دههی اول قرن جاری یک دههی رویایی برای استدیوی پیکسار بود. شاهکارها یکی پس از دیگری میآمدند؛ آثاری چون: شرکت هیولاها، درجستجوی نمو، شگفت انگیزان، راتاتویی، وال.ای و…… این آثارهم مورد توجه منتقدان وهم مردم قرار گرفتند اما این روند با آغاز دههی دوم دچار مشکل شد و جز استثناهای مثل انیمیشن درون و برون و کوکو، استدیو پیکسار نیز در ورطهی دنباله سازی و تکرار مکررات افتاد و اگر ایدههای جالبیهم داشت با پرداخت بد آنها را خراب میکرد. درواقع بعضی از آثار از فقدان ایده رنج میبرند و برخی از چگونگی پرداخت ایدهایشان، انیمیشن به پیش از دستهی دوم است. اثری که قرار بود یک سفر جادهای را با موجودات اساطیریاش به نمایش بگذارد تا در دل این سفر پیچشهای عاطفی بین شخصیتها و خودشناسی شکل بگیرد؛ اما اینگونه نمیشود و کارگردان (دن اسکنلون) و تیم سازنده از پتانسیل موجود در داستان استفاده نکردند تا تنها همچون مرغانی که بر دانهها نوکی میزنند، آنهاهم به آثار گذشتهی استدیو پیکسار نوکی بزنند! و برخی از ایدههای گذشته را سرهم بندی شده تحویل مخاطب دهند.
.
داستان انیمیشن به پیش در مورد دو برادر به نامهای ایان (تام هالند) و بارلی (کریس پرت) است که قرار است با استفاده از یک عصا و سنگ جادویی پدر مردهشان را برای یک روز زنده کنند. اما جادو نصفه میماند و تنها پایین تنهی پدر به این دنیا بر میگردد! آنها برای اینکه نیمهی دیگر پدر را برگردانند نیاز به به یک سنگ جادویی دیگر دارند و تنها بیست و چهار ساعت وقت دارند، پس راهی سفری جادهای برای پیدا کردن سنگ میشوند تا قبل از تمام شدن زمان بتوانند پدرشان را ببینند.
داستان به صورت کلی جذاب است اما انیمیشن به پیش فاقد آن عمق دادنهای احساسی به شخصیتها است که معمولا در آثار درخشان استدیو دیدهایم و به قولی خیلی رو بازی میکند. مثلا ایان همان تیپ معروف پسر ظریف دست و پاچلفتی و ترسویی است که قرار است در طول سفر ساخته شود این ساخته شدن نیاز به مکمل و هدایت گری چون برادرش بارلی دارد. نوع درخشان این مورد را میتوانیم در راتاتوی ببینیم در آنجا رمی استاد آشپزی است اما چون یک موش است و نمیتواند به صورت مستقیم برای انسانها آشپزی کند پس به مکملی چون لینگوئینی نیاز دارد، تا تواناییهای خود را ارائه کند. در انیمیشن به پیش بارلی اطلاعات زیادی در دنیای جادوگری دارد و بسیاری از جادوها را از حفظ است اما خود قادر نیست به صورت مستقیم این جادوها را نجام دهد؛ برعکس برادرش ایان که اصلا چیزی از دنیای جادوگری نمیداند اما توانایی عملی این جادوها را دارد و البته این نکته که ایان بی شباهت به لینگوئینی نیست و این یکی از همان نوک زدنهایی است که به آن اشاره کردم.
اما تفاوت میان راتاتویی که اثر درخشانی است و انیمیشن به پیش که در بهترین حالت یک فیلم متوسط هست، از زمین تا آسمان است. مثلا در راتاتویی از توانا به ناتوان میرسیم یعنی رمی و دانشش و علاقهاش برای ما مشخص میشود و البته تعلیق از چگونگی استفادهاش از این دانش، تا ترکیبش با لینگوئینی که بعدا به شهرت او در آشپزخانه میرسم و وجه جدایی ناپذیر آن دو در یک رابطهی عاطفی، که این رابطه در انیمیشن به پیش چیزی جز دیالوگهای شعاری همچون خاطرهای که بارلی با پدر دارد و برای ایان تعریف میکند نیست. و رابطهی برداری و یا مکمل گونه این دو عملا روی هواست. ضمن اینکه تدوین موازی زمان را از عمق دادن به آنها گرفته ما از یک سو داستان سفر این دو را میبینیم و از سوی دیگر تعقیب مادر، لورل (جولیا لوئی درایفوس) برای پیدا کردن پسرهایش که عملا بی فایده است و تحول خاصیهم قرار نیست در مادر و رابطهی این دو شکل بگیرد. و میشد به راحتی ماجرای مانتیکور و شمشیرش را یا حذف کرد و یا برای دست یافتن به آن در طول سفر ایان و بارلی طرحی ریخت تا زمان میان رابطه این دو بیشتر باشد. و حالا باز این تدوین موازی را مقایسه کنید با شاهکار بی مانندی چون درجستجوی نمو که یکی از بهترین مثالها برای منطق تدوین موازی است. در آنجا پدر (مارلین) پس از بردن پسرش نمو توسط غواصان یک سفر دیوانه وار برای پیدا کردن او را آغاز میکند و ماجرای پسر خودسر و تحولش در آکوارییومی در سیدنی را با یک تدوین موازی میبینیم، تا سیر تحول این دوشخصیت مشخص شود. ضمن اینکه دست و پاچلفتی بودن و ترس ایان که در اینجا بی دلیل است در آنجا با منطق کشته شدن همسر و فرزندان مارلین به یک تعلیق عمیق حسی و تحول کامل در انتها میرسد.
