بسیاری معتقدند که سینما هنری دراماتیک است. هنری که اصالت تمامی عناصرش زمانی خود را معتبر نشان میدهند که در جهت امر دراماتیزه شدن عمل کنند. دید غالب در خصوص سینما از زمان به وجود آمدن استودیوهای فیلمسازی تا به امروز، همین بوده است. غالبا این نظامهای استودیویی هستند که به دنبال یک سینمای دراماتیک داستانگو هستند. زیرا درام، در کنار تمامی دیدگاههای عمیق فلسفی در خصوص ماهیت و کارکردش، هنری سرگرم کننده است. تاثیر عاطفی، ایجاد حس همذات پنداری و تزریق هیجان و سرگرمی به مخاطب، کاری است که به وسیلهی یک هنر دراماتیک میتوان انجام داد (البته منظور این نیست که هدف غایی درام این است، بلکه منظور این است که درام میتواند به چنین چیزی منجر شود، بحث راجع به ماهیت درام مبحثی طولانی است که در حوصلهی این مقاله نمیگنجد). نظامهای استودیویی به وسیلهی قدرت و سرمایهای که در اختیار دارند، سینمای بدنهی اصلی را با چنین دیدگاهی تشکیل میدهند. این یعنی در میان عامهی مردم و طیف عظیمی از فیلمسازان، انتظاری که از یک فیلم میرود، نشان دادن یک ماجرای دراماتیک است و اگر چنین چیزی در فیلم محقق نشود، فیلم نامعتبر و ضعیف خوانده میشود.
اما بسیاری دیگر علاوه بر اینکه سینما را هنری دراماتیک میخوانند، اصالت ماهیت سینما را به پیوندی که با واقعیت برقرار کرده میدهند. از منظر این دیدگاه هر پلان سینمایی بریدهای از واقعیت جهان بیرون است که توسط مولف انتخاب و از طریق پردهی سینما به مخاطب نشان داده میشود. مخرج مشترک سینمای دراماتیک و چیزی که آن را از باقی هنرها جدا میکرد، عنصر «حرکت» بود. اما از دید نظریه پردازانی نظیر بازن یا سینماگرانی نظیر تارکوفسکی، عنصری که سینما را از باقی هنرها متمایز میکند و از آن هنری مستقل و نو میسازد، زمان و واقعیت است. برشی از زمان واقعی که در قالب فرم سینماتیک به مخاطب ارائه شود، هدف این دسته از افراد است. چنین دیدگاهی بیشتر در اروپا و سینمای آوانگارد و هنری جهان قابل مشاهده است. سینمایی که به دنبال کشف ماهیت میزانسن، عمق میدان و پلان سینمایی، سینمای متفاوتی را خلق میکند.
این دو دیدگاه، گفتمانهای اصلی و کلان را در خصوص سینما شکل میدهند. اما دیدگاههای آوانگاردتری هم در خصوص سینما و ماهیت یک فیلم سینمایی وجود دارند. دیدگاههایی نوظهور که رد آن را نزد سینماگران مهجوری در اقصینقاط جهان میتوان پیدا کرد. این مقاله به دنبال واکاوی این دیدگاهها نیست. هدف از بیان این نکات این است که با وجود اینکه بعضی از این دیدگاهها در تعارض و تضاد با یکدیگر هستند و هر یک دیگری را به طور کامل نقض میکند، اما باز هم در هنر سینما میگنجند. هنر سینما عرصهای است که دیدگاهها و نظریات متضاد با یکدیگر در آن تصادم پیدا میکنند. اینکه چنین عرصهای میتواند دیدگاههایی تا به این حد متضاد با یکدیگر را در خود بگنجاند، یعنی حوزهای بسیار گسترده و ژرف است که هنوز به طور کامل شناخته نشده. نظریهپردازی در خصوص ماهیت سینما در عصر حاضر، بیش از هر هنر دیگری بازار گرمی دارد. زیرا هنری تازه و مهمتر از آن، عام و محبوب است. پیوند عمیقی که سینما با زندگی ما انسانها دارد باعث میشود که جستجو در میان نظریات مخالف سینمایی همواره لذتبخش باشد، زیرا واکاوی سینما گویی واکاوی زندگی است.
