فیلم لیدی مکبث یکی از بهترین فیلمهای مستقل سینمای چند سال اخیر انگلستان است. اطلاعات دقیقی از سابقه کارگردان فیلم یعنی ویلیام اولروید وجود ندارد اما مشخص است که با فیلم کوتاه «بهترین» توانسته است نظرها را در جشنواره ساندنس به خود جلب کند و همینطور فیلم «اوایل شرارت» که یک فیلم کاملا تجربی و آوانگارد محسوب میشود؛ و همین مهم باعث شد مقتضیات تجاری فیلم جدیدش تأمین شود و فیلم لیدی مکبث را بسازد؛ چیزی که مشخص است این است که تهیه کننده فیلم کیاست و فراست زیادی برای جذب مخاطب عام به خرج نداده است و به مولف آزادی عمل داده است تا هرگونه که مد نظر دارد فیلمش را بسازد. البته این بدین معنا نیست که فیلم ٰ«لیدی مکبث» توانایی جذب مخاطب عام را ندارد ولی مختصات ساختاری فیلم از جمله دوربینی ثابت و تقریبا بدور از حرکت و استفاده از دوربین روی دست در زمانهایی که تنشها و ضرباهنگ فیلم به اوج میرسد ٬ استفاده از زاوایای عمیق و دارای ضرباهنگی متوسط٬ استفاده از شخصیتهای کم حرف٬ ساکت و در گزینه آخر دارای فضایی سرد و دامنه تونالیته سفید که همین مهم تبدیل به موتیف اثر میشود، ساختار و فرم کلی اثر را میسازد. سینمای مستقل به صورت کلی دارای فرمی متفاوت با ایدهها و ظرافتهای بصری که به صورت کلی در سینما گیشهای (عامه پسند) وجود دارند، است که البته کمتر شاهد آنها هستیم ٬ همچنین دارای پایان خوش نیستند و به صورت کلی وجه کاراکتریستی در سینما مستقل به شدت مهم است ٬ به صورت معمول در سینما عامه پسند موانع در جهت مثبت از میان برداشته میشوند و یا به صورت کلی قهرمانها همگی خیر هستند اما در سینمای مستقل همه چیز متفاوت است به دلیل اینکه بیننده را نادیده گرفته و همه چیز را همانگونه که خود مد نظر دارند نشان میدهند؛ البته بی انصافیست که تنها دلیل بیتوجهی بینندههای عصر امروز نسبت به سینما مستقل را منتهی به همین نکاتی که ذکر شد دانست و باید اذعان داشت که یکی از بزرگترین دلایل دیگر این است که سینمای مستقل برخلاف سینمای عامه پسند در تبلیغات ضعف بزرگی دارند که حایل میان این دو را بیشتر میتوان در این زمینه جستجو کرد. با سینماگیمفا همراه باشید.
