در این قسمت از معرفی فیلم و سریال و در چهارمین هفتهی مرداد ماه، باز خدمت شما عزیزان بازگشتیم تا دو انتخاب مجذوبکننده و دیوانهوار را پیش روی شما بگذاریم! نخستین انتخاب شاهکاری به یادماندنی است از پال توماس اندرسون که در کالبدی خونین و مجذوبکننده، جهانی را به تصویر میکشد که لحضه به لحظه همچون کاراکتر اصلی قصهاش از درون انحطاط مییابد و در مسیر پیشرفت اقتصادی، ایمان و انسانیت را وادار به رنگ باختن میکند. انتخاب دوم نیز، درام رئالیستی خشونتباری است که در صدد روایت تلاطم روانی شخصیتی دوپاره، به تجربهای کم و بیش لایق تحسین بدل میشود. در سینمافارس بخوانید.
- فیلم سینمایی “خون به پا خواهد شد”
نام فیلم به زبان انگلیسی: “There Will Be Blood”
منبع اقتباس: رمان “نفت!” (Oil!)
سال تولید: ۲۰۰۷ میلادی
نویسنده: پال توماس اندرسون (Paul Thomas Anderson)
کارگردان: پال توماس اندرسون (Paul Thomas Anderson)
کشور تولیدکننده: ایالات متحدهی آمریکا (USA)
کمپانی ناشر: “Miramax Films” و “Paramount Pics”
بازیگران: دنیل دی لویس (Daniel Day Lewis)، پال دانو (Paul Dano)، دیلن فریسیر (Dillon Freasier)، کوین جِی اوکانر (Kevin J O’Connor)، کایرن هایندز (Ciaran Hinds)، راسل هاروارد (Russell Harvard)، پال اِف تامپکینز (Paul F. Tompkins)
امکان ندارد که از فیلمسازان لازمالوجود و تاثیرگذار چند دههی اخیر بگوییم و نامی از پال توماس اندرسون نبریم. خاصّیتی که ما را به تمیز قائل شدن میان آثار شاخص و مجذوبکنندهی اندرسون و سایر فیلمهای هالیوود معاصر وادار میکند، نگاه ریشهای و ژرف او به ارزشهای سینمایی و ادای احترام او به فرم و محتوی است که متاسفانه در سینمای قرن بیست و یکم در حال رنگ باختن است. “خون به پا خواهد شد” که بیتردید گل سرسبد و برگ برندهی کارنامهی اندرسون است نیز به طرز انکارناپذیری مصداق بارز آنچه است که توقع آنرا از چنین فیلمسازی داریم. “خون به پا خواهد شد” پی بیرون کشیدن مفهوم تقدم و مدرنیسم از اعماق جهانی است که رنگ و لعابی کلاسیک و قرن بیستمی به خود گرفته و در حال ورود به عرصهای تازه است؛ عرصهای از پیشرفت که با شعار نوینتر شدن، به جهان آن روزها از درون انحطاط میبخشد و با تاباندن پرتوی نور مدرنیته بر سیمای مردمان جامعه، به ظاهر نوید یک زندگی آرمانی را به آنها میدهد. اما وای به حال روزگاری که در آن، این پرتوی نورانی چشم اقشار نیازمند جامعه را بزند و با متوسل و دست به دامن کردن آن به یک مشت پیامبر دروغین، به زرق و برق ثروت و دارایی سرمایهداران شدت ببخشد. در حالی که تمامی اجزای این جامعه، از سر تا پای آن هر لحظه بیش از پیش در ژرفای باتلاقی از افول و پسرفت فرو میروند. داستان “خون به پا خواهد شد”، قصهی چنین جهانی است؛ جهانی که به ظاهر با اقتدار همچون قطاری بر ریل پیشرفت و تقدم میتازد و تمام مقاصد خود را درمینوردد. فارغ از اینکه چه در وجود ساکنان انتهایی و چه ساکنان اشرافیتر آن، چیزی رو به زوال است که جامعه رو به کلی به عرصهی نابودی میکشاند. در میان مستمندان رفاه و ثروت در حال رنگ باختن است و در میان سرمایهداران، معنویت و انسانیت.
