گودزیلا: پادشاه هیولاها، دنبالهای از یک سری تاریخی و قدیمی سینما میباشد. این سری از همان ابتدا طرفداران زیادی را به سمت و سوی خود کشاند و توانست نظر مثبت مردم را در طول سالیان سال و در پی هر نسخه، دریافت کند. گودزیلا: پادشاه هیولاها، فیلمی است پر زرق و برق از مبارزات تایتانها و از سویی ضعیف و پر از اشکال در سوی فیلمنامه آن. هر چه بیشتر در آن جستجو کنید، به اشکالات بیشتری بر میخورید که تک تک آنها همانند نفسهای اتمی گودزیلا، ضربه مهلکی به فیلم زدند و عواقب ناخوشایندی را برای آن به ثمر آوردند. این دلایل باعث شدند فیلم از موفقیت خود در چند زمینه باز بماند و نتواند یک فیلم گودزیلایی تمام عیار باشد و طرفداران را بیش از پیش تشنه یک اثر بی عیب و نقص کند، اثری که طی چندین سال اخیر فقدان آن به شدت حس میشود و تقریبا تمامی فیلمهای سالهای اخیر گودزیلایی، اشکالات بزرگ و کوچکی داشتند و به هیچ عنوان یک فیلم تمام و کمال نبودند. با نقد گودزیلا: پادشاه هیولاها همراه ما باشید.

گودزیلا در فیلم گودزیلا: پادشاه هیولاها
منشا این سری از ژاپن میباشد و اولین بار در سال ۱۹۵۴ در یک فیلم سیاه و سفید دقیقا به اسم گودزیلا، اکران شد. این سری از آن سال به بعد، طرفداران زیادی به خصوص در ژاپن پیدا کرد. تاکنون فیلمها و انیمیشنهای زیادی با محوریت گودزیلا ساخته شدهاند و بعضی از این آثار، سعی در تکمیل داستانهای ماجراجویی گودزیلا و معرفی کایجوهای (کایجو لغتی ژاپنی است که بیشتر در معنی موجودات عجیب و غریب میباشد و به نوعی همان هیولا نامیده میشوند) دنیای گودزیلایی و قدرتنماییها و خرابکاریهای آن بودند. تعدادی دیگر نیز با تقلید از آثار نامبرده، روایت مخصوص به خودشان را در این اتمسفر دنبال میکردند و با به کارگیری از کایجوهای شناخته شده و روایتهای تکراری، در این زمینه نبوغی نداشتند. فیلم گودزیلا: پادشاه هیولاها دقیقا جزو دسته دوم این فیلمها میباشد. فیلمی که سه کایجو بزرگ این سری را در داستان خود روایت میکند و به آنها میپردازد. تایتانهای (در این فیلم به جای کایجو از لغت تایتان برای این هیولاها استفاده شده است) فیلم برای رغبت بیشتر طرفداران به این اثر، به خوبی انتخاب شدند و گروهی از هیولاهای تاریخی و رقیبهای جدی گودزیلا هستند. این سه هیولا عبارتند از کینگ گیدورای سه سر (اهریمنی و قویترین و بزرگترین دشمن گودزیلا) و ماترا و رودان. در تریلر فیلم هم شاهد مبارزات جذاب این تایتانهای فضایی و زمینی با هم بودیم و جذب آن شده بودیم ولی آیا توانست انتظارات ما را بر آورده کند؟

نفس اتمی آبی رنگ گودزیلا که در کنار نفس صاعقهای مانند گیدورا، جلوه زیبایی را به فیلم داده است
خب جواب من به دو بخش تقسیم میشود. اول بگذارید تمام موارد فیلم را بگویم و سپس جواب نهایی را به این سوال کلی بدهم.
