نقد فیلم نگار – تجربه‌ای ستایش برانگیز

15 September 2018 - 10:00

در طول تاریخ سینمای ایران همیشه آثار هنری و ساختارشکن در موازات با جریان اصلی و بدنه‌ی سینما با حرکتی دست و پا شکسته رو به جلو آمده‌اند. آثاری که براساس دوران تاریخی خود، تحت تاثیر فرم‌ها و سبک بیان جریانات سینمایی در جهان قرار گرفته و در زمان خودشان حرفی برای گفتن داشتند. اما سینمای ایران در این چند دهه‌ی گذشته با سر مشق قرار دادن فرم‌های مدرن و پست مدرن، در حال تلاش و آزمون و خطایی منسجم و غیر منسجم می‌باشد. از فیلمهایی همچون ماهی و گربه و هجوم گرفته تا درباره‌ی الی و مادر قلب اتمی. حال فیلم نگار اثر جدید رامبد جوان در چنین وضعیتی بسر می‌برد. اثری که در ساختار خود دست به یک ساختگرایی مدرن‌ زده و نوع بیانش در سطح سینمای ایران یک تازگی خوش طعم دارد. اولین موضوعی که پس از دیدن نگار به ذهن ما خطور می‌کند، نبوغ کارگردانی رامبد جوان در این اثر است. فردی که در ظاهر با آن رفتارهای ساده و سبک شومنی و تاریخچه‌ی بازی‌های کمیک‌اش واقعا آدمی را سوپرایز کرده که توانسته از پس ساخت چنین اثر پیچیده و خوش ساختی برآید. اما در پس کارگردانی رامبد جوان، فیلمنامه نویس، احسان گودرزی، با خلق موقعیت‌ها و یک درام پیچیده با پارامترهایی سوررئال و هذیانی، مضمون و پیرنگ نگار را به خوبی تقویت کرده است. گودرزی ای که همان شخصیت فیلم اژدها وارد می‌شود مانی حقیقی است (کاراکتر صدابردار) و اثر تالیفی‌اش هم آن پیچیدگی‌های پرسناژ فیلم اژدها را به همراه دارد.

داستان نگار از سکانس خودکشی فرامرز ولیان (علیرضا شجاع نوری) با دیالوگ‌های کاراگاهی (علیرضا آقاجانی) شروع می‌شود. پلیس در حال بازگویی نحوه‌ی کشته شدن ولیان به دخترش نگار (نگار جواهریان) است. در همین سکانس فیلمساز با یک پلان جالب فیلم را شروع می‌کند. دو واقعه و دو زمان درهم، به صورت یکجا با خاصیتی نما در نما و جامپ کاتی روایت می‌شود که همین امر در همان ابتدا نوید این را به مخاطب می‌دهد که با یک اثر پیچیده و سوررئال مآبانه طرف است. تم نگار با اینکه یک درام جنایی – معمایی را یدک می‌کشد اما در بطن خود می‌خواهد با روایتی غیرخطی، پرسناژهایش را معرفی نماید. این ساختار ما را به یاد فیلم (و سریال) توئین پکس دیوید لینچ می‌اندازد که همین المان مشخص می‌نماید که احیانا نویسنده در پس ذهن خود اثر لینچ را در نظر گرفته است. حال با به وجود آمدن مرگ مشکوک پدر، نگار باید با یک بحران جدید دست و پنجه نرم کند. بحرانی با تم هذیان و توهم که رنگ واقعیت دارد و مخاطب هم به همراه نگار وارد لابیرنت‌های پیچ در پیچ و جهان سوبژکتیو پرسناژ مرکزی فیلم می‌شود. اثر با اینکه در ذات می‌خواهد به سبک کلاسیک رفتار نماید اما ترجیح می‌دهد نحوه‌ی روایت و پیشبرد قصه‌اش را به صورت غیرخطی و اختلاط در زمان رو به جلو ببرد.