داستان در قرن ۱۹ ام در یکی از روستاهای انگلستان جریان دارد. دختر جوانی که از سوی خانوادهش به اجبار به ازدواج یک مرد مُسنتر از خودش درآمده، و از اوایل فیلم همانگونه که مشخص است تمام عناصر داستانی به گونهای هستند که تضاد رابطه میان الکساندر و کاترین را نشان میدهد، مثل رابطه برقرار نکردن با کاترین و عدم توجه کافی به کاترین و … همگی باعث شده که تضاد این رابطه به شکلی مرسومتر نمایان شود ٬ اما در ادامه اتفاقی در روستای دیگری رخ میدهد که باعث میشود الکساندر و پدرش از خانه خارج شوند و به روستا بروند٬ در همین حین سر و صدایی از پایین خانه الکساندر بالا میگیرد که باعث میشود کاترین به آنجا رود و با مردی به نام سباستین رو به رو شود، در اینجا رابطه میان سباستین و کاترین شکل میگیرد و در ادامه این رابطه به قدری عمیق میشود که کل روستا از آن باخبر میشوند و هنگامی که پدر الکساندر بر میگردد خواهان تمام شدن هرچه زودتر رابطه عروسش با سباستین است اما کاترین بیتوجه به پدر شوهرش او را با سمی در اتاق خودش به قتل میرساند و باعث میشود که خدمتکار سیاه خانه لال شود ٬در ادامه در یک شب الکساندر به خانه باز میگردد و به شدت کاترین را مورد شماتت قرار میدهد اما بی توجه به شوهرش در مقابل او میخواهد رابطه برقرار کند و باعث درگیری میان سباستین و الکساندر میشود و در نهایت کاترین با شی او را به قتل میرساند ٬ اما ماجرا به همین جا ختم نمیشود و زنی سیاه به خانهاش میآید که ادعا میکند پسری که همراه اوست فرزند ناخلف الکساندر است ٬در نهایت این امر موجب میشود که کاترین به خواستههای خودش نرسد و بچه را از سر راه بردارد اما پس از کش و قوسهای فراوان تصمیم میگیرد که او را به قتل برساند و این مهم را انجام میدهد و بچه را به قتل میرساند و سباستین بخاطر عذاب وجدان هم خودش و هم کاترین را به پلیس لو میدهد اما شواهد به گونهایست که در نهایت خدمتکار لال و سباستین دستگیر میشوند و کاترین خودش به تنهایی زندگی میکند .
همانطور که مشخص است داستان فیلم به شدت پر است از پیچ و خمهای فراوان که همگی ذات خشن انسان را به نمایش میگذارند (شاید بهترین عنوانی که میتوان به این مهم داد این است که میل به قدرت و میل به خشونت انسان با ظرافت زیادی در این فیلم رو به رو خواهید شد) ٬همانطور که از اسم فیلم مشخص است با کاراکتری رو به رو خواهیم شد به لحاظ مفهومی و ذهنی کاراکتر لیدی مکبث شکسپیر را تداعی میکند، از ویژگیهایی که باعث خاص بودن این کاراکتر نسبت به کاراکتر شکسپیر میشود میتوان عنوان کرد این کاراکتر وجه ضعف خودش را قبول میکند و توانایی غلبه به آن را دارد، مهمترین ضعفی که در طول فیلم در این کاراکتر وجود دارد عشق او نسبت به سباستین است که عشقی ممنوعه و تابو است٬ اما در اواخر فیلم مشاهده میکنیم که این ضعف او حتی مبدل به نقطه قوت کاترین میشود. افتتاحیه فیلم با دوربین روی دست و نمایی از پشت کاترین را میبینیم که در لباس عروس مزین شده است در اینجا دوربین تحت هیچ شرایطی الکساندر را به ما نشان نمیدهد و تاکید زیادی بر این دارد که حایل میان این دو را نشان دهد ٬ دوربین ٬میزانسن ٬رنگمایه ٬ … همه چیز نشان دهنده این است که تضاد کاترین و الکساندر را نشان دهد٬ رنگهای سفید٬ تاکید بر تنهایی کاراکترها ٬قاب بندیهایی که همگی مجرد هستند و دارای فضاهایی عمیق که انزوا شخصیتها در فضا و زمان موجود را موکد میکند.
یکی از موتیفهای موثر و مهم فیلم٬ خواب کاترین است٬ خواب آلودگی کاترین در طول فیلم نشان دهنده کسلی ٬کاهلی و فرسودگی شخصیت است اما در طول این فیلم از زمانی که وارد رابطه با سباستین میشود این مهم ذره ذره ناپدید میشود و جای خودش را به قتلها و خشونتهای پی در پی در فیلم میدهد . هر فریم فیلم به دقت و با وسواس زیادی گرفته شده است ٬ حتی همانند فیلمهای سالهای ۱۹۲۰ در سینما صامت که شدیدا خودشان را در سینما وایمار نشان دادند و در ادامه در سینما کلاسیک هالیوود با سیستم تکنی کالر شناخته میشود مقایسه کرد و حتی میتوان به فیلم عنوان Costume film را داد یعنی فیلمهایی که طراحی لباس و صحنه و نورپردازی از عوامل موثر فیلم هستند که برای درک بهتر فیلم نیاز است به این موارد دقت بیشتری کرد ٬ مثل رنگ سفید که در طول اثر به شدت تکرار میشود و تاکید زیادی بر سردی و ناپویایی دارد، که این مهم در روابط شخصیتها و در جامعهای که درون فیلم معرفی میشود، موکد است، شاتهای درون فیلم همگی آرام و بدون هیاهو است ولی باف درون هر شات خشونت و تنش را تداعی میکند .
