*هشدار اسپویل*
«نبرد پنج ارتش» را میتوان نقطهی اوج سهگانهی هابیت و پایانی شایسته بر دو قسمت قبلی خود دانست. اثری که تمامی تمها و کاشتهای داستانی موجود در دو قسمت قبل خود را به عمل میآورد و علاوه بر آن، هویت مستقل خود را به عنوان یک فیلم نگاه میدارد. نبرد پنج ارتش جایی است که بحرانها، کنشها و تقابلها به اوج خود میرسند و این اوج از همان اولین پلانِ فیلم قابل مشاهده است. دیگر مانند دو قسمت قبلی این سهگانه با یک مقدمهی آرام و روایتی از گذشته مواجه نیستیم، بلکه فیلم از همان ابتدا با بحرانی فاجعهوار آغاز میشود: اسماگ رها شده و قصد دارد شهر را به آتش بکشد. با از بین رفتن اسماگ، آتش نابودگر بحران به صورت مقطعی فرو مینشیند، اما داستان زمانی جالب میشود که متوجه میشویم نبرد اسطورهای خیر و شر، منتظر از بین رفتن موجودی چون اسماگ بوده. اسماگ دلیلی بود که باعث میشد ارتش سائورون به کوهِ استرانژیک ارهبور لشکرکشی نکند زیرا میدانست در این صورت شکستش حتمی است، اما با از بین رفتن اسماگ علاوه بر اورگها، الفها و انسانها نیز برای طلاهای داخل کوه دندان تیز کردهاند.
میتوان گفت که تم و کهنالگوی «گذشتهی از دست رفته» که در دو قسمت قبلی این سهگانه به خوبی مشهود بود، در این فیلم دیگر کارایی خود را از دست داده. زیرا دورفها سرزمین خود را یافتهاند و حال بایستی برای دفاع از آن تلاش کنند. اما با توجه به اینکه این سهگانه روی شخصیتهای اصلی خود تا به اینجا تاکید داشته، در این قسمت نیز با یکی از بهترین بحرانها و کشمکشها میان شخصیتها مواجهایم.
در دو قسمت قبلی، تمامی دو جبههی قهرمان و ضدقهرمان به خوبی معرفی شدهاند و از اهداف و امیال درونی آنها نیز به خوبی واکاوی شده. بینندهی این سهگانه تا به اینجا میداند که هر شخصیت چه میخواهد و انگسزهی از انجام تمامی اعمالی که روی پردهی سینما انجاممیدهد چیست. اما اینکه شخصیتها رد طول سه قسمت فیلم تنها یک چیز را بخواهند خسته کننده نیست؟ اینجا است که خلاقیت نویسندگان هابیت خود را نشان میدهد: قهرمان داستان بدل به ضدقهرمان میشود!
تا به اینجا بر سر راه تورین سپربلوط موانع بسیاری وجود داشته و او با کمک همراهانش توانسته از پس تمامی این موانعی که گذر کردن از آنها غیرممکن به نظر میآمده بر بیاید. شکستناپذیر بودن میل و ارادهی دورفها تا به اینجای کار به همگان اثبات شده، اما چه میشود اگر به جای اینکه مانعی بیرونی برای قهرمان مانع ایجاد کند، خود او برای خودش موانعی درونی بتراشد و کاری را کامل مخالف با اهداف اولیهی خود انجام بدهد؟
چنین اتفاق جذابی در پرهی دوم این فیلم رخ میدهد. تورین با آگاهی از اینکه اسماگ از بین رفته، دژ مستحکمی را در مقابل دروازهی کوه ارهبور میسازد و با زیرپا گذاشتن تعهداتی که با انسانها و الفها بسته بود، مترصد آغاز کردن جنگی بزرگ است. جنگی میان ارتش نژادهای مختلف. با آماده شدن ارتش انسانها و الفها برای نبرد با ارتش دورفها، بحرانِ حولِ محورِ تم دوستی میان نژادها به اوج خود میرسد و دقیقا در همین نقطه عطف است که پیام داستان فیلم از طریق زیر متن بیان میشود.
پردهی اول داستان اگر راوی چگونه کشته شدن اسماگ و آماده شدن ارتش نژادهای مختلف برای نبرد با دورفها است، پردهی دوم داستان راوی چگونه سیاه شدن قلب تورین و بیمار شدن روح او با طلاهای طلسم شدهی کوه ارهبور است. البته آن طلسم چیزی نیست جز زیادهخواهی و خساست، صفاتی که جای حرف زدن به طور مستقیم دربارهی آنها بیشتر به درد کتابهای کودک و نوجوان بخورد اما قرار دادن چنین مفاهیمی در پس استعارهها و زیرمتن فیلمنامه، هنری است که میتواند بر تمامی مخاطبین از همهی گروهها سنی تاثیر بگذارد.
