نقد فرنچایز Iron Man | مبیّنِ مانیفستِ جهان سینمایی «Marvel Studios»

24 June 2020 - 22:00

«مرد آهنی» (Iron-Man) یکی از شخصیت‌های محبوب جهانِ کامیک-بوک‌های مارول کامیکس می‌باشد که توسط «استن لی» فقید خلق و برای اولین بار در سال ۱۹۶۳ روانه‌ی جهانِ ابرقهرمان‌ها شد. حال اگرچه به لطف داستان‌پردازی‌ها و شخصیت‌پردازی‌های قابل توجهِ استن لی در کامیک‌بوک‌ها، پرتره‌ی ابرقهرمانیِ موجهی از «مرد آهنی» ساخته و پرداخته شد اما قطع به یقین اوج محبوبیت و معروف شدن این شخصیتِ کامیک‌بوکی زمانی بود که شرکت «مارول استودیوز» (Marvel Studios) به سراغ این ابرقهرمانِ خیالی رفته و آن را وارد صنعت و مدیوم سینما کرده است و البته نیز اولین فیلم شرکت خود را با «مرد آهنی» کلید می‌زند.

به موجب موفقیت چشمگیر و بسیار پررنگی که در مدیوم سینما و در ژانر ابرقهرمانی اولین قسمت از فرنچایزِ «مرد آهنی» توانست به آن دست پیدا کند، هم شرکت مارول استودیوز و هم کاراکتر مرد آهنی -و تبعاً عوامل دخیل در ساخت آن- به شهرتی جهانی و بیش از پیش دست پیدا کردند. حال با این مقدمه کوتاه به سراغ کالکشن یا فرنچایز «مرد آهنی» رفته و سه‌گانه‌ی معروف آن که از سه قطبِ اصلی (در کنار کاپیتان آمریکا و ثور) جهان سینماییِ مارول استودیوز می‌باشد را مورد بررسی و کاوشی اجمالی اما جدی قرار می‌دهیم تا مخاطبان برخلاف ریویوهای بعضاً بیوگرافیکال و تشریح‌دهنده‌ی صرفِ پیرامون این فرنچایز اینبار با نگاهی جدی و از منظرگاه و معیارهای صرفا و مؤکداً نقادانه‌ی سینمایی به آن نگاهی بیندازند؛ با سینما فارس همراه باشید.

کامیک iron man

.

Iron Man – 2008

Iron Man – 2008

اولین قسمت از فرنچایز «مرد آهنی» (آیرِن مَن) در واقع پایه‌گذارِ جهانِ سینمایی شرکت مارول استودیوز می‌باشد، جهانی که به مرور و پس از یک دهه، حال سایه‌ای سنگین از آن را می‌توان بر پیکره‌ی گیشه‌ها و سینمای تجاری و بلاک باسترها به وضوح دید. آنقدر واضح که فیلمِ «انتقام جویان: پایان بازی» با پشت سر گذاشتنِ فیلم «آواتار» (ساخته‌ جیمز کامرون) عنوان پُرفروش‌ترین فیلم‌ تاریخ سینما را آنِ خود کرده است.

این مقدمه‌ی کوتاه، ارزشِ فیلم «مرد آهنی» را دوچندان می‌کند زیرا نه تنها آغازگر یک روند جدید و تازه در ژانر ابرقهرمانی‌ و سینمای تجاری‌ بوده است بلکه به نوعی خط مشی و پلاتِ (طرح) کلیِ سایر آثار مارول استودیوز با اتکا و تاثیر از «مرد آهنی» روندی رو به جلو را برای خود پیش گرفته‌اند. طرح و پلاتی که در آن مقدارِ هزلِ (شوخ طبعی) مصرفی در فیلمها را به مقدار قابل‌توجهی بالا برده (بیشترین نمود در فرنچایز نگهبانان کهکشان) و همچنین استفاده نابجا و زننده از جلوه‌های ویژه (حداقل به موازات داستان‌پردازی) در آن نهی شده است.

حال با نگاهی کلی به اولین قسمت از فیلم «مرد آهنی» جنبه‌های دیدنی و محسوسی را می‌توان در آن مشاهده و پیگیری کرد. مهمترین وجه در پردارشِ درام، عجول نبودن در معرفی و رونمایی از -لباس- آیرون‌من است به گونه‌ای فیلمنامه ابتدا به خوبی مقدماتِ معرفی «تونی استارک» و نیمچه دغدغه‌‌اش را در فیلم پایریزی می‌کند و زوایای کاراکتر او را به مخاطب نشان می‌دهد؛ از خوش‌مشربی و شوخ‌طبعی برجسته‌ی تونی استارک گرفته تا علاقه‌‌اش به مهندسیِ مکانیک و البته نیز نیمچه دغدغه‌ی انسان‌دوستانه‌اش مبنی بر تعطیل‌کردنِ بخش تسلیحاتیِ شرکتش آنهم به موجبِ سرگذشتش در غار و آغاز ایده‌ی لباس مرد آهنی. البته نیز همه‌ی اینها با کمک بازی قوی و درستِ «رابرت داونی جونیور» که بار اصلیِ اجرا را بر دوش می‌کشد میسر شده است. بازی‌ای که به مرور و طی این سالها دیگر نمی‌توان از کارکتر «مرد آهنی» جدا دانست؛ یک همپوشانی برجسته در قاب عکسِ ژانر ابرقهرمانی.