یکی از مبادرتهایی که در طول فیلم به صورت موتیف در میآید رابطه جنسی کاترین و سباستین است ٬ این رابطه همانند رمان آناکارنینا معلول عجیب و نامتعارفی است ٬ چرا ؟ همانطور که خواننده هنگام خواندن رمان آناکارنینا حق را به آنا میدهد و مبادرت آنا را تایید میکند ٬ در این فیلم هم بیننده حق را به کاترین میدهد . در اینگونه موقعیتها مهم نیست تابو چیست؟ مقدس چیست؟ چرا؟ به دلیل اینکه تمام حقایق و دادهها اینگونه نشان میدهد که مبادرت کاترین در جهت رابطه غیر متعارف کاملا امکان پذیر و خرد پذیر است٬ به دلیل اینکه در این موقعیت کاترین یک قربانی است.
یکی از عناصر دیگری که تبدیل به موتیف اثر میشود و حتی شکل و شمایلی فانتزی به خود میگیرد و میتوان از مولفههای اصلی و مهم فیلم قلمداد کرد یک وجه فانتزیگونه و تقریبا غیر واقعی فیلم است و این بدین معنا نیست چون از واقعیت فاصله میگیرد بیانگر این است که نکته منفی محسوب میشود ٬ اما این وجه فانتزی فیلم چیست؟ آن چیزی نیست جز نیرویی که درون کاترین وجود دارد و هر شخصی که در مقابل او قرار میگیرد را از میان بر میدارد ٬ یک نیرویی که به هیچ تابویی در جامعه رحم نمیکند ٬ یکی از تابوهایی که در تاریخ سینما وقتی شکسته میشود و از آن به عنوان ترسناکترین سکانس تاریخ سینما یاد میشود هنگامی است که در فیلم M سال ۱۹۳۱ ٬ساخته فریتس لانگ یک بچه کوچک به قتل میرسد و در دنیای آن فیلم این کنش مبدل به دهشتناکترین و ترسناکترین پدیده یاد میشود اما در این فیلم این کنش نه تنها از منظر شخصیت درون فیلم ترسناک نیست بلکه حتی بیننده هم در هنگام دیدن فیلم کاترین را به مبادرت این کنش تشویق میکند٬ یعنی موفقیت کاترین در راس همه چیز قرار میگیرد .
نکته پایانی این است که وقتی بیننده اسم فیلم را میبیند فکر میکند که فیلم اقتباسی از مکبث ویلیام شکسپیر است اما مکبث ویلیام شکسپیر کاملا متفاوت است با این فیلم ٬ شاید بتوان به لحاظ محتوایی رابطه ظریفی میان کاترین و لیدی مکبث تداعی کرد اما این فیلم اقتباسی از رمان لیدی مکبث به نویسندگی نیکولای نسکوف است که فضای درون فیلم پیوندی غیر مستقیم با جامعه روسیه در نوشته نسکوف دارد. به صورت کلی به زعم بنده این فیلم ٬به شدت فیلم موفقی است به دلیل اینکه اولین ساخته ویلیام اولدروید است، جوانی که تا قبل از این فیلم٬ فیلم کوتاههای موفقی ساخته و قطعا آینده روشنی در پیش خواهد داشت.
نظرات