یکی از جذابترین امکاناتی که سینما به فیلمسازان جسور میدهد، امکان به تصویر کشیدن رویاها است. رویاهایی که ما انسانها میبینیم همواره سوالات زیادی را در ذهن ما ایجاد میکنند. اینکه چرا اصلا ما رویا میبینیم؟ چرا جهان رویا بعضا تا به این حد متفاوت با جهان بیرون است؟ آیا جهان رویا به کلی از درون ما نشئت گرفته یا در هنگام خواب دیدن، به عالم دیگری متصل میشویم؟ فرق بین خواب و بیداری چیست و آیا همین الآن در حال رویا دیدن نیستیم؟ زیرا هنگامی که خواب میبنیم، از این مسئله که در جهان رویا هستیم آگاهی نداریم و به محض بیدار شدن از خواب است که میفهمیم تمامی آن اتفاقات خوب یا بد در خواب، تنها رویا بودهاند. رویاها مسائلی جذاب هستند که علوم مختلفی از جمله روانشناسانی و روانکاوی در آن تحقیقات بسیاری کرده و به کشفیات جدید نیز رسیدهاند. تا قبل از علم، اسطورهشناسی و ادیان دیدگاههای کلان را در خصوص ماهیت رویا به مردم جهان القا میکردند. امروزه اما، علاوه بر این علوم، برخی سینماگران سعی میکنند که تجربهی رویا دیدن را در بیداری، به وسیلهی ساخت یک اثر سینمایی، به مخاطبین خود القا کنند تا شاید با این روش، بهتر بتوان در خصوص ماهیت این پدیدهی شگفتانگیز در زندگی تمامی ما انسانها تحقیق کرد.
«ریچارد لینکلیتر» از جمله فیلمسازانی که در کارنامهی شخصی خود، همواره به دنبال از سر گذراندن تجربههای جدید بوده. تجربههای جدیدی که البته با مناسبات نظام استودیویی هالیوود نیز سازگار بودهاند. فیلمسازی خلاق با ذهنی باز که با فیلم «پسرانگی» توانست شهرتی جهانی به دست آورد. هم به دلیل غنای فرمی و محتوایی فیلم و هم به دلیل تجربهی منحصر بهفردی که در طول دوران چند سالهی ساخت فیلم از سر گذرانده شده بود.
لینکلیتر در فیلم «زندگی بیداری» که چهارده سال قبل از فیلم پسرانگی ساخته شده، جسارت بیشتری از خود نشان داده. جسارتی که تمامی ساحات یک اثر سینمایی را دچار تحول و بعضا آشناییزدایی میکند. تجربهای که لینکلیتر در انیمیشن زندگی بیداری از سر میگذارند، تجربهای است که میتواند بیان شگفتانگیز سینما را به مخاطبین نشان بدهد.
زندگی بیداری انیمیشنی است که از هیچ منطق معمولی در خصوص داستان پردازی و سینمای دراماتیک پیروی نمیکند. یک اثر خودبسنده که با وجود ضعفهایی که در ساختارش میتوان یافت، به عنوان یک «پیشنهاد جدید برای چگونه فیلم ساختن» میتوان به آن نگاه کرد. پیشنهادی که میخواهد در امکانات سینما غور کند و پیوند آن با واقعیت و حقایق زندگی را بیابد، هرچند شاید این پیشنهاد به نظر تکراری یا حتی ضعیف جلوه کند، اما همین جسارتی که چنین کاری را انجام میدهد، شایستهی توجه است. بعد از ذکر نکاتی در خصوص پیرنگ انیمیشن به عناصر اصلی و سازندهی این انیمیشن خواهم پرداخت تا با تجربهی جدید لینکلیتر بیشتر آشنا شویم.