“خون به پا خواهد شد” روایتگر داستان یک جویندهی طلا به نام دنیل پلینویو (Daniel Plainview) است که روزی از روزها در دوران متاخر قرن نوزدهم، در نقطهی دورافتادهای به حفر زمینی میپردازد تا با جستن آن طلایی بیابد؛ اما آنچه که از دل زمین میجوشد و زرق و برق آن چشم جویندهی قصه را میگیرد، چیزی نیست جز نفت. همان طلای سیاهی که اقتصاد جهانی را زیر و رو کرده است و قرار گرفتن این سکانس به عنوان مقدمهی قصه و در چنین بازهی زمانیای، به خودی خود کنایهای از تحول اقتصادی عظیمی که با آغاز قرن بیستم میلادی شروع شد که آنرا سرآغاز شکلگیری دنیای مدرن و امروزی میدانند. طولی نمیکشد که با یک جهش زمانی، وارد قرن بیستم میشویم. تمامی المانهای قرن نوزدهمی حالا جای خود را به عناصر تشکیلدهندهی قرن بیستم میدهند و سکوت محض آن دوران، با لحن و گویشی رسمی و پرآب و تاب جایگزین میشود و تمایز فاحش میان دو بازهی زمانی به وضوح قابل مشاهده است. کاراکتر پلینویو با نقشآفرینی دیوانهوار و محسورکنندهی دنیل دیلویس، شخصیتی است که با وعده و وعید فراهم آوردن رفاه و امکانات، املاک مردم روستایی نیازمند و مستمند را خریداری میکند اما تنها چیزی که بر جای میماند، سود هنگفتی است که او از خرید و فروش نفت آن مکان به جیب میزند. از طرفی کشیش جوانی به نام ایلای ساندی (Eli Sunday) را در نظر داریم که با جلب توجه ساکنان فلکزدهی آن روستا به وسیلهی عقاید تحریفشدهی مسحیت و البته، به ظاهر اعتبار بخشیدن به اعمال دنیل پلینویو و دست بالا گرفتن او به دنبال دست یافتن به جایگاهی والا و پیامبرگونه نزد مردم است. در حالی که او با این اقدام سودجویانه، ایمان را در جوشش و خروش نفت غسل تمعید میدهد و این، بدون شک استعارهای شاعرانه از چگونگی کمرنگ شدن معنویت در جوامع مدرن است.
اما پیش از اینکه جامعهی قصه قربانی اهداف و مقاصد دنیل پلینویو بشود، نفس خود او به مرور به زوال و انحطاط وحشیانهای میگرود؛ زیرا این خون معنویت و انسانیت است که هر بار با شمشیر قاطع زیادهخواهی و غرور، در وجود او ریخته میشود. این روند به طرز اجتنابناپذیری ادامه مییابد تا اینکه با گذر زمان قابل ملاحضهای، دنیل را مشاهده میکنیم که به شکل “همشهری کین”واری (Citizen Kane) خود را در قصری وسیع و اصطلاحا، کالبدی خفقانآور حبس کرده و تکتک انسانهایی که میشناخته، حتی تنها فرزندش را از خود میراند. حتی اگر در وجود کاراکتر چارلز فاستر کین (Charles Foster Kane) به قدری انسانیت وجود داشت که غم از دست دادن اطرافیانش موجب جریحهدار شدن احساساتش شود؛ دنیل پلینویو طبع چنان ضدانسانی و وحشیانهای پیدا کرده که کاراکتر ایلای را تا سر حد مرگ میترساند و او را تهدید به خورده شدن میکند؛ گویی که با یک حیوان وحشی افسارگسیخته و حتی بدتر، با یک هیولای خونخوار سر و کار داریم که فکری جز نفرت و به بند کشیدن موجودات پیرامونش در ذهن او نمیگنجد. ثمرهی کار، یحتمل یکی از بیرحمترین و کثیفترین شخصیتهای تاریخ سینماست که از خود جاذبهی خیرهکنندهای ساتع میکند و نمیتوان از تماشای تکتک حرکاتش به وجد نیامد و حیرتزده نشد.
