غوغای حیوانات آوازخوان | نقد و بررسی انیمیشن سینمایی Sing

31 May 2017 - 19:22

یکی از شاخص­‌ترین آثار سینمایی انتشار یافته در سال ۲۰۱۶ میلادی (اواخر سال)، انیمیشن «آواز» (Sing)، محصول کمپانی «ایلومینِیشن اینترتینمنت» (Illumination Entertainment) بود. به بهانه‌­ی موفقیت این انیمیشن در گیشه و کسب محبوبیت در بین مخاطبان، بر آن شدیم تا نقدی بر این اثر داشته باشیم. با سینماگیمفا همراه باشید.

با شنیدن نام انیمیشن، نخستین تصویری که در ذهن مخاطبان ایجاد می‌­شود مواجهه با یک اثر موزیکال است اما به اعتقاد بسیاری از علاقه‌مندان دنیای انیمیشن، سازندگان «آواز» و در رأس آن­ها دو کارگردان اثر یعنی «کریستوف لوردلِت» و «گارث جِنینگز»، اهدافی فراتر از تولید یک فیلمِ صرفاً موزیکال داشته­‌اند. در نگاه اول، «آواز» را می­‌توان زیرمجموعه‌­ای از ژانرهای کمدی و موزیکال ارزیابی کرد، اما اگر دقیق‌­تر به اثر بنگریم، پی می‌­بریم لحظاتِ موفقِ احساسی و درام که در جای جای انیمیشن به کار رفته­، بار محتوایی آن را بالاتر از یک اثر سطحی و صرفاً سرگرمی­‌آفرین جلوه داده است.

نقش اولِ اثر، کوآلایی به نام «باستر مون» است که یک سالن تئاتر بزرگ را از پدر خود به ارث برده است؛ سالنی که اکنون در وضعیت مطلوب قرار ندارد و مالک آن با مشکلات بزرگ مالی روبروست. برای نجات از بحران، باستر تصمیم می­‌گیرد یک مسابقه‌­ی جذاب در سالن تئاتر ترتیب دهد: مسابقه­‌ی آواز. چالش اصلی داستان از همین جا آغاز می‌­شود. حیوانات گوناگون از سراسر شهر گرد هم می­‌آیند تا استعداد خود را در زمینه­‌ی موسیقی و آوازخوانی بیازمایند. این سیر داستانی به سازندگان «آواز» مجال می‌­دهد تا به خوبی بتوانند بخش موزیکال اثر را تقویت کنند؛ انصافاً هم از این فرصت استفاده‌­ی مطلوب صورت گرفته است.

برای تنوع­‌بخشی، ایجاد هیجان و جذب حداکثریِ مخاطب، تصمیم بر این می‌­شود تا سبک‌­های گوناگون موسیقی در مسابقه‌­ی آواز شرکت داده شوند؛ از موسیقی کلاسیک و اُپراخوانی گرفته تا رپ، راک، جاز و پاپ. هر حیوان در سبکی خاص اجرای خود را انجام می‌­دهد. برخی از قطعه‌­ها، به صورت مستقیم یا غیرمستقیم، اقتباس یافته و تداعی­‌گر آثار شاخص موسیقایی هستند و برخی دیگر اختصاصاً برای این انیمیشن تدارک دیده شده‌­اند؛ البته به اعتقاد برخی منتقدان، تعدادِ اندک ترانه‌های کاملاً اختصاصی، یکی از نقاط ضعف انیمیشن «آواز» است. با تمام این تفاسیر، اگر کلیت بخش موسیقایی اثر را در نظر بگیریم، باید اذعان کنیم که قطعه­‌های موسیقی در افزایشِ جذابیتِ انیمیشن موفق عمل کرده­‌اند.

