نقد فیلم The Dark Knight | جوکریسم

8 October 2020 - 22:00

«شوالیه تاریکی» نقطهٔ اوج کارنامهٔ «کریستوفر نولان» است بطوریکه حداقل کاری که در صنعت -و نه هنر- سینما با این فیلم صورت گرفت، تغییر و بهبود وجهه‌ی سینمای ابرقهرمانی در میان عموم و بخصوص صاحب‌نظران و منتقدان بود بطوریکه این فیلم توانست کاندیدای جوایز متعددی در آکادمی‌ها و فستیوال‌های گوناگون از جمله اسکار بشود و چند جایزه را نیز آنِ خود کند و این مورد برای یک فیلم اقتباس شده از کامیک‌‌بوک‌ها تا آن زمان تقریباً بی‌سابقه بوده است. قطع به یقین بخش اعظم این مهم با یگانه کارکتر خلق شده در این فیلم یعنی «جوکر» گره خورده است که در قامتِ یک آنتاگونیستِ کاریزماتیک، شماتیکی جذاب را از یک ویلن (شرور) روانهٔ پرده‌ی سینماها کرده است و البته مرگِ تراژیکِ «هیث لجر» نیز چندی پس از پایان فیلمبرداری و پیش از اکران عمومیِ فیلم در این زبانزدشدنِ «شوالیه تاریکی» بی‌تأثیر نبوده است.

«شوالیه تاریکی» نقطهٔ اوج کارنامهٔ «کریستوفر نولان» است بطوریکه حداقل کاری که در صنعت -و نه هنر- سینما با این فیلم صورت گرفت، تغییر و بهبود وجهه‌ی سینمای ابرقهرمانی در میان عموم و بخصوص صاحب‌نظران و منتقدان بود بطوریکه این فیلم توانست کاندیدای جوایز متعددی در آکادمی‌ها و فستیوال‌های گوناگون از جمله اسکار بشود.

سوای جنبه‌های ظاهری این موضوع، در حقیقت امر نیز این کارکتر جوکر است که گوی سبقتِ را در جذابیتِ روایی و وجهِ سمپاتیک قصه از پروتاگونیستِ محبوبِ دنیای ابرقهرمانی یعنی «بتمن» ربوده و توانسته مخاطب را با خود و فیلم همراه کند و مبدل به جوهرهٔ اصلی و اعتنای «شوالیه تاریکی» شود؛ این‌ را سکانس افتتاحیه می‌گوید که در اختیارِ «جوکر» -برای معارفه ی خویش- قرار می‌گیرد آنهم بدون دخالتِ عاداتِ نابجایِ نولان (جامپ‌کات های زمانی). این‌ را دکوپاژ نیز می‌گوید که در عمرِ کوتاه خود در هرجا که توانسته یک میزانسنِ آنارشی برای «جوکر»ش دست و پا می‌کند و همچنین این را «هیث لجر» می‌گوید که بازیِ بشدت درست و پیشرواش را فیلمنامه حمایت کرده و نقشه‌هایش را جامه‌ی عمل -و دیدن- می‌پوشاند تا در نهایت در شمایلی تیپیکال اما مستحکم به خوبی تبدیل به عاملِ شرّ (ویلن) شده و نه تنها در «شوالیه تاریکی» بلکه در فرهنگِ عامه نیز یک دگرخوانی در مفهومِ شرور – حداقل سینمایی- ایجاد کند.

در حقیقت امر نیز این کارکتر جوکر است که گوی سبقتِ را در جذابیتِ روایی و وجهِ سمپاتیک قصه از پروتاگونیستِ محبوبِ دنیای ابرقهرمانی یعنی «بتمن» ربوده و توانسته مخاطب را با خود و فیلم همراه کند و مبدل به جوهرهٔ اصلی و اعتنای «شوالیه تاریکی» شود.

از طرفی برخلاف تعریف و تمجیدهای بعضاً بسیار اغراق‌آمیز پیرامون «شوالیه تاریکی» و موفقیتش، این فیلم ضعف‌هایی اساسی نیز در فیلمنامه و قصه خود دارد بطوری که مانع از تبدیل‌شدنش به اثری سرپا شده و نمی‌توان به آسانی واژهٔ و صفت ارزشیِ ″خوب″ را برای آن به کار برد.

ابتدا با همین جوکرِ محبوب آغاز کنیم که در عینِ فاعلیّتی دیدنی و دارای حدود و چارچوب در روایت و خلقِ منشی اصطلاحاً ″جوکریسم″ از او بعنوان عاملِ شرّ در فیلم اما از جانب فیلمنامه حمایتی برای او تعبیه نشده تا در کارشکنی‌هایِ رادیکال و آنارشیستی‌اش یک نقطه‌نظر و جهان‌بینیِ شخصیت‌ پردازانه و یکّه را بتوان مشاهده -و جلوتر حسّ- کرد تا به تبع در منش و رفتار عمیق‌تر شده و مخاطب بتواند با ساحت پرسوناژی جوکر و پرتره‌ی رفتاری او مواجه و همراه شود.