گودزیلا دقیقا همان چیزی که از اسمش معلوم است، روایت یک سری مبارزات عظیم و رویایی و پر از خشونت و بیرحمی میان تایتانها و رقابت دیرینه تایتانهای خوب و بد که ضرر کننده اصلی در این مبارزات، انسانها و سرزمین آنها است و یا این تایتان رادیواکتیوی (گودزیلا) علیه انسانها میشود و خانه و کاشانه آنها را به خاک و خون میکشد. در هر صورت این خطری است که زندگی انسانها را تهدید میکند و باعث انقراض همیشگی آنها میشود. اکنون امکان دارد همان گودزیلا آنتاگونیست بیقواره داستان ما باشد و یا ناجی بشر که در نقش یک تایتان (در این فیلم، گودزیلا نقش تایتان دوست و مهربان را دنبال میکند و قصدش کمک به انسانها است) در سمت و سوی جبهه انسانها برمیخیزد و با مشارکت با انسانها، دشمنان را از پا در میآورند. دشمنانی که یکی از یکی سر سختتر و قویتر هستند و در نتیجه مبارزه با آنها، چالشهای خودش را دارد و در این مسیر، فداکاریها و ایثارگریهایی را در پی دارد و سرانجام پس از چند سری مبارزات نفسگیر و تنگاتنگ و دشوار، جبهه خوبی به موفقیت میرسند. موفقیتی که صد در صد به نفع هیچ کدام از گروهها نیست ولی تنها موفقیت پررنگ آن، دوام حیات انسانها در کنار تایتانهایی که در این مسیر پر چالش کمک حالشان بودند، است. کمکی که اگر نبود، انسانهایی نبودند و زین پس این سرزمین جولان گاه تایتانهای بی شاخ و دمی همانند تایتانهای اهریمنی و فضایی میشد.
گودزیلا پادشاه هیولاها دقیقا روایت مبارزات گودزیلا در جبهه انسانها و جنگیدن آن برای بقا موجوداتی هست که قصد جاناش را کرده بودند. تا این لحظه مشکلی در روایت وجود ندارد ولی بگذارید از انسانها بگویم. با یک جمله بیان کنم، به شدت ضعیف و با بار احساسی به شدت کم و مصنوعی. این داستان به ظاهر احساسی، در پس زمینه فیلم جایگاه بسیار پایینی دارد و حکم یک روایت ناقص و درهم برهم و بدون هدف را ایفا میکند. سازندگان این اثر با روایت یک داستان احساسی سعی در جلوه دادن هر چه بیشتر بعد انسانی آن شدند ولی دریغ که نه تنها تاثیر گذار نبود بلکه اذیت کننده نیز بوده و بیننده قطعا در لحظاتی که روایت در این خط دنبال میشود، لحظات خسته کنندهای را طی میکند و بیشتر به دنبال دیدن گودزیلا و مبارزات او با دیگر تایتانها است. کارگردان، کلید موفقیت خود را بازی کردن با احساسات مردم میدانست و قصد در به وجود آوردن یک چالش احساسی و عاطفی داشت که قطع به یقین، ناکام ماند و نتوانست به هدف خود برسد. این فیلم از بازیگران تقریبا به نامی هم بهره میبرد و تیم بازیگری، فدای فیلمنامه ضعیف این اثر میشوند و در نتیجه عملکرد مثبتی از آنها نمیبینیم. کارکترهای فیلم اصلا نمیدانند برای چه هدفی در حال هنرنمایی هستند. تعدادیشان کاملا بیهوده و بی دلیل در روند داستان، زمان فیلم را تلف میکنند و تعدادی دیگر به صورت تک لایه، یک هدف دارند و تمام. به بیانی دیگر، شخصیت پردازی همهی کارکترهای اصلی و فرعی به شدت میلنگد و ما معرفی دقیق و کاملی از آنها نداریم.