در کنار حرکتِ قدم به قدم فیلمنامه برای چیدن مقدماتِ اختراع لباسِ «مرد آهنی» (که به طور کامل و جدی تازه در نیمه‌ی دوم فیلم به نمایش در آمد) بخش دیگری از درام را رابطه‌ی تونی و دستیارش «پپر» (با بازی گویینت پالترو) تشکیل می‌دهند. رابطه‌ای که هرچند در ابعاد عمیق، کمکی به شخصیت‌پردازی هیچکدامشان نمی‌کند اما در سطوحی خُرد اما مقبول بخشی از داستان را بر عهده می‌گیرند. علاقه‌ی بدون شهوتِ شهرت میان این دو و دخیل‌شدنِ «پپر» در نقشه‌ها و دردسرهای «تونی».

قابی نسبتاً ماندگار از اولین و بهترین قسمت فرنچایز «مرد آهنی»

نقاط ضعف اثر اما در عمیق‌نشدنِ «تونی استارک» در دغدغه‌اش هست که در عین پذیرشِ از جانب مخاطب در سطوحی دیدنی آنهم به سبب پیروی از یک علیّت بصری و داستانی ولی به باور و بُعدی درونی‌تر از شخصیتش رسوخ نمی‌کند و تبعاً نیز برای مخاطب آنطور که باید باورپذیر نمی‌شود (فرم نمی‌گیرد). از طرفی بَدمنِ فیلم «استین» (با بازی جف بریجز) در شخصیت پردازی سطحی نمود پیدا کرده است و تنها کمی از ابهتِ ظاهری‌اش را به کمک بازیِ خوب «جف بریجز» به دست می‌آورد. کمی تنش‌هایش با «تونی» در فیلم محسوس می‌شود اما باز هم به حدی نمی‌رسد که در درام آنطور که باید دخل و تصرف کرده و بخشی از قصه را از آن خود کند.

از طرفی نیز عواملِ «شیلد» که منصوبِ به گروه و‌ فیلم «انتقام جویان» هستند همچون قسمت دوم به طور افراطی‌ای به چشم نمی‌آیند. در حد کد‌هایی از آینده و سازمان «شیلد» خبر می‌آورند و اندک جنب و جوشی هم دارند اما به گونه‌ای نیست که همچون قسمت دوم در درام دست‌درازی کرده و آن را در حد تابعه‌ای از «انتقام جویان» تقلیل دهند؛ زیرا خوشبخانه در اولین قسمت از «مرد آهنی» درام و روایت قصه به خوبی برای تونی استارک فراهم شده است و نیز میل افراطی برای به رخ‌کشیدنِ لباس مرد آهنی در فیلم دیده نمی‌شوند‌.

در مجموع همه‌ی این قوت و ضعف‌ها از قسمت اول فرنچایز «مرد آهنی» اثری قابل‌تحمل و کم و بیش دیدنی ساخته است و قطعاً به عنوان نخستین فیلم جهانِ مارول استودیوز، اثری مقبول و شایسته است.

.

Iron Man 2 – 2010

Iron Man 2 – 2010

دومین قسمت از فرنچایز «مرد آهنی» یک عقبگرد واضح نسبت به قسمت پیشین است. دُزِ هزل‌گویی ها در این قسمت آنقدر بالا رفته که عملاً روایت را در فیلم‌ به سوی ولنگاری و شلختگی کشانده است. همین ابتدای کار از بدمن فیلم «ایوان وانکو» (با بازی میکی رورک) آغاز کنیم که حتی دیگر -همچون قسمت اول- در سطوحی نازک هم پردازشی حول کاراکترش دیده نمی‌شود. آنقدر پوشالی و تضعیف‌کننده‌ی روایت در فیلم است که گفته‌های «میکی رورک» در پشت‌صحنه مبنی بر تلاش‌های وی برای دوری از رکودِ شخصیتیِ کاراکترش، مخاطب را به خنده وا می‌دارد. یک سکانس کوتاه از مرگ پدر که در همان ابتدای فیلم نه پدری ساخته می‌شود، نه پسری و تبعا نه رابطه‌ای؛ یک بهانه‌تراشیِ زننده از جانب فیلمنامه برای چپاندن یک بدمن و شرورِ صرف و دشمن‌تراشیِ باسمه‌ای برای تونی استارک. حتی در ادامه نیز می‌بینیم که عملا هیچ کنش‌گری از جانب «وانکو» برای بسط دادن علتِ کینه‌توزی‌اش به تونی استارک وجود ندارد و کاهلی نویسندگان و دم‌دستی بودن نگارش فیلمنامه در این خصوص شدیداً خودنمایی می‌کند.

