“زندانیان” شاید به نحو احسنت روغن تواناییها و پتانسیلهای دنیس ویلنوو را نکشیده باشد و به اندازهای پخته و جزئینگرانه نباشد که یکی از گلهای سرسبد کارنامهی او تلقی شود؛ اما بخاطر تبحری که در خلق لحظات دراماتیک و در عین حال مملو از تعلیق به خرج میدهد، حکم نقطهی عطفی برای تجربهی فیلمسازی ویلنوو را پیدا میکند. این شما و این درامجنایی خیرهکنندهای که در جذب مخاطب از آغاز تا به پایان آن، ابدا به مشکلی برنمیخورد. در سینمافارس بخوانید.
پنجمین ساختهی بلند دنیس ویلنوو (Denis Villeneuve)، فیلمساز آیندهدار و متبحر کاناداییتبار یعنی “زندانیان” (Prisoners) بدون شک در دوران اکرانش برای کارنامهی کاری کارگردانش چندین گام رو به جلو به حساب میآمد. چراکه شاید بتوان آنرا منشا رشد و شکلگیری بسیاری از شاخصههای مرسوم و اساسی سینمای ویلنوو دانست؛ از فضاسازی اتمسفریک و خفقانآور “دشمن” (Enemy) و روایت پرتکاپو و تعلیقآمیز “سیکاریو” (Sicario) گرفته، تا داستانسرایی دراماتیک و احساسبرانگیز “ورود” (Arrival) و نگرش روانشناختی و رسوخیافته به اعماق عواطف بشر در “بلید رانر ۲۰۴۹” (Blade Runner 2049) که میتوان فضای کلی حاکم بر تکتک آنها را کم و بیش، نسخهی انشعابیافتهتر و گستردهتری از خصوصیات ساختاری “زندانیان” دانست. هرچند، علیرغم اینکه “زندانیان” از نگرش کیفی با برگهای برندهی کارنامهی ویلنوو قابل قیاس نیست و برای رقابت با آنها محتاج پختگی و انسجام به مراتب بیشتری است؛ اما نمیتوان به طور گذرا از ترکیب جالبی که گردهم آمدن این عناصر و المانهای ساختاری موجب آن شده، عبور کرد و ثمرهی کار ویلنوو را تحسین نکرد.
دنیس ویلنوو با “زندانیان” روایتگر قصهای سرشار از تعلیق و تلاطم است. داستانی که علی رغم جریان یافتن در اوج سرمای بیروح و بیرحم زمستانی، به واسطهی آرامشی که از گرمای وجود کاراکترهایش دریافت میکند موجب رقم خوردن مقدمهای دلپذیر و دوستداشتنی بر داستان پرتشنجش میشود؛ کاراکترهایی که با قرار گرفتن تحتالشعاع وقایعی ناخوشایند به صورت پیاپی، آرامآرام توان مقابله با سرمای سوزان زمستانی را از دست میدهند و شعلهی نفس آنها که تامینکنندهی گرمای وجودشان بود، با کنج عزلتنشینی روز به روز بیش از پیش تضعیف میشود و رو به خاموشی مطلق میگرود و پایهی ایمانشان را دچار گسست میکند. داستان “زندانیان” ویلنوو، قصهی انسانهایی خاکستری است که در جهانی پوشیده از تلخی مطلق غرق شدهاند و تنها چیزی که آنها را در مقابل این سرمای سوزان و طوفانوار مقاوم میسازد، گرمای انسانیت و ایمان وجودی آنها است. طولی نمیکشد که سرمای خشک و خالی مقدمهی فیلم، با مفقود شدن دو کودک آرامآرام جای خود را به بارشهای تگرگوار و طوفانهای مهآلودی میدهد؛ گویی تحریک شدن افکار و عواطف کاراکترهای قصه و متزلزل شدن تشخیص و رفتار آنها در قالب استعارهای در آب و هوای آن نیز گنجانده شده است و هرچه که شعلهی انسانیت آنها بیشتر به خاموشی میگرود، زمستان بیرحمی بیشتری از خود نشان میدهد و بر کاراکترهای قصه اثر مینهد. البته که میتوان آنرا به عنوان طوفان و هیایوی توقفناپذیری که وجود آنها را به تسخیر خود درآورده نیز، تفسیر کرد. البته فرم ساختاری اتمسفر فیلم بیشباهت به آثار شاخص دیوید فینچر (David Fincher) نیست و نمیتوان تاثیر خصوصیات لاینفک آثار او نظیر فرم جنایی خاص داستانسرایی، آسمانهای مکررا تیره و ابری و جوهای سنگین و طاقتفرسای قصههای او بر بطن و فرم “زندانیان” ویلنوو را نادیده گرفت.