ابهت نمایش داده شده از پادشاه گیدورا که به نوعی جلوهی دیگری از اهریمن میباشد
داستان فیلم از سال ۲۰۱۴ و ارجاع آن به حمله یک تایتان به سن فرانسیسکو شروع میشود. آن تایتان همان گودزیلا میباشد. گودزیلایی که همانند اهریمنی بیرحم، همه چیز را به خاک و خون میکشد و لحظات تلخی را برای انسانها رقم میزند. ولی تمرکز فیلم بر روی خانواده چهار نفرهای میباشد که در این جهنم گیر افتادهاند. این خانواده با توجه فیلمنامه فیلم، باید بار احساسی فیلم را به دوش بکشند که نه تنها موفق نبودند بلکه موجب تضعیف فیلم در این بخش شدند. فرزند اول آنها در پی حمله گودزیلا به شهرشان، میمیرد و برای والدین آن، چه مصیبتی چیزی سختتر و بزرگتر از آن، ولی ما هیچ نشانهای از پرداختن به این موضوع در فیلم نمیبینیم و در حین شلوغ کاریها و دقیقا در زمانی که فیلمنامه تمرکز بر هدف دیگری دارد، نمایان میشوند که به طرز ناملموسی به بیننده تزریق و در پی آن ناامیدی را به ارمغان میآورد. بعد از حمله گودزیلا، سازمانی سری به اسم مونارک وظیفه کنترل و نگهداری از تایتانهای دیگری که بعد از گودزیلا پدیدار شدن را دارد. در سوی دیگر ماجرا دولت است که خواهان نابودی تایتان ها میباشد و کشمکشی در بین آنها وجود دارد. کارکترهای فیلم چه اصلی و چه فرعی، به شدت ساده و بدون زوایای انسانی هستند و انسانیترین آنها، همان گودزیلایی است که برای کمک انسانها به نوعی داوطلب میشود و فیلم، بویی از شخصیت پردازی نبرده است. تمرکز بیش از حد بر روی یکی از شاخههای داستانی و عدم پردازش صحیح و متعادل به سرتاسر فیلمنامه، این ضعفهای ریز و درشت را پدید میآورد. فیلم از بازیگران معروفی هم بهره میبرد که در جایگاه خود، نتوانستند خودی نشان دهند. میلی بابی برون ( اِلون دوست داشتنی سریال چیزهای عجیب “Stranger Things”) در نقش مدیسون و ورا فارمیگا (که اغلب ما به خاطر بازی در سری فیلمهای ترسناک کانجورینگ او را میشناسیم) در نقش اِما راسل و کایل چندلر در نقش همسرش به اسم مارک راسل و چارلز دنس در نقش الن جونا و آنتاگونیست نسبی انسانی ما.
میلی بابی برون در نقش مدیسون دقیقا همان الون در سریال چیزهای عجیب است، نه بیشتر نه کمتر. لحظات احساسی را تا حدودی به دوش میکشد و به خاطر مشکل فیلمنامهای که در فیلم موج میزند، در ذهن مخاطب نمینشیند و گذرا طی میشود. فریادهای میلی و عصبانیتها و تندخوییهای او بسیار به نقش سریالی او نزدیک است و تقریبا به خاطر اتمسفر پر از دود و ابهام و یک هیولا بی شاخ و دم (در بیشتر مواقع که گودزیلا نمایش داده نمیشد، حس همان مایند فلایر را به بیننده القا میکرد) و نابودی انسانها و به نوعی حالتی مشابه آن که در سریال چیزهای عجیب بود، این شباهتها را بیشتر دامن میزد و بیش از پیش ما را به یاد آن میانداخت.

میلی بابی براون که ما از سریال چیزهای عجیب به خوبی او را میشناسیم و در این فیلم نیز تا حدودی توانست همانند سریال، هنرنمایی خوبی از خود، به نمایش بگذارد
ورا فارمیگا نیز بازی نسبتا خنثیای از خود به نمایش گذاشت و تقریبا تاثیر گذاری آن به شدت در لحظات احساسی فیلم کمرنگ و غیر قابل درک بود و ما درک درستی از یک مادری که فرزندی از دست داده و در غم آن، از درون تهی و پوچ شده است را پیدا نمیکنیم.