- فیلم سینمایی “سابقهای بر خشونت”
نام فیلم به زبان انگلیسی: “A History Of Violence”
منبع اقتباس: رمان گرافیکی “سابقهای بر خشونت”
سال تولید: ۲۰۰۵ میلادی
نویسنده: جاش اولسن (Josh Olson)
کارگردان: دیوید کراننبرگ (David Cronenberg)
کشور تولیدکننده: ایالات متحده آمریکا (USA)
کمپانی ناشر: “New Line Cinema”
بازیگران: ویگو مورتنسن (Viggo Mortensen)، ماریا بلو (Maria Bello)، اِد هریس (Ed Harris)، اشتون هلمز (Ashton Holmes)، ویلیام هارت (William Hurt)، پیتر مکنیل (Peter McNeil)، استیفن مکهتی (Stephen McHattie)، کایل اشمید (Kyle Schmid)
تا اسمی از دیوید کراننبرگ به گوش میرسد، این تعریف و تمجیدهای فریادگونهای از علمیتخیلیهای رعبآور و سورئالگونهی او نظیر “مگس” (The Fly) و “ویدودروم” (Videodrome) است که در جواب سر زبانها میافتد. اما شاید در این میان، نام درامهای رئالیستی و بیپردهی بزرگسالانهی او حتی به ندرت به گوش طرفدارانش خورده باشد که اسامی خاصی چون “قول و قرارهای شرقی” (Eastern Promises) و “یک ترفند خطرناک” (A Dangerous Method) میان آنها ابراز وجود میکنند. یکی از همان درامهای جنونآمیز کراننبرگ که یحتمل شناختهشدهترین آنهاست، “سابقهای بر خشونت” است. “سابقهای بر خشونت” همانطور که از نامش برمیآید، روایتگر قصهی انسانی هیولاصفت و اجینشده با خشونت و بیرحمی مطلق است که با دست و پا زدن فراوان، خود را از باتلاق سیاه وجودیاش خلاص مینماید با خارج شدن از دنیای سایهها رنگ انسانیت و روشنایی به خود میگیرد. این شخص با گذر زمان چنان خوب از پس مفقود کردن وجه قاتل و جنونزده شخصیت خود در ژرفای وجودش برمیآید، که به مرور زمان به نمونهی به کمال رسیدای انسانی متمدن و متواضعی تبدیل میشود و خود نیز به این باور میرسد که پردهی پیشین زندگی او، چیزی جز یک کابوس زودگذر نبوده است. داستان فیلم دقیقا از نقطهای کلید میخورد که کاراکتر قصهی ما، درمییابد که افسار گذشته کماکان از سر او باز نشده و اینجاست که عدهای از همقطاران گذشتهاش بر سر او و خانوادهاش خراب میشوند و اهرم بازگشت به ریشهها را برای او میکشند.
شخصیت تام استال (Tom Stall) که از نقشآفرینی محسورکننده و واقعگرایانهی ویگو مورتنسن به بهترین شکل بهره برده، کاراکتری است که میان دو وجه متضاد شخصیتیاش در تلاطم به سر میبرد؛ یکی از این وجوه، شیطانی است با ذهنی مملو از افکار خونبار و جنونآمیز که کوچکترین ابایی از به خاک و خون کشیدن انسانهای پیرامونش ندارد و نگاه نافذ و رعبآورش، رسوخ شیطان به اعماق وجودش را بر هر احدی آشکار میکند. اما بُعد دیگر شخصیت وی؛ انسانی فروتن و دوستداشتنی است در کمال آرامش با خانوادهی چهار نفرهاش زندگی میکند و سکوت دائم و کرکنندهاش، زبانزد عام و خاص است. این کاراکتر که با گذر زمان یکی از این دو وجه را بر دیگری غالب میکند و خود فکر میکند که کاملا از شر او خلاص شده بود؛ درمییابد که هنوز ریگی به کفشش است و فارغ از تنشی که از درون با خود پیدا میکند، باید با افرادی دست و پنجه نرم کند که عمری است از دست آنها فراری بوده است و همزمان، به حفظ اسرار شومش در مقابل خانواده و حفاظت از آنها بپردازد.
شخصیت استال، شخصیتی خاکستری است. اما کراننبرگ با ارایهی تعریف کمابیش فلسفی و تازهای از خاکستری بودن در “سابقهای بر خشونت” برگ برندهی حقیقیاش را رو میکند؛ از منظر کراننبرگ در این فیلم، خاکستری بودن لزوما به معنای گردهم آمدن و برهمکنش خصوصیات منفی و مثبت یک شخصیت نیست، بلکه به معنای تقابل میان دو وجه مثبت و منفی محض شخصیت انسان است؛ دو وجه متمایز که سبب خطور کردن افکار متفاوت و گاها متضادی به ذهن میشوند که در نهایت موجب تعیین و شکلگیری رفتار نهایی انسان میشوند. پروتاگونیست “سابقهای بر خشونت” کراننبرگ صرفا شخصیتی سَوای از آنتاگونیست آن نیست، بلکه این دو قطب به طور مکمل ماهیت حقیقی کاراکتر استال را معین میکنند و قصه، قصهی تقابل وجه آنتاگونیستی و پروتاگونیستی در کالبدی یکسان است؛ که جذابیتهای خاص خودش را برای اثر به ارمغان میآورد. اجمالا، شاید “سابقهای بر خشونت” درخشش سایر آثار کراننبرگ را نداشته باشد، اما اثری لایق است که میتوان با تماشایش اوقات خوشی را سپری کرد و از اندیشیدن به مفاهیمی که در بطن آن قرار گرفته، لذت برد.
شما چه فکر میکنید؟ آیا هیچیک از آثار مذکور را تماشا کردهاید؟ آیا مطالعهی مقاله برای شما مسرتبخش بوده است؟ نظرتان را با ما به اشتراک بگذارید!
نظرات