پردهی دوم این فیلم جایی است که همه چیز از تعادل خود در آمده و همین عدم تعادل میزان درگیرکننده بودن تقابلها و کشمکشها را برای مخاطب دوچندان میکند. گاندولف زندانی شده، تورین برخلاف حرف و تعهد خود عمل میکند، تائوریل و لگولاس از قلمرو خود رانده شدهاند، انسانها خانه و کاشانهشان را زا دست دادهاند و از همه مهمتر، ارتش اورگها بدون اینکه کسی خبر داشته باشد در راه کوه ارهبور است. چنین موقعیتی که حتی پیرمرشد داستان را در بحرانی بزرگ قرار میدهد، داستان را به نقطهی اوج خود نزدیک میکند. البته لازم به ذکر است که نقطهی اوج این سهگانه، مملو از درگیریهای فیزیکی و بیرونی است و درگیریهای ذهنی در این قسمت از سهگانه به نسبت قبلیها کمی پایینتر میآید. درواقع، تمامی انگیزههای درونی و تمامی امیالِ شخصیتها برای رقم زدن یک جنگ بزرگ که در قرار است در این قسمت رخ بدهد، در دو قسمت قبلی تشریح و توصیف شده و مخاطبی که دو قسمت قبلی را دیده باشد، از اهمیت و حد بالای بحران این جنگ خبر دارد.
تبدیل شدن قهرمان داستان به ضد قهرمانی که با خودخواهیاش میخواهد خونهای بسیاری بریزد، از پس جذاب کردن پردهی دوم داستان به خوبی بر میآید. همچنین، تقابلِ میان تورین و بیلبو نیز از نقاط قوت این فیلم است. دوستی عمیقی که در طول دو قسمت قبلی میان تورین و بیلبو شکل میگیرد، یکی از جذابترین خرده پیذنگها داتسان است وحال با دشمنیِ مقطعیای که میان آنعا به وجود میآید، کشمکش این خردهپیرنگ نیز به اوج میرسد و در کنار دیگر خرده پیرنگها که به اوج خود رسیدهاند (نظیر مثلث عشقی تائوریل و لگولاس و کیلی، بارد و فرمانروایی انسانها، کمکشهای گاندولف و مذارکات تراندویل) فیلم را به کلایمکس خود میرساند. با آغاز شدن نبرد و امتناع تورین از مشارکت در جنگ، این بحران به بالاترین از حد اوج خود میرسد، جایی که شکست خوردن جبههی خیر داستان بسیار نزدیک است. درست در همینجا است که منحنی شخصیت به عمل آمده و با برگشتن تورین به میدان نبرد، پردهی سوم فیلم که سراسر نبردِ فیزیکی و کنش بیرونی است آغاز میشود. تحول شخصیت تورین ابتدا با یک جادو (جادوی طلاها) شکل میگیرد و بازگشت دوبارهی روح طلسم شدهی او به کالبد خویش، با اتفاقی متافیزیکی، یعنی دیدن رویایی در بیداری رخ میدهد. با توجه به فانتزی بودن ژانر اثر و نحوهی طلسم شدن روح او در همان ابتدا، بازگشتن او به همان تورین جنگجو و جسور قبلی، از لحاظ و علی معلولی با ساختار فیلمنامه جور درمیآید. با بازکشتن او به عرصهی نبرد، کشمکش نقطهی اوج سهگانه ونبرد اسطورهای خیر و شر آغاز میشود.
تا به اینجای فیلم با معرفیِ دقیقی که از هر دو جبهه و تمامی اشخاص شده، به خوبی میتوان از اهمیت این نبردها پی برد. کاگردانی این قسمت از فیلم که با کمک تکنولوژی خیرهکنندهی هالییود به زیباترین شکل ممکن تصویر شده، به خوبی میتواند از پس نشان دادن این بردها بربیاید. طراحیِ حرکات ونبردها و حفظ ریتم داستان در کنار تدوین موازیای که همزمان چند نبرد را در چند مکان مختلف دنبال میکند، جذابیت فیلم را دوچندان کرده و ریتم تند فیلم را با روند رو به اوجِ مطلوبی همراه میکند.
با پایان یافتن نبرد بزرگی که از همان ابتدای فیلم به شکل مداوم نوید آن داده میشد و با پایان یافتن نبرد اسطورهای خیر و شر، فیلم تمامی تمها و پیامهای خود را به عمل میآورد و آماده است که با پایانی آرام، بیننده را آمادهی ترک این سهگانه و حماسهی ۹ ساعته و جذاب آن کند. اگر دو فیلم قبلی، به خصوص قسمتِ ویرانی اسم، در اوج به اتمام میرسیدند و بیننده را آمادهی قسمت بعدی میکردند، این فیلم با ملایمت و صبر به دنبال این است که ماطبانی را که در این طول این چند ساعت مسحورخود کرده، به زندگیها خود بازگرداند. با بازگشتن بیلبو به محل زندگیِ آرام و دوست داشتنیاش و از سرگذراندن ماجرای کمیکی که در پی آن بایستی به همشهریهایش اثبات کند کیست، فیلم بیننده را آمادهی پایان یافتن فیلم و نبرد پر از استرس و بحران پنج ارتش کند.
«نبرد پنج ارتش» با اینکه مملو از درگیریهای فیزیکی و تقابلهای بیرونیای است که شاید بدون عمق و سطحی جلوه کنند، اما با توجه مقدمهچینیها و معرفیهایی که در دو قسمت قبلی شده و شناختی که بیننده از امیال شخصیتها به دست آورده، میتواند به عنوان یک فیلم خوب و جذاب برای مخاطبینِ فانتزی دوست سینما شناخته شود. حمایهای سه ساعته که به شکلی استادانه کنشهای خود را معرفی و سپس به اوج و فرود میرساند و با حفظ ریتمی ماهرانه، هر بینندهای را مسحور خود میکند. پایانی شایستهی ستایش برای سهگانهای تحسین برانگیز که به حدی جذاب و خوش ریتم است که حتی چند بار دیدن آن نیز، خسته کننده جلوه نمیکند.
[poll id=”178″]
نظرات