نقد و بررسی Marriage Story | طلاق غیرقابل باور

12 April 2020 - 22:00

«داستان ازدواج» که جدیدترین ساخته‌ی نوآ بامباک (Noah Baumbach)، کارگردان مستقل آمریکایی به حساب می‌آید، روایت یک جدایی است. روایت یک طلاق. داستان طلاقی که رگه‌هایی از یک تراژدی تلخ در آن جریان دارد. راهکار فیلمساز برای متعادل کردن لحن فیلم، عشق و وابستگی است؛ علاقه‌ای که بین دو زوج در حال جدایی وجود دارد و لحن گزنده فیلم را شیرین‌تر و قابل‌تحمل‌تر می‌کند. اما باید پرسید که آیا این تصمیم باعث آسیب‌ رساندن و تضعیف پیرنگ اصلی داستان -طلاق نیکول و چارلی- نشده است؟ همراه نقد سینما فارس باشید.

بگذارید از عنوان فیلم شروع کنیم: «داستان ازدواج». با وجود اینکه این فیلم اساسا داستانی درباره طلاق و جدایی است اما عنوان متناقضی دارد. چرا؟ جواب این پرسش نه در هوشمندی فیلمساز بلکه در اشتباه اصلی فیلمساز نهفته است. فیلمساز ما داستان فیلم خود را درباره ازدواج می‌دادند در حالی که اینگونه نیست. مشکل تمامی نواقص فیلم نیز از همین برداشت اشتباه نشئت می‌گیرد. لغت ازدواج دلالت بر پیوند دارد و لغت طلاق دلالت بر گسستن. وفتی زوجی از هم طلاق می‌گیرند، از یکدیگر جدا می‌شوند. تمامی پیوند‌های عاطفی بین آن دو نیز در طول این پروسه از بین می‌رود. زیرا هر انسان عاقلی تا لحظه آخر سعی می‌کند مشکلات را به ساده‌ترین شیوه ممکن حل کند. در این مورد، طلاق سخت‌ترین شیوه برای حل مشکلات است. طلاق وقتی اتفاق می‌افتد که دیگر راهی برای حفط پیوند‌ها نیست و مانند یک قیچی تمامی پیوند‌ها را از بین می‌برد. اگر قرار بود که انتخاب این لغت از هوشمندی فیلمساز نشئت بگیرد، آن وقت شاهد فیلمی بودیم که درباره سختی‌ها و مشکلات یک گسستن صحبت می‌کند. گسستن پیوند‌هایی چندین ساله که در وجود کاراکتر‌ها تار و پود تنیده‌اند. اما برعکس این هوشمندی، چیزی که شاهدش هستیم پیوند است؛ از ابتدا تا آخر فیلم. خبری از گسستن نیست و تا پایان فیلم این پیوند‌ها وجود دارد. از همین رو است که به انتخاب چنین لغتی لقب اشتباه را می‌دهم.

وقتی قرار است تا داستان تلخی را – که تلخی آن در ذاتش نهفته است – روایت کنی باید همواره حواست به مسیر فیلم باشد. یک صحنه‌ی اضافی ممکن است کل ساختمان و لحن تلخ فیلم را از بین ببرد. این موضوع به معنی نفی شیرینی‌ها و محبت‌ها نیست؛ زندگی هر چقدر تلخ، تیره و ناامیدکننده باشد، همچنان کسانی هستند که برایشان زندگی کنیم، بجنگیم و در مقابل دیو بی‌معنایی کم نیاوریم. همچنان طناب‌هایی بین ما و دیگران هستند که از سقوط ما در این دره تاریک جلوگیری کنند. اما این دره همچنان تاریک است و راهی هم جز عبور از آن نیست. پس باید تحمل کرد و تحمل کرد و تحمل کرد. راه دیگری وجود ندارد و بعضی‌چیز‌ها را نمی‌توان آسان کرد. فقط باید سختی آن را پذیرفت. مثال خوب این تلخی و تراژدی آمیخته به پیوند و محبت در ادبیات کلاسیک ما، قصه رستم و سهراب است. از قوی‌ترین پیوند‌های عاطفی، پیوند بین پسر و پدر است. اما در این‌جا پدری داریم که پسرش را می‌کشد. هیچ قصه‌گویی نمی‌تواند تلخی این حادثه را برای ما از بین ببرد. تنها می‌تواند با توضیح و توصیف علاقه‌ی آتشین این پدر و پسر، کمی قلب ما را تسلی دهد. نکته این جاست که تلخی این حادثه تا ابد بر جان رستم، سهراب و تمامی مخاطبان برجا می‌ماند.