اما سوای از بُعد موسیقایی، باید به بُعد داستانی انیمیشن نیز توجه ویژه داشت. در بخش داستانی،‌ آنچه بیش از همه جلب توجه می‌کند این است که سازندگان، به تک­‌تک شخصیت­‌ها توجه ویژه داشته­­ و در شخصیت­‌پردازی­‌ها سنگ تمام گذاشته­‌اند. در همین راستا، هنگامی که کاراکتر­هایِ محوری را مد نظر قرار می‌دهیم، در می‌یابیم همه‌ی آن‌ها از پردازش نسبتاً خوب برخوردارند و ماهیتی جذاب دارند. از دیگر نکات جالب، بهره‌گیری از ابعاد روانشناسانه در بطن شخصیت­هاست. منتخبین مسابقه و حتی جناب باستر مون، هر کدام دارای پس‌­زمینه‌­ی داستانی و شخصیتی منحصر به فرد هستند؛ پس­‌زمینه­‌هایی که به وضوح نشان از وجود اندیشه و تفکر در فرآیند خلق دارند.

«رُزیتا» (ماده خوک) دغدغه­‌ی خانواده و ۲۵ فرزند کوچک خود را دارد ولی از دیگر سو، سعی دارد استعداد خود را به معرض قضاوت عموم گذارد. «جانی» (گوریل) تضاد شخصیتی جالبی دارد؛ او از یک طرف، شریک و همدست دزدانی است که سردستگی ­آن­ها را پدرش بر عهده دارد، و از سوی دیگر، دارای روحیه‌­ی لطیفی است که حس آوازخوانی را در او غَلَیان می­‌بخشد. «گونتر» (خوک نر) موجودی است سرخوش، پرروحیه و سرشار از اعتماد به نفس. در نقطه‌­ی مقابل این شخصیت، با «مینا» (فیل) مواجه هستیم که دختری خجالتی، سر به زیر و فاقد اعتماد به نفس است. «اَش» (خارپشت) با چالشی جدی در رابطه‌­ی عاشقانه­‌ی خود روبروست و در بُرهه­‌ای حساس و شکننده قرار دارد. در نهایت، از «مایک» هم نباید غافل شد؛ او یک موش آب زیرِ کاه، مغرور و البته فوق­‌العاده با استعداد در زمینه­‌ی موسیقی است.

همان طور که مشاهده کردید، تعدد کاراکترهای محوری و خصوصیات متفاوت و گاه متضاد این شخصیت­‌ها، زمینه را برای ایجاد رقابتی شگفت­‌انگیز و هیجانی فراهم می‌سازد، اما از نیمه­‌های فیلم به بعد، کم­‌کم نقش رفاقت و معرفت پر­رنگ‌­تر می­‌گردد و حس رقابت به دست فراموشی سپرده می­‌شود. پس از افشا شدن یک اشتباه مضحک در خصوص جایزه­‌ی تعیین شده برای برنده‌­ی مسابقه، باستر با چالشی به مراتب بزرگ‌تر از برپایی مسابقه مواجه می­‌شود. به خاطر مشکلات مالی و بانکی، او حق مالکیت خود بر سالن تئاتر را در معرض خطر می­‌بیند و حاصل دسترنج یک عمر فعالیت خود و پدرش را نابود شده می­‌انگارد. در این اوضاع خطیر، تنها پناه و پشتیبان باستر، دوست صمیمی او «اِدی» (گوسفند) است که جز روحیه‌­بخشی، کار خاصی از دستش بر نمی­‌آید.

اما اوضاع حتی از این هم پیچیده­‌تر می‌­شود. بافت فرسوده‌­ی سالن تئاتر به علت استفاده­‌ی غیراصولی فرو می­‌ریزد و به دنبال آن، اندک امید باستر به یأس مبدل می­‌گردد. حساسیت موضوع وقتی بیشتر مشخص می­‌شود که بدانیم سالن تئاتر برای باستر هم حکم محل کار را دارد و هم خانه؛ هم نمادی از شخصیت بیرونی اوست و هم نمادی از شخصیت درونی وی؛ هم یادآور خاطرات شیرین گذشته است و هم سرمایه­‌ی زندگی آینده. با تمام این اوصاف، پی بردن به رابطه‌­ی موجود میان فرو ریختن این عمارت و در هم شکستن شخصیت باستر کار چندان دشواری نیست. جالب اینجاست که این ریزش و بحران شخصیتی باستر، همزمان با اوج­‌گیری چالش‌­های سایر شخصیت­‌ها اتفاق می­‌افتد.