پیرنگ انیمیشن
داستان در ابتدا از کودکی شخصیت اصلی داستان آغاز میکند، با جملهی: «رویا سرنوشت است!». این جمله شاید شعاری به نظر بیاید اما کمک بزرگی به مخاطب میکند تا از همان ابتدا بداند با وجود فضای بصری خاص و غیر معمول فیلم، با یک اثر علمی تخیلی مواجه نیز. بلکه در حال مشاهدهی روایت عینی یک رویا است. جملهای که آن دختربچه در ابتدا به زبان میآورد، تکلیف موضوع اصلی فیلم را برای بیننده روشن میکند.
در ادامه به دنبال شخصیت اصلی داستان که پسری جوان است راه میافتیم و هر تجربهای که او از سر میگذراند را از سر میگذرانیم. نکتهی جالب توجه در خصوص شخصیت اصلی داستان این است که او نیز همان کاری را میکند که مخاطب انیمیشن انجام میدهد: مشاهده کردن و پرسهزنی در حال و هوای فیلم. او نه کنشی انجام میدهد که عواقبی داشته باشد و نه تصمیم دراماتیکی میگیرد که روند داستان را تغییر بدهد. او تنها راه میرود و هر اتفاقی که در مقابلش رخ بدهد را مشاهده میکند. در طول فیلم او با افراد مختلفی گفتوگو میکند که هر یک بخشی از دیدگاه خود را در خصوص زندگی و رویا با او در میان میگذارند. مسئلهی دیگری که این اثر را منحصر بهفرد میکند این است که نه تنها شخصیت اصلی، بلکه شخصیتهای فرعی داستان نیز کنش دراماتیکی را رقم نمیزنند. همهی انسانهایی که در این اثر میبینیم در حال و هوایی رویاگون در حال پرسه زدن هستند و به محض برقراری ارتباط با یکدیگر، دیدگاههای عمیق خود در خصوص زندگی را با یکدیگر در میان میگذارند.
لینکلیتر با یاری جستن از علوم مختلفی نظیر فیزیک، زبانشناسی، روانشناسی، جامعهشناسی، فلسفه و… از زبان کاراکترهای مختلف دید خود را نسبت به زندگی بیان میکند. روایت داستان در جایی شکل جذابتری به خود میگیرد که شخصیت اصلی داستان از این موضوع که در حال رویا دیدن است آگاه میشود. خودآگاهی در عالم رویا اتفاقی است که یا در مواقع خاص برای انسانهایی خاص رخ میدهد یا به وسیلهی آزمون و خطا و تمرینهای بسیار، محقق میشود. چنین رویایی را «lucid dream» یا رویای شفاف میخواند. با رسیدن به خودآگاهی در رویا و اطلاع از این مسئله که در حال رویا دیدن هستید، توانایی خلق تجربیات منحصر بهفردی را به دست خواهید آورد. تجربیاتی که عموما در زندگی واقعی ممکن نیستند، تجربیاتی که یکی از شخصیتهای فیلم درمورد آنها با هیجان صحبت میکند.
اینکه در طول داستان با افراد دیگری هم مواجه میشویم که آنها هم از رویا دیدنشان آگاه هستند، دو فرضیه را در خصوص منطق جهان انیمیشن مطرح میکند: اول اینکه آدمها با خواب دیدن به جهانی دیگر متصل میشوند. جهانی که هر کس که رویا ببیند به آنجا پا خواهد گذاشت. به همین دلیل شخصیت اصلی داستان آدمهایی دیگر را میبیند و با آنها صحبت میکند و معلوماتی را فرا میگیرد. خود او نیز در جایی اذعان میدارد که «نمیدانم این آدمها آیا واقعا وجود دارند یا تنها ساختهی ذهن من هستند؟». فرضیهی دوم دقیقا همین مسئله است. اینکه تمامی این انسانها و وقایع ساختهی ذهن او هستند. این انیمیشن یا به دنبال تصویر کردن جهانی بسیار شگفتانگیز، یعنی جهان رویا است، یا میخواهد توانایی حیرتآور ذهن انسان در خصوص ساختن رویاها را نشان بدهد. اینکه این مسئله در هالهای از ابهام باقی میماند و به نوعی تصمیمگیری در خصوص اینکه با چه جهانی مواجه هستیم بر عهدهی بیننده است، جذابیت و محبوبیت انیمیشن را دو چندان میکند. صادر کردن رأی قطعی در خصوص جهان انیمیشن به طور قطع تعداد زیادی از مخاطبین که اعتقادی بر خلاف آن دارند را از انیمیشن دلسرد میکرد. اما با وجود این تمهید، چه آن کسانی که معتقدند رویاها ساختهی ذهن هستند و چه آن کسانی که معتقدند رویاها در واقع سفر به جهانی دیگر میباشند، میتوانند با انیمیشن ارتباط برقرار کنند.
