من مطمئن نیستم که توانسته باشم حتی یک دقیقه از داستان فیلم جدید نویسنده و کارگردان مستعدِ آمریکایی، تیلور شریدان (Taylor Sheridan)، را باور کنم یا آن را در دنیای واقعی تصور کنم، ولی این فیلم، در برقراری یکسری رویاروییهای کلاسیک، عملکردِ خوب و کمابیش موفقی دارد: قرار دادن مفهومِ خیر در برابر شر، قرار دادن زندگی در برابر مرگ، قرار دادن شخصیتهای درستکار در برابر شخصیتهای منفور و شرور و… .
شریدان فیلم Those Who Wish Me Dead را براساس رمانی نوشتهی مایکل کورتایا (Michael Koryta) که در سال ۲۰۱۴ بهچاپ رسیده است، ساخته است. او در نوشتن فیلمنامهی این فیلم تنها نبوده و آن را با همکاری چارلز لویت (Charles Leavitt) و خودِ کورتایا نوشته است. مشخص نیست که ضعفهای آشکار فیلمِ جدید شریدان، به دلیل همکاری او با افراد دیگر در نوشتن فیلمنامه بوده است یا خیر، ولی هرچه که هست، Those Who Wish Me Dead در هیچ جنبهای حتی به فیلمنامهی قبلی شریدان مانند Sicario و Hell or High Water نزدیک هم نمیشود. علاوهبر فیلمنامه، بهنظر میرسد ظرافت و جدیت شریدان در کارگردانی این فیلم جدید هم بهپای کارگردانیهای منسجم و حساب شدهاش در فیلم Wind River و سریال Yellowstone نمیرسد.
تقریبا چهل دقیقهای طول میکشد تا موتور فیلم راه بیفتد و البته بعد از اینکه موتور فیلم روشن شد و خطوط داستانی آشکارتر شدند و به هم برخورد کردند، تماشاگری که با صبر و حوصله فیلم را تماشا کرده، بهسختی میتواند از آن چشم بپوشد. جدا از جذابیتِ غیرقابل انکار فیلم، مشکلاتِ عدیدهی آن در منطق داستانی، گاهی آزاردهنده میشود؛ بهعنوان مثال قضاوتهای غلط شخصیت هانا با بازی آنجلینا جولی (Angelina Jolie) دربارهی آتشسوزی جنگل، حسابی فیلم را غیرقابل باور میکنند.
همچنین بهنظر میرسد که شریدان هیچ علاقهای به باورپذیر کردنِ داستانِ فیلمش نشان نمیدهد و انگار میخواهد تنها داستان را بگوید و آن را به هر طریقی که شده جلو ببرد و این بیدقتیها کار را بهجایی میرساند که برخی از تصمیمات شخصیتها، بهویژه هانا، فیلم را به یک کمدی ناخواسته تبدیل میکنند و این مشکلات ما را به شک میاندازند که آیا فیلمنامهی تکاندهنده و ظریف سیکاریو، با آن میزان از تعلیق و دقت در جزئیات را هم همین شریدان نوشته است؟!
البته کارِ فیلم در تعریف داستان برخی شخصیتهای دیگر بهتر و قابل قبولتر است؛ بهعنوان مثال داستان اوون، با بازی جیک وبر (Jake Weber) ،که حسابداری فلوریدایی است، و پسر کوچکش کانر، با بازی فین لیتل (Finn Little). اوون چیزی را کشف میکند که میتواند هم خودش و هم پسرش را به کشتن دهد.
چیزی که اوون کشف میکند، مکگافین فیلم است (مکگافین به سرنخ یا ابزاری گفته میشود که بدون اهمیت ذاتی، به پیشبرد داستان کمک میکند_ ویکیپدیا) و بهنظر میرسد که افراد با نفوذی شامل نمایندگان مجلس یا افرادی دولتی، از کشف شدن این مکگافین که شامل اطلاعاتی بسیار حساس است، ضرر میکنند و آن افراد با نفوذ که حسابی وحشتزده شدهاند، دو نفر با بازی آیدان گیلن (Aidan Gillen) و نیکولاس هولت (Nicholas Hoult) را برای سر به نیست کردن هرکسی که از این اطلاعات چیزی میداند را استخدام میکنند. تایلر پری (Tyler Perry) نیز در نقشی کوتاه، که شاملِ فقط یک صحنه میشود، نقش رئیس این دو نفر را ایفا میکند.
پس از آن است که افراد استخدام شده، که محققان ماهری نیز هستند، شروع به تحقیق دربارهی اوون و کانر میکنند و درمییابند که آنها به مونتانا فرار کردهاند و به برادرزنِ سابقِ اوون، اتان با بازی جان برنتال (Jon Bernthal) و زن حاملهاش، الیسون با بازی مدینا سنگور (Medina Senghore) که یک مدرسه را اداره میکنند، پناه آوردهاند و در همین حوالی است که کانر با هانا دیدار میکند و خطوط داستانی به شکل قابل قبولی با هم برخورد میکنند. اینجا یکی از معدود جاهایی است که استعداد همیشگی شریدان که نمونههای آن را بهوفور در کارهای قبلیش دیده بودیم، مبنیبر هدر ندادن وقت اضافی برای اموری بیاهمیت و پرداختن به خط اصلی داستان مشخص میشود؛ در فیلم او کسی وقت خود را صرف احوالپرسی و زدن حرفهایی بیهوده دربارهی گذشته و… نمیکند و شخصیتها فقط همان چیزهایی را به زبان میآورند که به درد فیلم میخورد و شریدان فقط همان چیزهایی را به ما نشان میدهد که به داستان فیلمش مربوط است و این جنبهی کار او بهنظرم همیشه از نقاط قوت آثار او است.
آخرِ فیلم، همانطور که باید و با ضرباهنگی سریع و کوبنده پیش میرود؛ نبردی خونین بین شخصیتهای مثبت و منفی در میان آتش و خون و حرارت. شخصیتها میدوند، زخمی میشوند، عقبنشینی میکنند و برای نجات جان خود تلاش میکنند. صحنههای درگیریِ فیلم عالی از آب درآمدهاند و حسابی تماشاگر را درگیر میکنند. صحنههای آتش چشمنوازند و لوکیشنها بهدقت و بسیار مناسب انتخاب شدهاند. بازیها نیز از بازیگران اصلی گرفته تا بازیگران فرعی، همگی کاملا قابل قبول و جذاب است و بازی خوب آنها در صحنههای پایانی فیلم بیشتر بهچشم میآید. همچنین، کارگردانی شریدان نیز در این صحنهها جانی دوباره میگیرد و همهی اینها باعث میشوند تا شروع ضعیف و برخی ضعفهای ناامیدکننده در منطق داستانی را حداقل برای چند دقیقه از یاد برده و در فیلم غرق شویم.
Those Who Wish Me Dead، نه بهترین اثر شریدان در نویسندگی است و نه در کارگردانی، ولی ما را پشیمان به خانه نمیفرستد و باعث میشود که همچنان منتظر کارهای آینده و داستانگوییهای موجز و تکان دهندهی او باشیم.
نظرات