افتضاح اساسی در بین کارکترهای دیگر رقم میخورد. تعدادی از کارکترهایی که به عنوان شخصیتهای فرعی، در نقش اعضای سازمان سری مونارک بازی میکنند از بزرگترین کم و کاستیها هستند. تعدادی از شخصیتها فقط به یک هدف در جریان فیلمنامه هستند. بله درست خواندید فقط برای یک هدف. آن هم یک هدف جزیی و که وجود و عدم وجود آن به هیچ وجه جایز نیست. مثلا کارکتری به اسم دکتر چن، که هدف این کارکتر معرفی تایتانها به بینندهها است! خرج کردن یک بازیگر و یک کارکتر برای همچین هدفی نه تنها نامعقول و دور از ذهن میباشد، بلکه حتی توهین به شعور مخاطب است و این تنها نمونه در فیلم نمیباشد و تقریبا اغلب شخصیتهای آن به همین منوال طرح ریزی شدهاند. شخصیتهای دیگری هم هستند که هدف تک بعدی خود را انجام میدهند و هم خود را از جان شخصیت تک بعدی خود، راحت میکنند و هم ما را. نمونه آن دکتر سریزاوا که به نوعی زامبی هیولای رادیواکتیوی (گودزیلا) است. شدت علاقه بی حد و اندازه او نسبت به این هیولا هم از جنبههایی از این فیلم میباشد که همانند چندین و چند سوال دیگر، بدون جواب باقی میماند و در آخر نیز با فداکاری و ایثارگری که در حق هیولای دوست داشتنیاش انجام میدهد، به خواستهاش میرسد. اگر بخواهم از آنتاگونیست انسانی داستان صحبت کنم باید سراغ اِما راسل و الن جونا بروم و شدت این آنتاگونیست ها کمرنگ و کمرنگ و کمرنگ. درست است که فیلم گودزیلایی میباشد و بزرگترین آنتاگونیست آن هم باید یک تایتان اهریمنی و بی اعصاب باشد، ولی غافل شدن از داستان انسانیای که در پسِ آن روایت میشود، یک غفلت بزرگ است. با پر رنگ شدن این جنبه، هیجان و شور مضاعفی به فیلم وارد میشد و قطعا جذابیت دو چندانی را به اثر القا میکرد ولی دریغ از آن که وضعیت فیلمنامه در روایت داستانهای انسانی آن در مسیر ناگواری قدم گذاشته است و جبران ناپذیر است.

طراحی به شدت زیبا از پادشاه گیدورا که به دنبال نابودی انسانها میباشد و تثبیت پادشاهی خود است
یک نکته مهم را نباید از یاد ببریم، رسالت اصلی این فیلم در زمینه هیولایی و تایتان محوری است. زمینهای که قطعا بهتر از جنبهی انسانیاش است و مقایسه کردن آنها، مورد اشتباهی است. اول به سراغ گودزیلای دوست داشتی و در عین حال نفرت انگیز میرویم. گودزیلا یک مارمولک رادیواکتیوی میباشد که نفس اتمی مانندی دارد. در فیلم، ابتدا ویرانگر معرفی میشود و سپس به ناجی انسانهای تغییر موضع میدهد و دلیل آن هم برخواستن بزرگترین رقیب و دشمن ابدی او، پادشاه گیدورای اهریمنی میباشد. پادشاه گیدورا همان آنتاگونیست خفن و بد قوارهای است که فیلم به آن، نیاز مبرم دارد. طراحی گیدورا بسیار عالی و خوب انجام شده است و به خوبی توانستند ابهت و بزرگی آن را به نمایش بگذارند. گیدورا موجود اهریمنی است که پیدایش آن از فضا میباشد. این هیولا میتواند خود را به شکل ددپول مانندی درمان کند و نامیرا است. طبق سیاست اِما راسل، که در پی آزاد سازی تک تک تایتانها بود، تایتانهای مختلفی از منطقههای حفاظت شده مونارک پدیدار شدند و آزاد شدن کینگ گیدورا و رودان نیز که در جبهه بد ماجرا قرار دارند کلیک میخورد. ایده