«داستان ازدواج» فیلم خوبی نیست؛ به جهت آنکه آنقدر خود را غرق در روایت این عشق و علاقه می‌کند که داستان از مسیر خود خارج می‌شود. در واقع ما آنقدر که در صمیمیت این دو سهیم هستیم، در انقطاع این دو سهیم نیستم. شخصا وقتی فیلم به پایان رسید، از خود یک سوال را بار‌ها پرسیدم: چرا این زوج باید از یکدیگر طلاق بگیرند؟ و از آن‌جا که پاسخی برای این پرسش پیدا نکردم روند این طلاق و نهایتا کل فیلم برای من تبدیل به یک ادعای دروغین و جعلی شد؛ یک طلاق غیرقابل باور. گویی مسئله‌ی طلاق نیکول و چارلی بیشتر از آنکه یک مسئله‌ جدی برای آن دو باشد، نوعی بهانه‌گیری و بی‌مسئلگی است. یک ژست است. نوعی غوغای الکی است “آهای! من را ببینید. من در حال سپری کردن دوران خیلی سختی هستم”. مسئله اصلی این است که فیلمساز اراده خود را بر فیلم تحمیل می‌کند. داستان مثل سنگی است که از بالای کوهی رها می‌شود و از جایی به بعد، مسیر خود را طی می‌کند تا به مقصد برسد. البته که هیچ داستانی، جدا از خالقش نیست و داستان و به طور کلی هنر، آینه تمام‌نمای هنرمندان هستند. اما وقتی هنرمند، موقعیت داستان و کاراکتر‌ها را خلق کرد دیگر باید باید اجازه دهد تا داستان به سیر طبیعی خود جلو رود. این دخالت در روند طبیعی فیلم همان حس ناخوشایندی است که هنگام تماشای فیلم آن در ما بیدار می‌شود. همان حس ناخوشایندی که که به ما می‌گوید یک جای فیلم می‌لنگد، نقصی در ساختار دراماتیک فیلم وجود دارد یا کاراکتر‌ها انگیزه لازم برای فلان کنش را ندارند. درباره «داستان ازدواج»، با یک موقعیت طلاق روبرو هستیم و دو کاراکتر که پیوند عاطفی با یکدیگر دارند، حالا قرار است تا به گسست برسند. با پیشرفت داستان، باید این پیوند‌ها آرام آرام از بین بروند. اینگونه در پایان داستان، وقتی به طلاق می‌رسیم جای هیچگونه شک و تردیدی باقی نماند. به عنوان مخاطب سرگذشت عجیبی را پشت سر گذاشته‌ایم؛ حالا دیگر می‌دانیم که یک طلاق چقدر می‌تواند سخت، دردناک و وحشتناک باشد. اما از آنجا که با پیشرفت داستان به انقطاع نمی‌رسیم و رابطه‌ی چارلی و نیکول – جز در یکی دو سکانس – لرزشی پیدا نمی‌کند، فیلم هم به یک روایت بی‌خطر، بدون درد و در پایان خنده‌دار تبدیل می‌شود. روایت طلاقی که هیچ شباهتی به طلاق ندارد.

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.