانیهای بعدی را نشان میدهد. فیلم با سبک گرافیکی قابل ملاحظه و انیمیشن عالی، هشداری بزرگ است که به شکلی کاملا هنری پیاده شده است. اما شهرت کینوشیتا مدیون فیلم طنز آمیز ژاپنی است که در سال ۱۹۷۷ دربارهی ژاپن مدرن ساخت. نگاه تیز او در مورد درندهخویی ژاپن مکانیزه، توجه عموم و همچنین داوران جشنواره بین المللی فیلم لایپزیگ آلمان را به خود جلب کرد. آخرین فیلم او «تصاویر شخصی متحرکـ» (۱۹۹۰) نام دارد. جشنواره هیروشیما جایزهای به نام او در بخش بین المللی انیمیشن ثبت کرده است.
یوشیکاکی کاواجیری پس از اتمام تحصیلات دبیرستان در ۱۹۶۸، چند سال به عنوان انیماتور تا زمان تعطیلی موشی پروداکشنز در آنجا کار کرد. وی پس از دههی ۷۰ به استودیوی مدهاوس رفت و تا مقام کارگردانی ارتقا یافت و اولین فیلماش به نام شینسیکی: مرده ذره بینی را در سال ۱۹۸۴ کارگردانی نمود. وی با علاقه پیدا کردن به انیمیشن سیاهتر، مرد دونده را ساخت. پس از ساخت فیلم یوجو توشی (۱۹۸۷) با مضامینی مشابه که با موفقیت تجاری زیادی رو به رو گشت، کاواجیری آزادی بیشتری یافت و نوشتن فیلمنامه و طراحی فیلمهای شخصیتری را آغاز کرد مانند فیلم طومار نینجا. پس از اکران خارجی فیلم در ۱۹۹۶ کاواجیری شهرتی بین المللی یافت و برای کارگردانی اپیزود ۶ انیماتریکس به نام برنامه، دعوت شد. از جمله کارهای کاواجیری که در آن همکاری کرده میتوان به کونان پسری از آینده، کلوپاترا، ماجراهای جدید کیمبا شیر سفید، یونیکو: جزیره جادو و افسانه جنگل اشاره کرد. وی کارگردان و نویسنده مشهور انیمیشنهای دیگری چون شهر بی رحم و نیز شکارچی خون آشام: عطش خون است.
نظرات