اگر زندگی کاراکترهای “دشمن” دنیس ویلنوو، به طرز بدیع و عجیبی با یکدیگر درهمتنیده و بود و اتصالات قطعناشدنیای میان آنها وجود داشت که چون تارهای عنکبوت آنها را به دام و اسارت دیگری میانداخت؛ “زندانیان” درمورد زندگانی انسانهایی است که شاید به ظاهر میانشان پیوندها و رشتههایی وجود داشته باشد، اما تکتک آنها به نحوی خود را در هزارتوی وجودیشان حبس میکنند و ترجیح میدهند که با پاره کردن رشتهی ارتباطشان با جهان بیرون به اصطلاح، به زندانی نفس خودشان بدل شوند. کاراکتر کلر دوور (Keller Dover) که از نقشآفرینی کاربلدانهی هیو جکمن (Hugh Jackman) به خوبی بهره برده، پدری است که با حک کردن شعار “برای بهترینها دعا میکنیم، برای بدترینها آماده میشویم” بر دیوارهی ذهنش آنرا به عنوان تلنگری همیشه مفید و کارساز، به یاد میسپارد و میکوشد که بر طبق رسم خانوادگی آنرا به فرزندانش نیز بیاموزد. اما او آیا واقعا تا چه حد برای مفقود شدن دختربچهی کمسن و سالش آماده بود؟ اتفاقی که به وقوع میپیوندد، جهانبینی این شخص را به طرز انکارناپذیری به چالش میکشد و افکار او را دچار چنان تلاطمی میکند که او ناگزیر به خانهی قدیمی و پوشیده از گرد و غبارش بازمیگردد و از آن مکان برای شکنجه و حرف کشیدن از مظنون مد نظرش استفاده میکند. این حرکت به خودی خود، کنایهای از رجوع دوور به اعماق تاریک وجودش و سلاخی کردن افکار متشجنی است که مفقود شدن دخترش موجب برانگیختن آنها شده است.
حتی بسیاری از شاتهای “زندانیان” به گونهای فیلمبرداری شدهاند که کاراکترها را پشت یک پنجره و صریحا، زندانی درونیاتشان نشان بدهد و این مولفه را میتوان به وفور از بسیاری از سکانسهای “زندانیان” برداشت نمود. از طرفی کارآگاه لوکی (Detective Loki) نیز که گویی تمام فکر و ذکر زندگیاش به پروندههایی که پی آنها میرود خلاصه میشود، در حقیقت به شکل عصبی و وسواسگونهای از درون با خود درگیر است و هرچه که بیشتر به درونریزی احساسات و افکار متزلزل خود از دنیای بیرون میپردازد، بیش از گذشته خود در بند و محبوس درونیات خود میبیند. البته نمیتوان از عمق و پیچیدگی شخصیتپردازی فیلم بحث کرد و نامی از بازیگران حرفهای و کاربلد آن نبرد. هیو جکمن در نقش کلر دوور و جیک جیلنهال (Jake Gyllenhaal) در نقش کارآگاه لوکی به پشتوانهی کارنامهی هنری درخشانشان هم که شده، در این میان برترین و بهیادماندنیترین نقشآفرینی را از خود به جای میگذارند و جکمن در کالبد مردی مومن که رخدادهای ناراحتکنندهی پیرامونش او را به موجودی خشن و ناپایدار بدل کرده، و جیلنهال در قالب پلیسی که از فشارهای عصبی درونیاش رنج میبرد؛ همه و همه به به شیواترین و جزئینگرانهترین تمثیل ممکن به بازی میپردازند.
فارغ از کارگردانی ستایشبرانگیز ویلنوو، نمیتوان از دقت و خلاقیتی که در داستانسرایی “زندانیان” یه خرج داده شده صحبت کرد و اشارهای که به فیلمنامهی کم و بیش پختهی ارون گازیکووسکی (Aaron Guzikowsky) نکرد؛ چراکه حجم قابل ملاحضهای از تعلیق و پیچیدگیهای جناییگونهی اثر به نحوی از فیلمنامهی آن انشعاب پیدا میکنند و خلا موجود در میان رخدادهای آن با استعارههایی از مفاهیم زیر پوست اثر، پر شدهاند. هرچند که پیچ و تابهای جنایی گره خورده با ساختار روایی قصه، چنان نوآورانه جلوه میکنند که درخشش “زندانیان” را نزد دیگر آثار ویلنوو و علیالخصوص سایر فیلمهای جنایتمحور دههی اخیر، شدت ببخشند؛ اما فیلمنامهی گازیکووسکی به همان میزان که در موفقیت فیلم شریک است، در گسترش نقاط ابهام ریز و درشت و ضربه خوردن آن نیز سهیم است. زیرا در برخی از نقاط داستان، استدلالهای عقلانی و قابل پذیرشی برای توجیه وقایع وجود ندارد و گهگاهی سبب قرار گرفتن مخاطب مابین هالهای از ابهام میشوند. به عنوان مثال، مسئلهی لب به سخن باز کردن الکس جونز (Alex Jones) پس از شکنجههای فراوان به نحوی شاید حکم تشویق خشونت را داشته باشد و این با پندار فکری کلی اثر، همخوانی و تطابق ندارد.
پنجمین ساختهی بلند دنیس ویلنوو یعنی “زندانیان” درامِ جنایی خوشساخت و شستهرفتهای است که بیتردید سرآغاز تحسینبرانگیزی بر شکلگیری و فرم پیدا کردن مولفهها و شاخصههای بنیادین سینمای ویلنوو است، هرچند که در ابراز برخی از فلسفههایش به مخاطب نقایص متعددی را یدک میکشد. اگر پی یک اثر جنایتمحور مملو از تعلیق و تلاطم هستید که همگام با وادار کردن مخاطب به حدس و گمان درمورد معماهای جهان قصهاش، با آفرینش شخصیتهایی عمیق و باورپذیر و برانگیختن حس همذاتپنداری شما از حیث دراماتیکش نیز تحت تاثیر قرارتان دهد؛ “زندانیان” یکی از گزینههای ارزشمندِ پیش روی شما است.
شما چه فکر میکنید؟ آیا از تماشای این فیلم لذت بردید؟ آیا مطالعهی مقاله برای شما مسرتبخش بوده است؟ نظرتان را با ما به اشتراک بگذارید!
نظرات