بدمنِ پوشالیِ قسمت دوم؛ ایوان وانکو (با بازی میکی رورک)

متاسفانه در قطب دیگر و مثبت فیلم نیز وضعیتِ داستان‌پردازی و شخصیت‌پردازی چنگی به دل نمی‌زند. ایده‌ی مسموم‌بودن خونِ تونی استارک و رو به موت رفتنش، نه تنها راه‌انداز درامی در فیلم نیست بلکه تبدیل به علتی می‌شود برای‌ ولنگاری و هزلیاتِ افراطی در فیلم؛ فی‌المثل توجه کنید که تونی‌ استارک دو بار به علتِ افزایشِ مسمومیتِ خونش که نشان از سر رسیدن مرگ او دارد، به نوعی دپرس و مشوش می‌شود اما برای تخلیه‌ی این ناراحتی چه می‌کند؟ اولی شرکت در مسابقه اتومبیل‌رانی در موناکو که هیچ پردازشی پیرامون هیچ چیزی نمی‌بینیم و دومی هم عیاشی و سرمستی در جشن تولدش! هیچ انشعابی از آغازگری این دو کنش برای درام در فیلم دیده نمی‌شود. نه در این مورد و نه در درگیری‌های رسانه‌ای کم‌اهمیت با دولت بر سر لباس مرد آهنی.

در این ولنگاریِ روایت نیز در نیمه دوم فیلم اهالی شیلد به سردستگیِ «نیک فیوری» (با بازی ساموئل ال جکسون) وارد داستان می‌شوند و داستانِ کم‌مایه‌ی فیلم را به زیر حاشیه‌ی انتقام‌جویان می‌برند و حتی آن اختراعِ عنصرِ جدید توسط تونی‌ استارک نیز نه یک ایده و تغییر شخصیت‌پردازانه بلکه یک آپشنِ ظاهری برای کاستومِ (لباس) «مرد آهنی» است و لاغیر. دیگر از بی‌کارکرد بودن حضور کاراکترهایی همچون «ناتاشا» (اسکارلت جوهانسون) و «همر» (سم راکول) بگذریم که وجودشان یا در هاله‌ای از ابهام برای آثار آتیِ مارول استودیوز در فیلم طراحی شده است یا نشان‌دهنده‌ی بی‌کارگی و کاهلیِ نویسندگان در نگارش فیلمنامه. تنها اندک پرداختی پیرامون «رودی» (دان چیدل) یا همان «ماشین جنگی» می‌بینیم که کمی این آشفته‌بازارِ روایت را قابل تحمل می‌کند.

در مجموع قسمت دوم از فرنچایز «مرد آهنی» ضعیف‌ترین پارت آن می‌باشد اثری که شالوده‌ی وجودش تنها یک مقدمه‌چینی کم‌اهمیت از کارکترهای «انتقام جویان» است و البته یک حضورِ راکد آنهم صرفاً برای یدک کشیدن عنوان «‌مرد آهنی ۲» برای این فرنچایز.

.

Iron Man 3 – 2013

Iron Man 3 – 2013

در قسمت سوم و آخر از فرنچایز «مرد آهنی» اگر آن نریشنِ آغازی و پایانی از جانب «تونی استارک» مبنی بر اعتقاد به نوعی کارما را «سر» و «ته» یک داستان بدانیم اما با نگاهی به میان این دو نریشن که تمامیتِ فیلم را شامل می‌شود نشانه و اثری از عینی‌شدن این مفهوم نمی‌بینیم که البته جای تعجبی ندارد؛ ظاهراً کارگردان تغییر کرده (شین بلَک) و «مرد آهنی ۳» با حفظ و اجرای بندهای مانیفستِ «مارول استودیوز» حال در نسبت به پارت‌های پیشین مثلا عمیق هم شده است؛ اما کدام حفاری به این عمق از محتوای نریشن تونی استارک با این مضمون که «ماییم که پلیدی‌های خودمان را می‌سازیم» رسیده است؟ هیچ. فیلم در نسبت با قسمت پیشین خود تنها در رسیدن به فهم اندکی از علیتِ بصری رسیده است و نه بیشتر. دشمن‌تراشیِ استارک برای خود در افتتاحیه‌ی فیلم در قالب یک فلش‌بک نشان داده می‌شود اما تلاشی در فیلمنامه بنا نیست که ابعاد و زوایای این خرده داستانِ آغازین (مبنی بر دشمن‌تراشیِ سهوی) را بسط داده و درامی را در فیلم به وجود آورد.