حال بایستی بپرسیم که جهانی که «زندگی بیداری» برای تصویر میکند، چگونه جهانی است؟
کمرنگ شدن علت و معلول
یکی از نکاتی که باعث میشود رویاها برای ما همیشه عجیب و منحصر بهفرد باشند این است که اتفاقاتی عجیب و غریب و بعضا غیر منطقی در آنها رخ میدهند. همهمان تا به حال تجربهی دیدن چنین رویاهای عجیب و غریبی را داشتهایم. ذهن انسان برای شناخت هر پدیدهای، نیاز به علت و معلول دارد. پدیدههایی که در ساحت علت و معلول نگنجند، درک کردنشان برای انسان تبدیل به مسئلهای بغرنج میشود. رویاها نیز همینگونهاند. منطقی که جهان رویا دارد به طور کلی با منطق جهان واقعی تفاوت است. این عدم وجود علیتی چارچوببندی شده و قابل شناخت، در انیمیشن نیز به خوبی مشهود است. آدمها میآیند، بدون اینکه بدانیم چه کسی هستند و چگونه و از کجا آمدهاند، دیدگاه خود را شرح میدهند و میروند. بعضی از آنها حتی دست به اقدامات عجیبی هم میزنند، مانند آن مردی که در بار به شکلی غیر منتظره مسئول بار را با گلوله میکشد، یا در جایی از داستان شاهد این هستیم که یک شامپانزه در حال نمایش فیلم و سخنرانی برای انسانها است. این رقیق شدن علت و معلول و نبود توجیحی منطقی برای پشت سر هم قرار گرفتن وقایع باعث میشود که در ساحت متن نیز به رویاگون بودن انیمیشن پی ببریم. بسیاری این نبود علت و معلول را ضعف انیمیشن میخوانند، اما به نظر من تنها راهی که میتوان یک رویا را به تصیر کشید، از بین بردن علت و معلول است و این انیمیشن این کار را به خوبی انجام داده. البته کلیت داستان دارای روندی سر راست است: پسری در حال رویا دیدن است، از این مسئله آگاه میشود و در جهت بیدار شدن تلاش میکند و سرانجام، بیدار میشود.
سیالیت زمان، مکان و تمامی عناصر!
داستان انیمیشن در چند روز میگذرد؟ فاصلهی بین هر اتفاق با دیگری چند روز یا چند ساعت است؟ شخصیت اصلی داستان تا چند روز در رویا درگیر است؟ اینها سوالاتی در خصوص زمان داستان هستند که هیچ پاسخ روشن و معینی برای آن پیدا نخواهیم کرد! پرشهای زمانی مبهم انیمیشن یکی از اصلیترین شاخصههای آن است. اما چرا باید چنین ویژگیای در انیمیشن نهادینه شده باشد؟ پاسخ در اینجا است که رویاهایی که میبینیم نیز همینگونهاند. گاهی شده که در یک خواب چند ساعته، رویایی دیدهایم که تجربهی گذشت چند روز را با خود به همراه داشته است. بسیاری از دانشمندان معتقدند که زمان امری نسبی است و تجربهی طولانی یا کوتاه بودن زمان بستگی به شرایط فرد دارد. زمان در فیزیک جدید تبدیل به امری تجربی و درونی شده و همین مسئله باعث شده که به کمک علم بتوانیم به شناخت بهتری رویاها برسیم.