اما انیمیش به پیش لحظههای بامزهایهم دارد به عنوان مثال برخودر دو شخصیت با دسته پریهای موتور سوار یا سوتفاهمی که از بالاتنهی ساختگی پدر برایشان پیش میاید و آنها را عصبانی میکند جالب است، و یا لحظهای که ایان قرار است با یک جادو از دره عبور کند تا پل را باز کند لحظههایی با شوخی و تعلیقهای به اندازه است. اما اینها تک مضرابهای اثر هستند و یک کلیت دوست داشتنی را که به مانند آثار درخشان استدیو پیکسار که بارها ارزش نگاه کردن را داشته باشد تحویلمان نمیدهد و همانطور که گفتم انیمیشن به پیش خیلی رو بازی میکند و این تنها در نمایش کلیشهای شخصیتها نیست؛ به عنوان مثال مسئله باور و اعتقاد به چیزی مثل پرواز پریها که از قابلیت خود غافل بودند خیلی شعاری است یا دفترچه یادداشت ایان پس از فکر کردن و تیک زدن آن خیلی سانتیمانتال پرداخت شده و باز این را با اثر دیگری چون درون و برون مقایسه کنید، که چگونه عنصر شادی در یک ماجراجویی به فهم این موضوع میرسد که غم نیز لازمهی زیستن است بدون آنکه بخواهد اشارهی مستقیمی به آن کند.
در آخر حتی اگر بخواهیم به پیش را با اثر متوسطی چون انیمیشن دلیرهم مقایسه کنیم، که اتفاقا داستان باز شباهتهایی به هم دارند، مثل تبدیل شدن مادر مریدا به خرس و تلاشی که مریدا باید تا قبل از طلوع آفتاب برای برگرداندن مادرش انجام دهد و…. به پیش حتی عقب تر از آن قرار میگیرد و به هیچوجه جز آثاری نیست که مخاطب دلش بخواهد بارها به تماشایش بنشیند. انیمیشن به پیش برخلاف نامش هیچ حرکت درستی به سمت ارائهی یک نمایش جذاب نمیکند.
نظرات
نویسنده عزیز خسته نباشین بابت نقد و نظرتون نسبت به این انیمیشن….
امروز داشتم مطلبی در مورد انیمیشن جدید استاد هایائو میازاکی میخوندم که گفته بود این انیمیشن ۳ سال دیگه آماده میشه….. یعنی ۳ سال ۷۰ نفر باید بکوب بشینن پای ساخت این عنوان تا به ثمر برسه… حرف من اینه نویسنده عزیز نمره ۴ واسه یه عنوان مثل Onward خیلی کمه… همون نمره ای که تو IMDB بهش دادن حقشه… اولا انیمیشن خوبی بود و من نمیدونم چرا شما این عنوان رو پست تر از دلیر میدونید… دوما چرا انقدر عنوان رو با شاهکار های دیگه مقایسه میکنید؟؟؟؟ اگر بحث مقایسه باشه همین اسامی که ذکر کردید در مقابل عنوان هایی مثل :
spirited away
Garden of Words
Ponyo
Your Name
Howl’s Moving Castle
children who chase lost voices
هیچ حرفی برای گفتن ندارن… پس انصاف نیست مدام یک عنوان رو با شاهکار های دیگه مقایسه کرد…
در کل نظرتون محترمه مرسی خسته نباشین خدا قوت…..
وظیفه ی منتقد برجسته کردن آثار درخشان است. (پالین کیل)
همانطور که گفتم ایدههایی در مورد این انیمیشن وجود داشته که به هدر رفته ضمن اینکه این اثر را تنها با انیمیشن های خود استدیو پیکسار مقایسه کردم که پیش از این توانسته بود با داستانهای مشابه نتیجه بهتری بگیرد که این نتیجه بهتر قطعا بخاطر پرداخت و شیوهی بیان بهتر آن قصهها بوده پس گاهی لازم هست که از آثار خوبی چون راتاتویی مثالی بزنیم و ببنیم که تفاوت آثار موفق با آثار متوسط یا ضعیف در چه مواردی میتواند باشد.
در مورد این آثاری هم که نام بردید من خیلی طرفدارشون نیستم به جز یکی دو مورد و بنظرم شهر اشباح و نام تو خیلی آثار ضعیفی هستند و شاید بعدا در مورد شهر اشباح نقدی بنویسم درکل انتظار نمیره که همه یکجور و با یک جهانبینی به آثار نگاه کنند.
ممنون از نظر
اقای نویسنده نمیدونم اطلاعی دارید یانه اما این انیمیشن مال کمپانی دیزنی هم هست . و واقعا خیلی هم قشنگ بود. و ما نمیتونیم بگیم پیکسار و دیزنی دیگه مثل قبل نیست . چون که انیمیشن هایی مثل
Toy story4
||Frozen
Aladdin
و ……. تو این دو سال خیلی خوب فروش کردن و خیلی بازدید داشته . دیزنی و پیکسار کمپانی ای نیست که بخوایم بگیم انیمیشنشون بد در میاد. مخصوصا دیزنی که کلییی امکانات داره و اکثرا در سال یکی از اسکار ها رو گرفته .
و تازه کلی انیمیشن و لایو اکشن های توب توراهه. مثل روح ، رایا و اخرین اژدها، لایو اکشن هرکول ، رابین هود، پری دریایی کوچولو ، مولان و …