«تونی استارک» را در این قسمت مشغول به لباس‌بازی با آپشن‌های جدید مرد آهنی می‌بینیم و البته اندک تشوش او که از عوارضِ فیلم «انتقام جویان» می‌باشد. با این حال این شوریدگی او متاثر از داستان «انتقام جویان»، جریان و مشکلی را در تونی استارک به گونه‌ای که از قِبَل آن قصه‌ای خلق شود، راه نمی‌اندازد. آلرژی او نسبت به نام نیویورک تحت «اختلال تنش‌زای پس از یک رویداد» به شدت سطحی و آنی‌ست. از طرفی «هابی» یا همان سرگرمی‌هایش که وقت‌گذرانی با لباس‌ها و آپشن‌های مرد آهنی باشد، هرچند خرده قصه‌ و وجهی اندک از تونی استارک را بروز می‌دهد اما باز هم نسبتی متعین از او با این بخش از زندگی‌اش در فیلمنامه به‌ رشته تحریر در نیامده است تنها نتیجه‌ی این لباس‌بازی‌ها آن کمک‌رسانی پایانی از جانب ارتشِ کوچک اختراع‌هایش هست که باز هم باید گفت دخل و تصرفی در درامِ نحیف فیلم ندارند.

سرگرمیِ صرف و بدون هدفِ تونی استارک با لباس‌های مرد آهنی

از آن طرف بدمنِ فیلم «آلدریچ کلیان» (با بازی گای پیرس) نیز در همان اپیلوگ (مقدمه) فیلم گویی جان‌مایه‌ی وجودی‌اش تمام می‌شود و بعد از آن تنها هست که باشد! طبعا با این توجیه که هر اثر ابرقهرمانی نیاز به یک قطبِ مخالف دارد! [دیگر کاراکترِ دست‌نشانده‌ای همچون «ماندرین» (با بازی بن کینگزلی) نیز کارکردی همچون فرمولِ صفر به توان صفر را در فیلم ایفا می‌نماید.]

به هزلیاتِ همیشگیِ فرنچایزِ «مرد آهنی» نیز اشاره‌ای کنیم که در این قسمت آنقدر در ظهور و بروز تحت بندِ اصلیِ مانیفستِ «مارول استودیوز» تحلیل و فرو رفته است که احساسات انسانی نیز متاثر از آن شمایلی مضحک به خود می‌گیرند؛ دقت کنید به بازه‌ی زمانیِ کوتاه میان مرگِ «پپر» و بازگشتش و واکنش‌های تونی استارک در این بین! عملاً باید خنده و شوخی‌طبعی هرچقدر هم که جزیی از خصایصِ تونی استارک باشد در آن بازه‌ی زمانی به تابعیت از یک منطقِ انسانی/احساسی موقتاً خاموش بشود اما موقعیت‌های نیمچه کمیکی در آن بین وجود دارد که فیلم و کاراکتر تونی استارک را بشدت نحیف و مضحک می‌کند و البته روایت را نیز زننده.

جلوه‌های ویژه نیز نسبت به دو قسمت پیشین شمایلی بهتر به خود گرفته است اما مانند قسمت اولِ تابعه‌ای از درام نیست، بلکه در این قسمت (همچون سکانس نجات سکنه‌ی هواپیما در آسمان و …) جلوه‌های ویژه به تبعیت از پزِ تکنیک در فیلم در آمده و استفاده شده است.

.

در مجموع در فرنچایز «مرد آهنی» به غیر از همان قسمت اول که بهترین و مهمترین این فرنچایز است، دو قسمت بعدی آن (خصوصاً پارت دوم) چنگی به دل نمی‌زنند. شاید در مقابل عشقِ ابرقهرمان‌ها و مارول‌فن‌ها اثری سرگرم‌کننده به نظر آیند اما سوا و جدای از قسمت اول، سرگرم‌کنندگیِ فرنچایزِ «مرد آهنی» وابسته به تکنیک و مجموعه‌ی فیلم‌های زنجیروار «مارول استودیوز» می‌باشد. فیلمنامه‌ی پارت‌های دوم و سوم شدیداً ناشیانه و دم‌دستی نگاشته شده است و ماهیتِ این دو پارت در راه‌اندازی درام شدیداً مذبوح و عقیم است.

 

[poll id=”24″]

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.