این نوع انسجام ساختاری برای یک فیلم در پروسه‌ی اثرگذاری درامش کار بسیار سختی است. رامبد جوان توانسته با بهره‌گیری از یک متن خوب، فیلمی کنش‌مند و ستایش برانگیز در حیطه‌ی تکنیک و فرم خلق نماید. البته این موضوع را هم می‌توان اضافه کرد که در ساحت ساختار و فرم، نگار در برخی از پارامترهای فرمیک کمیتش لنگ می‌زند. بخصوص در عرصه‌ی بازی‌ها و برخی رابطه‌های مفروض و گنگ. برای مثال می‌توان به بازی بد مانی حقیقی در نقش آنتاگونیست ماجرا اشاره کرد که در آن نقش، اکت‌ها و کنش‌هایش تصنعی می‌شود و یا کاراکتر تیپیک محمدرضا فروتن که در ساختار در نمی‌آید. اما با همه‌ی این ضعف‌ها، نگار با بازی اندازه و خوب جواهریان در پرداخت به شخصیت مرکزی‌اش خوب درآمده است و نوع روایت آن با به کارگیری موتیف‌های سوررئال در برخی از نماها ستایش‌آمیز می‌باشد. برای نمونه بازی با زمان و جریان داشتن قصه در روایت مخلوط گذشته و آینده که فیلمساز با آکسیون‌های غیرخطی‌اش به آنها شکل می‌دهد. استفاده از جامپ کات‌هایی دقیق و بازی با موجودیت پرسناژ نگار و پدرش در حین جریان داشتن درام مرکزی، هذیان را به ساحت ابژکتیو می‌کشد و تا پایان مخاطب را درگیر وهم و خیال نگار می‌کند. حتی دیالوگ آخر پیمان (فروتن) به نگار این است: ((تو از کجا فهمیدی؟)) جالب اینجاست که کارگردان با این سئوال بدون پاسخ، اثر را می‌بندد و پایان را در دوشکل باز و بسته رها می‌کند. از یک طرف نگار انتقامش را گرفته و از طرف دیگر قطعیتی وجود ندارد که چنین پایانی حقیقت داشته باشد. چون در طول فیلم با منطق هذیانی‌ای که اثر برای مخاطب ایجاد کرده است و واقعیت و خیال درهم تنیده‌اند، شاید سکانس آخر هم مثل بقیه‌ی اتفاقات در ذهن نگار جریان داشته باشد و ما در حال تماشای یک وهم دیگر باشیم!!!

نگار با داشتن ضعف‌هایی کوچک در بازیگردانی و بازیگری، اثری ستایش برانگیز در سینمای مخمور و منفعل این روزهای ایران به حساب می‌آید. سینمایی که در دایره‌ی ملودرام‌های اجتماعی گیر کرده و هنوز میلی برای خارج شدن از این مدار خود تکرار را ندارد. سبک فیلمبرداری فیلم هم با انتظام داشتن حرکت دوربین و منسجم بودن نماها برای ایجاد موقیعت و حس پیچیدگی زمانی و مکانی بسیار خوب عمل می‌کند. سپس چینش مونتاژی و تدوین اثر هم قابل ستایش است. نوع تواتر سکانس‌ها و به وجود آوردن چگالی مارپیچی و متضاد در بخورد سکانس‌های نامترادف، یک کلیت غیر سببی را خلق کرده که به قالب روایی خرده پیرنگ، ضرباهنگ و ریتم می‌دهد. با اینکه در چنین کارهایی معمولا ریتم از پا می‌افتد اما نگار به نوعی با زنجیره‌ای از موتیف‌های ناهمگن، ریتم را به علیت رسانده تا جایی که عنصر زمان در پس و پیش شدن واقعه‌ها، از درام ایجابی عقب نمی‌ماند و رابطه‌ها را پس نمی‌زند. رامبد جوان با این فیلم واقعا درصد توقع‌ها را بالا برد و امیدواریم که در کنار آثار جریان اصلی و سینمای بدنه، دست به ساخت چنین تجربه‌های غیر خطی و اکسپریمنتالی بزند.

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.

  • امیر دلاوری says:

    درود به شما با این ذهن بازت :)
    من نگار رو سه بار تو سالن دیدم. دفعه اول عاشقش شدم، دو دفعه بعد فقط منتظر پایان بندی و انتقامش بودم.اون تدوین و اسلوموشن کردن ها با موسیقی…
    البته خطوط زمانی چندان پیچیده ای هم نداره، فقط مخاطب باید بفهمه فلان پلان یا سکانس تو کدوم خط زمانیه، که فیلم هم راهنمایی میکنه. اگرنه کلا دوتا خط زمانی داره که یکی مال نگاره، دومی پدرش