به یک باره، انگار همه چیز از صفر شروع می‌­شود؛ نه تنها برای باستر، بلکه برای کلیه­‌ی شخصیت­‌های محوری داستان. در این شرایط پیچیده، «گارث جنینگز»، نویسنده­‌ی فیلمنامه­‌ی انیمیشن «آواز»، برگ برنده­‌ی خود را رو می‌­کند: معجزه‌­ی امید و متعاقباً وقوع تحول در شخصیت­‌ها. شاید این برگ برنده کمی کلیشه‌­ای و تکراری قلمداد شود؛ تحول شخصیت­‌ها به موجب یک رویداد ساده و پیش و پا افتاده، اتفاقی است که در بسیاری از آثار سینمایی نظیر آن را دیده‌­ایم. این بار نیز تحولی از این جنس صورت می‌گیرد. شاید اصلی‌­ترین نقطه­ ضعف اثر نیز همین شیوه­‌ی تحول­‌آفرینی باشد. به هر روی، به مدد معجزه‌­ی امید، شخصیت­‌ها رفته رفته متحول شده، بر مشکلات و ضعف‌های شخصیتی خود غلبه کرده، و دست آخر به اتحاد و همدلی می­‌رسند.

کمی بعد، رقابت جای خود را به رفاقت می­‌دهد و به دنبال آن، بر ویرانه­‌های سالن تئاتر، نمایشی سرشار از شور، امید و زندگی اجرا می­‌شود. دیگر، هدف نه رقابت است نه تصاحب جایزه‌­ی مالی مسابقه. منتخبان، همگی تنها برای دل خود و زنده نگه داشتن شوقِ زندگی آواز می‌­خوانند. در این شرایط، طبیعی است که «آنچه از دل بر آید، لاجِرَم بر دل نشیند».

اگر روند داستانی انیمیشن «آواز» را بررسی کنیم، پی می‌­بریم در اوایلِ فیلم، خط داستان به شدت تحت تأثیر جذابیت مسابقات پرطرفدار استعدادیابی است. سرآمدِ این مسابقات در رسانه­‌های جمعی، مجموعه‌­ی تلویزیونی «امریکن آیدِل» (American Idol) است که مخاطبان میلیونی برای خود دارد. بی‌­تردید، موفقیت این مجموعه و برخی از شاخصه‌­های بارز آن، الهام‌­بخش خلق بسیاری از موقعیت­‌های انیمیشن «آواز» بوده است. وقتی در نظر می­‌گیریم که حتی نمونه‌­های وطنیِ مسابقاتِ استعدادیابی (به خصوص مسابقات ترانه‌­خوانی و آواز از جمله «اِستِیج» و «شب کوک») با مخاطبان پر شمار روبرو بوده و هستند، بیش از پیش به پتانسیل نهفته در این مسابقات پی می­‌بریم. حال تصور کنید از این پتانسیل، در راستای جلب مخاطب سینما استفاده شود. قطعاً این ترفند در جذب مخاطب بی­‌تأثیر نیست. اما رفته رفته، با پیشرفت فیلم، قوام داستانی بر جذابیت­‌های پر زرق و برقِ مسابقه‌­ای چیره می­‌شود و مخاطب بیش از پیش درگیر ماجرای شخصیت‌­ها می­‌گردد. همین جاست که انیمیشن از یک اثرِ صرفاً سرگرمی­‌آفرین فاصله می­‌گیرد و ابعاد تازه پیدا می‌­کند.