سیالیت زمان در این اثر به سیالیت مکان نیز منجر میشود. بدون هیچ توجیه علی معلولی و دقیقی از زمانی به زمان دیگر و از مکانی به مکانی دیگر کوچ میکنیم. این کوچ کردنهای ناگهانی و خلسهآور با حرکت ملایم دوربین، با همراهی موسیقی رخ میدهند. نقشی که موسیقی در این اثر بازی میکند، نقش یک موتیف آزاد است. موتیفی که نه یک دلالت معنایی بلکه به مثابهی یک ترجیع بند در فرم عمل میکند. همچنین تمامی اشیاء و پرسپکتیوها در این انیمیشن دائما در حال تغییر فرم هستند و گویی روی هوا معلقاند. این معلق بودن و ناثابت بودن تمامی عناصر بصری انیمیشن دلالتی است فرمی بر عدم قطعیتی که بر تمامی رویاها حاکم است. تنوع سبک بصری اثر نیز به همین دلیل لحاظ شده.
گفتوگوها و مفاهیمی که در فیلم بیان میشوند نیز بی شباهت به یک رمان جریان سیال ذهن نیستند. گویی تمامی صحبتهای افراد مختلف در این فیلم، همهگی مفاهیم مدنظر یک نفر هستند که در موقعیتهای مختلف توسط افراد مختلف بیان میشوند. این نکته به وحدت مضمونی فیلم اشاره دارد که باعث شده تمامی عناصر سیال انیمیشن حول محور یک موضوع تمرکز یابند و در خدمت آن باشند. تم جستجوگری و مشاهدهگری در انیمیشن کاملا با این وحدت مضمون و سیالیت دیگر عناصر همخوان است.
انیمیشن «زندگی بیداری» یک جستار دلپذیر و لذتبخش در خصوص ماهیت زندگی پر رمز و راز و عجیب ما انسانها است. جستاری که هیچ وسیلهای بهتر از مدیوم سینما نمیتوانست آن را بیان کند. لینکلیتر در خصوص زندگی و ماهیت آن، حیرتزده است و این حیرتزدگی را به وسیلهی فرم بی بدیل و ناب انیمیشن به ما منتقل میکند. لینکلیتر بیش از آنکه بخواهد مفهومی مشخص و دقیق را به بیننده القا کند، به دنبال خلق یک تجربه است. تجربهی رویا دیدن در بیداری. فرم سیال انیمیشن و گفتارهای عمیق و جدیای که همراه آن میآیند، در عین القای حسی خلسه مانند، شما را به تفکر در خصوص عمیقترین مسائل زندگیتان وا میدارد. گویی سبک بصری سیال و موسیقی اثیری انیمیشن به دنبال هیپنوتیزم شما است و گفتارهای اشخاص به دنبال بیدار کردن شما در عالم هیپنوتیزم. ضعفهای ساختاری انیمیشن زندگی بیداری ریشه در نقطه قوتهایش دارند. تمامی عناصری که گفتیم بنا بر سلیقهی شما مخاطبان میتواند نقطهی قوت یا ضعف انیمیشن باشند. اگر به دنبال تجربهای متفاوت در دنیای سینما باشید، زندگی بیداری شما را راضی میکند اما اگر یک مفهوم و داستان سر راست بخواهید که همهی عناصرش با علت و معلول قابل توجیه باشد، این انیمیشن شما را دلسرد خواهد کرد. طبیعی است که قدمهای جسورانه در دنیای هنر همیشه با استقبال همگان مواجه نمیشود و نامطلوب بودن یک اثر جدید برای طیف عظیمی از مخاطبان دال بر ناموفق بودن آن نیست. زندگی بیداری به دنبال هدفی که برای خود تعیین کرده، توانسته موفق باشد و یک اثر خودبسنده و جذاب را به کارنامهی شایستهی توجه ریچارد لینکلیتر اضافه کند.
نظرات
قطعا از بهترین فیلم های قرن ۲۱ هست