راسل هم همزیستی و برگرداندن حیات دوباره به زندگی انسانها و ساختن از نو کره خاکی است. این داستان فقط یک منجی کم دارد، یک ناجی که هم آن قدر قدرتمند باشد که بتواند با دشمنان اهریمنی و بی اعصاب خود مقابله کند و تا حدودی هم کنترل شده و مهربان که لقب پادشاه هیولاها را نصیب خود کند. گودزیلا پروتاگونیست فداکار و ایثارگر ما است که طبق دیالوگ دکتر سریزاوا، هم برای انسانها میجنگد و هم برای آنها میمیرد. مبارزات تایتانها، پر زرق و برق و پر برخورد و با جلوههای قابل قبولی است و حتی طراحی گودزیلا و گیدورا، از نقاط قوت فیلم میباشد. گرچه بیننده در حال دیدن مبارزات تایتانی و شلوغ و پلوغ است، ولی فقط مبارزه است. باید بهتر بازگو کنم، این مبارزات، از یک نوع نقصی پیروی میکنند که در تمام فیلمهای امروزی هالیوود و بلاک باستری، شاهد آن هستیم. آن نقص، عدم خلاقیت و آفرینش سکانسهایی بدون فراز و فرودهای فک برانداز و دلهره آور است که باعث بالا رفتن هیجان بیننده در هنگام دیدن و برجسته کردن فیلم برای مخاطب میشود. بیننده با رغبت بیشتری از بار اول به دیدن این مبارزات میپردازد به گونهای که اولین بار است که برای دیدن آنها وقت میگذارد. تک تک سکانسهای اکشن ماهیت جداگانه برای خود رقم میزنند و سرگرم کنندگی خود را پس از بارها دیدن نیز از دست نمیدهند. با مثال به سراغ این موارد میروم و از هر دو مورد گفته شده، فیلمی میگویم.
مبارزات دیوانه وار سری فیلمهای تبدیل شوندگان و نسخههای جدید سری فیلمهای سریع و خشن و سری جدید پارک ژوراسیک را دیدهاید؟ مبارزاتی که پوچی و بیهدفی از درون آنها همانند آتش فشانی که در حین فوران است، زبانه میکشد و به همه چیز صدمه میزند و عزم خود را جزم میکند تا کالبد بدون روح اثر را شکنجه دهد. مبارزاتی که با کمبود خلاقیت و ایده همراه هستند و فیلمها را بیش از پیش خسته کنندهتر میکنند برای مثال بگذارید سراغ فیلم تبدیل شوندگان بروم. مبارزه پر سر و صدا و خفنی که بین رباتهایی با جزییات به شدت بالا صورت میگیرد، که به شدت دید بیننده را خیره به جذابیتها و جدال بین رباتها میکند ولی کارگردان سعی نکرده است که با المان های کوچک و بزرگ، چاشنی فیلم را بالا ببرد. دوباره همان روند همیشگی تبدیل شوندگان را طی میکند و وقتی که تمام میشوند، از خود سوال میپرسیم که هدف از آن مبارزات چه بود؟ با وجود تمام جلوههای ویژه پررنگ و چشم نواز، باز هم مخاطب راضی نمیشود. برای مثال دیگر میتوانم به سری فیلمهای اخیر سریع و خشن بپردازم. رانندگیهای به ظاهر دلهرهآور، ترکاندن بدون وقفه ماشینها و مبارزات بی منطق و خطرناک و هیجان انگیز که باز هم برچسب همیشگی بر آن زده میشود، همه آنها پوچ و بدون خلاقیت به مخاطب ارائه میشوند. فقدان هدف، موجب آزار بیننده میشود و در نتیجه عدم رضایت را در پی دارد. برای آن سوی این مبحث هم میتوانم به فیلم شاهکاری در این ژانر رجوع کنم. مکس دیوانه: جاده خشم. یه کلاس تمام عیار برای ژانر اکشن و غیر منتظره بودن و در عین حال دارا بودن جذابیت ناتمام آن بعد از هر بار دیدن. هر بار دیدن آن، جذابیت دو چندانی نصیبتان میکند.