دیگر ویژگیِ بارزِ انیمیشن «آواز»، خلق وضعیت‌­ها و موقعیت­‌های کمدی است. تنوع خوبی در خلق لحظات کمدی انیمیشن مشاهده می­‌شود. این لحظات، گاه به سادگی شوخی کلامی با لهجه­‌ی آلمانی شخصیت «گونتر» هستند و گاه اتفاقات غیرعادی و خنده‌­دار انیمیشن­‌هایی نظیر تام و جری را تداعی می­‌کنند؛ نمونه‌­ای از این اتفاقات، در آمدنِ چشم مصنوعی منشیِ باستر (خانم آفتاب­‌پرست) و پیشامدهای متعاقب آن است. گاه نیز استفاده از یک عنصر غیرمتعارف در یک صحنه‌­ی غیرقابل انتظار باعث خنده­‌ی مخاطب می­‌شود؛ مثلاً، باند سارقین (گوریل­‌ها)، با استفاده از نقاب خرگوش بر روی چهره­‌ی خود، وضعیتی غیرمتعارف و در عین حال خنده­‌دار می­‌آفرینند. با در نظر گرفتن جمیع جهات، به موقعیت­‌های کمدی اثر می­‌توان نمره­‌ی قبولی داد.

اما برویم سراغ جنبه‌های فنی. از لحاظ بصری و گرافیکی، انیمیشن «آواز» حرف­‌های زیادی برای گفتن دارد. با این که محصول مورد بحث ما توسط کمپانی تقریباً نوپای «ایلومینِیشن» تولید شده اما ­می­‌توان آن را از برخی جهات، برخوردار از توان رقابت با انیمیشن­‌های سه ­بعدی شاخص «پیکسار» و «دیزنی» دانست. شاید از نظر پرداختن به جزییات، «آواز» به پای انیمیشنی نظیر «زوتوپیا» (محصول کمپانی والت دیزنی) نرسد اما با در نظر گرفتن ظرفیت­‌ها و امکانات گسترده­‌ی دیزنی و بضاعت محدودتر ایلومینیشن، در می‌یابیم اختلاف فنی دو اثر، لااقل برای مخاطب عام، آن چنان محسوس و چشمگیر نیست. اگر منصفانه به قضیه بنگریم، اذعان خواهیم کرد که طراحی شخصیت‌­ها و فضاسازی‌های انیمیشن «آواز»، چشم‌­نواز و دوست­‌داشتنی از کار در آمده‌اند؛ اتفاقاً‌ همین مسئله، در همراه ساختن بیشتر مخاطب با اثر بسیار تأثیرگذار بوده است.

همان طور که پیش‌­تر اشاره شد، خلق موفقیت­‌آمیز لحظات عاطفی و احساسی یکی دیگر از نقاط قوت اثر است. در این راستا، نقش صداپیشگان انیمیشن «آواز» بسیار چشمگیر بوده است. در نسخه­‌ی زبان اصلی اثر، هنرمندان شاخص و سرشناسی همچون «متیو مک­‌کانهی» (باستر مون)، «ریس ویتِرسپون» (رزیتا)، «اسکارلت جوهانسون» (اَش)، «سِت مک­‌فارلین» (مایک)، «تارون ایگِرتون» (جانی)، «توری کِلی» (مینا)، «نیک کرول» (گونتر) و «جان سی. رایلی» (اِدی) به خوبی از پسِ صداپیشگیِ نقش­‌ها بر آمده­‌اند.

در پایان باید خاطر نشان کرد، با تولید انیمیشن «آواز»، کمپانی ایلومینیشن بار دیگر نشان داد به خوبی سلیقه و رگ خواب مخاطبان را می­‌شناسد. پس از ساخت انیمیشن­‌های شاخصی نظیر «من نفرت‌­انگیز»، «لوراکس»، «من نفرت­‌انگیز ۲»، «مینیون­‌ها» و «زندگی پنهان حیوانات خانگی»، ایلومینیشن باز هم با ارائه­‌ی یک اثر موفق نام خود را بر سر زبان‌­ها انداخت و سطح توقعات را از خود بالا برد. با این اوصاف، بسیاری از مخاطبان منتظر آثار جدید این کمپانی خواهند بود و برای اکران آن­‌ها لحظه‌شماری خواهند کرد؛ نقطه‌ی اشتراک اکثر آثار ایلومینیشن این است که هم کودکان و هم بزرگسالان از تماشای آن‌ها لذت می‌برند. آنچه مسلم است قطعاً در آینده از ایلومینیشن و تولیدات آن بیشتر خواهیم شنید.

 

برچسب‌ها:

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.