بعضی اوقات وقتی که در سیر گذرای تاریخ سینما نگاهی میاندازیم،آثاری را مشاهده میکنیم که به دلایل مختلفی برای بینندگان و علاقهمندان به پردهی طلایی تبدیل به یک نوستالژی شدهاند و به قدری محبوب هستند که حتی بعضی طرفداران در دنیای آن زندگی میکنند و شیفتهی آن هستند.از قبیل این مجموعهها میتوان فرانچایز هایی مانند هری پاتر،جنگ ستارگان و … را مثال زد که برای دنبال کنندگان خود از ارزش بسیار بالایی برخوردار هستند؛اما در میان این آثار مختلف،یکی از ترینهای ژانر علمی تخیل در تاریخ سینما و از آثار برجستهی ریدلی اسکات است که فیلم «Blade Runner» میباشد.«تیغ رو» در سال ۱۹۸۲ ساخته شد و یکی از زیباترین فیلمهای علمی تخیلی ساخته شده تا به حال است.اما اکنون فیلمی که قصد نقد و بررسی آن را داریم دنبالهی این فیلم است که بالاخره پس از ۳۵ سال بازگشته تا بار دیگر دل هواداران را به دست بیاورد. با سینما گیمفا همراه باشید.
پس از موفقیتهای قسمت اول فیلم و گذشت سالهای متمادی از ساخت آن انتظارات هواداران از قسمت دوم آن بسیار بالا رفته بود و کوچکترین اشتباه در مراحل تولید آن میتوانست به آیندهی این فرانچایز ضربهی شدیدی وارد کند؛همچنین درگیر بودن اسکات در روند ساخت فیلم بیگانه:میثاق نیز نگرانی بیشتری را در دلهای هواداران ایجاد میکرد اما با سپرده شدن پروژه به دستان دنیس ویلنو امیدهای همگان برای موفقیت فیلم دوچندان شد.
داستان فیلم در سال ۲۰۴۹ و حدود ۳۰ سال پس از وقایع فیلم اول در شهر لسآنجلس اتفاق میافتد و اتمسفر آن کاملا وفادار به فیلم اول است؛گرچه ویلنو با استفاده از جلوههای ویژه فوقالعاده توانسته فضاسازی بهتری را رقمزده است.افسر کِی یا جو(به هنرمندی رایان گاسلینگ) یک افسر تیغرو است که وظیفهاش از رده خارج کردن رباتهای مدل قدیمی شرکت تایرل است و خود او نیز یکی از رباتهای نسل جدید است که توسط فرد ثروتمندی به نام والاس ساخته میشوند و کاملا مطیع هستند و اکنون شرکت او جای تایرل را گرفته است.کِی در یکی از ماموریتهای خودش برای نابود کردن مدلهای قدیمی متوجه موضوعی میشود.او با پیگیری این موضوع به مانند ریک دکارد در فیلم قبلی،وارد مارپیچی میشود که فساد سیستمی موجود برایش آشکار میشود و دچار تزلزل میشود.او همچنین یک معشوقهی مجازی به نام «جوی» دارد که علاقهی کِی به او از همان ابتدا مشخص است و باعث شدهاست تا کارکتر وی به خوبی پرورش بیاید.
تحقیقات افسر کِی باعث میشود که او به بلید رانر قدیمی و محبوب ما افسر ریک دکارد(با بازی هریسون فورد) برسد و اورا نیز بار دیگر وارد یک ماجرای سهمگین کند.