رودان که تایتان دیگری از دنیای گودزیلا است و بار اول حضور او، در اولین نسخه سری گودزیلا در سال ۱۹۵۶ بود که به طرفداران نشان داده شد
جدا از نکات گفته شده، گودزیلا: پادشاه هیولاها، دارای سه نبرد عظیم است و هر کدام از آنها هم بین گودزیلا و گیدورا رخ میدهد. با شکست های پشت سرهم از سوی گودزیلا مواجه میشویم و ناسلامتی دشمن او، قویترین دشمن تاریخ گودزیلا است و فیلم تا حد کافی توانسته است عظمت پادشاه گیدورای فضایی را به تصویر بکشد و مخاطب با دیدن آن یک موج منفی را دریافت کند. پادشاه گیدورا همانند دیگر آنتاگونیستهای فیلمهای مشابه، سر سخت و خون آشام و طالب قدرت است. رودان تایتان دیگری است که نقش ارتش گیدورا را در انتهای فیلم، برای او بازی میکند. ترکیب دو تا از مرگبارترین تایتانهای داستان گودزیلا، مبارزات فیلم را تا حدودی با توجه به نقاط ضعف گفته شده، قابل تحملتر کرد و علاوه بر آنها، مبارزات نفس اتمیهای داستان ما (گودزیلا با نفس اتمی آبی رنگ و پادشاه گیدورا با نفس اتمی صاعقهای و سرخ)، مبارزات را بیش از پیش رنگینتر کرد و در تاریکی شب جلوه خاصی به فیلم داده است.
در پایان نیز بعد از کشتن پادشاه گیدورا توسط گودزیلا، به نوعی پادشاه دیگر تایتانها میشود و داستان به طور کامل باز گذاشته میشود تا بتوان ادامه داستان آن را به هر نحوی ادامه داد. در آخر نیز بعد از تیتراژ فیلم، دو بار دیگر با تکههایی از فیلم و سرنخهایی که برای آینده میدهد، میرسیم. همانطور هم که پیشتر فیلم Godzilla vs” Kong” برای سال ۲۰۲۰ تایید شده بود، ما نیز نشانههایی از کونگ و ربط دادن آن به گودزیلا و داستانهای دنباله دار آن میبینیم و به نوعی فیلم جرئت حذف کردن پادشاه گیدورا را نداشت و سرانجام با سر بی جان او که توسط الن جونا (چارلز دنس) خریداری میشود، مواجه هستیم و نوید این را میدهد که در نسخههای آینده قرار است شاهد یک نسخه شیطانیتر و غیر قابل کنترلتر از پادشاه گیدورای دوست داشتنی باشیم!

نبرد بین دو دشمن و رقیب دیرینه تایتانی، پادشاه گیدورا و پادشاه هیولاها، گودزیلا در پس زمینهای از دود و باران و ابهام که در آخرین و بزرگترین نبرد خود علیه یکدیگر هستند
خب در آخر نیز به جواب سوال کلی خود میپردازم. گودزیلا: پادشاه هیولاها به هیچ عنوان فیلم کاملی نمیباشد و فقط برای کسانی که مشتاقانه خواستار دیدن مبارزات بدون چالش بین تایتانها و فقط لذت بردن یکباره از مبارزات هستند پیشنهاد میشود. البته عاشقان این سری که دنباله فیلمهای گودزیلا را همیشه میبینند نیز، پیشنهاد میگردد. اگر به دنبال یک فیلم علمی تخیلی بی حد و مرزی هستید و دوست دارید ذهنتان را بشکافد و حیرت شما را برانگیزد، این اثر قطعا نمیتواند شما را راضی کند.
نظرات