پردازش شخصیتها و فیلمنامهی ویلنو فوقالعاده است و باعث میشود در طول زمان تقریباً ۳ ساعتهی فیلم هیچگاه احساس خستگی نکنیم و با شخصیتهایی پخته و نقشآفرینیهایی بینظیر طرف باشیم.علاوه بر جنبهی فنی و ساخت نوآورانه درعین پایبندی به فیلم قبلی،بلید رانر جدید دارای مفهومی بسیار عمیق و پیچیده است که اورا حتی از فیلم قبلی نیز برجستهتر میکند.ویلنو با فضاسازی بینظیر خود یک شهر فاسد و تاریک که دارای ظواهری مدرن و صنعنتی است را نشان دادهاست.اما مسیر بشر برخلاف پیشرفتهای چشمگیر به سوی انحطاط حرکت میکند و همهچیز در ظاهرگرایی،مصرف بیاندازه و لذتگرایی خلاصه میشود.بحث دیگری که میتوان به آن شاره کرد مفهوم ماهیت است که در سراسر فیلم و زیربنای آن احساس میشود.دنیس ویلنو توانستهاست به طرز شگفتآوری این خصوصیت موجود در انسانها که در رباتهای داستان نیز وجود دارد به تصویر بکشد.در ابتدای فیلم رباتی که توسط کِی نابود میشود به او میگوید«تو هرگز معجزه را مشاهده نکردهای».کِی در ادامهی داستان به این باور میرسد که فرزند دکارد و همسرش است که با مشاهدهی فیلم قبلی متوجه میشویم او نیز یک ربات بودهاست.این موضوع باعث میشود تا همهی رباتهایی که حاضرهستند جان خود را برای رسیدن به هدف والا و آزادی فدا کنند خودرا فرزند آنها بدانند و کِی نیز اینگونه تفکر میکند؛آنها میخواهند چیزی بیشتر از ساختههای یک شرکت تجاری باشند و از خالق خود کم ارزشتر نباشند.همین تفکراست که باعث میشود جان خودرا در راه هدفی که ثابت کند بیشتر از یک ربات باشند فدا کنند؛اما آیا این همان صفتی نیست که انسانها در ذات خود دارا هستند؟ در طول تاریخ بشر تلاش کردهاست که خودرا به قلههایی بالا در موفقیت برساند و با خالق خود رقابت کند.او به آفرینش دستگاههای مختلفی دست زده،بردهداری کرده،هرروز در صنعت پیشرفت کرده و حتی به ساخت موجوداتی به مانند خود یا همان روباتها دست زده است و آفریدههای خود او نیز صفاتش را دارا هستند.ویلنو با ظرافت خاصی به این مفهوم چنگ زده و مخاطب را علاوه بر دیدن جلوههای ویژه پر زرق و برق به تفکرنیز وا میدارد.
همانطور که اشاره شد نقش آفرینیهای فیلم نیز در سطح بسیار بالایی قرار دارند.«رایان گاسلینگ» با یکی از سختترین پردازشهای دوران بازیگری خود طرف بوده و میبایستی تمام حالات دگرگون افسر کِی و تردیدهای شخصیتی وی را در دیدگان مخاطبان پیاده میکرد که به خوبی از پس این وظیفهی خطیر برآمدهاست.بازیگری «هریسون فورد» نیز به قدری مهم و کلیدی است که میتوان فیلم را به قبل و بعد از ورود او تقسیم کرد؛اما او نیزی به قدری در ایفای نقش خود زبده عمل میکند که این نقشآفرینی،در سبد بهترین آثار وی قرار گیرد و بار دیگر افسر دکارد محبوبمان را اینبار قدری پرخاشگر و عصبیتر مشاهده کنیم.
بخش دیگری که باعث میشود سر خودرا به نشانهی احترام در جلوی فیلم پایین بیاوریم فیلمبرداری آن است.چشماندازها و تصویربرداری به قدری خوب است که آن را از شانس های اصلی فصل جوایز به شمار آوریم؛حال آنکه عملکرد فوقالعادهی راجر دیکنز را پیشتر در فیلم سیکاریو مشاهده کردهبودیم.
نقطهی قوت دیگر فیلم که میتوان آنرا از ارکان اصلی اثر و همچنین عصای دست ویلنو در ترسیم لسآنجلس سال ۲۰۴۹ دانست موسیقی متن بینظیر هانس زیمر است که ادای دین خود به موسیقیهای زیبای ونجلیس در بلید رانر قبلی را نیز انجام دادهاست.
در مجموع «Blade Runner 2049» به مانند فیلم قبلی خود یکی از ترینهای سبک علمی تخیلی است.معمولا از دنبالهی فیلمهای بزرگ،اثری قدرتمند مانند قبلی انتظار نمیرود و تجربه نیز اینرا ثابت کردهاست؛اما ویلنو با ساخت این فیلم پشت پای بزرگی به این تفکر زد و ثابت کرد که میشود با ساخت ادامهی یک فیلم بزرگ و مورد انتظار که هزینهی زیادی هم متحمل است،اثری تولید کرد که حتی از پدر بزرگتر خود پختهتر است و این کاری شایستهی تقدیر است که بدون تکیه بر تکرار عناصر فیلم قبلی و تقلید صرف از آنها،بلکه با ارائهی داستانی غنی و ایدههایی بدیع یک شاهکار با پیشینهای قوی را ارائه داد.در دورانی که فیلمهای بلاک باستر بزرگ و حتی موفق مثل قسمت جدید جنگ ستارگان، محافظهکاران دست به تکرار ایدههای قبلی میزنند؛دیدن «بلید رانر ۲۰۴۹» را به شما پیشنهاد میکنیم.
نظرات
سپاس