همچنین و در واقع جوکر با فاعلیّت خود، «بتمن»، «هاروی دنت» و «گاتهام» را به مفعولان و کنش‌پذیرانی در فیلم تبدیل می‌کند که در اعمال-فشار-قرارگیری‌هایی ناخواسته می‌بایست ابراز وجود کرده و پا به پای جوکر -و هیث لجرِ- سرپای اثر، سایر حفره‌های فیلم را پوشانده و روایت را در حد مقبولی دیدنی کنند. اما این انتظار و ″بایدها″ متاسفانه بیشتر کلامی و حتی شعاری‌ نمود پیدا کرده‌اند تا دیدنی و احساس‌شدنی؛ از «گاتهام» که محیطِ سرراست و دارای جغرافیایِ سینمایی‌‌شده‌ای نمی‌بینیم و تنها یک اسم است که از منبعِ کامیک اقتباس شده است. «هاروی دنت» یا همان «شوالیه سفید» گاتهام نیز نقطه‌نظری متعیّن نسبت به گاتهام و مهمتر از آن به مفهوم عدالت ندارد، در این مورد هرچه که هست حرف می‌باشد و حرافیِ صرف هم که در سینما ارزشی نداشته و اصطلاحاً بادِ هواست. عشقش به «ریچل» نیز شخصیت‌پردازانه نیست! ″دوچهرگی″ و سکهٔ شانس مثلاً بعنوان نمادی از عقیدهٔ او در هیچ خلوتگاهی به خصیصه‌ای از «هاروی دنت» تبدیل نشدند تا تغییراتش و تبدیل‌شدنش به ″عاملِ جوکرشدن″ (آلت دست شدنش) را بتوان باور کرد.

در واقع جوکر با فاعلیّت خود، «بتمن»، «هاروی دنت» و «گاتهام» را به مفعولان و کنش‌پذیرانی در فیلم تبدیل می‌کند که در اعمال-فشار-قرارگیری‌هایی ناخواسته می‌بایست ابراز وجود کرده و پا به پای جوکر -و هیث لجرِ- سرپای اثر، سایر حفره‌های فیلم را پوشانده و روایت را در حد مقبولی دیدنی کنند.

مهمتر از همه وضعیتِ پرداختیِ «بتمن» نیز چنگی به دل نمی‌زند زیرا نگاهِ نولان به او از خیالش نشأت نگرفته تا بعنوان یک ″سوپرهیرو″ نمود داشته باشد، در عوض نولان با منطق‌تراشی‌های بعضاً افراطی برای نشان دادن قابلیت‌های «بتمن» آنهم به آغشتن به تکنولوژی، به نوعی از او یک ″سوپر-رئالیست″ خلق کرده است هرچند که بازهم همچون شوالیه سفیدِ گاتهام، در یک زمینه‌‌ی آغشته‌شده به شعار و سطحی‌نگری قرار گرفته و مفاهیمی همچون «عدالت» و «خوبی» به منشِ رفتاریِ او تحمیل می‌شود و آن ″دروغ″ پایانی برای ″انتخاب شوالیه تاریکی″ به «دل-ماندنی» نمی‌شود -به یاد-ماندنی شاید!- .

کریستوفر نولان با منطق‌تراشی ‌های بعضاً افراطی برای نشان دادن قابلیت‌های «بتمن» آنهم به آغشتن به تکنولوژی، به نوعی از او یک ″سوپر-رئالیست″ خلق کرده است هرچند که باز هم همچون شوالیه ی سفیدِ گاتهام، در یک زمینه‌‌ی آغشته‌شده به شعار و سطحی ‌نگری قرار گرفته و مفاهیمی همچون «عدالت» و «خوبی» به منشِ رفتاریِ او تحمیل می ‌شود.

در مجموع اما «شوالیه تاریکی» نه تنها با دستاوردهای خود بخصوص در عرصه تکنیک برای سینمای اکشن تبدیل به فیلمی شاخص و مهم شده است بلکه در خودِ سه‌گانهِ بتمنِ کریستوفر نولان نیز آنقدر خودبسنده است که همچون قسمت اول لزومی به شروع و آغاز‌کردن نداشته باشد یا مانند قسمت سوم نیازی به برخواستن؛ و این موفقیت را سمپاتیِ نولان به کارکترِ بیادماندنیِ «جوکر» میسر کرده است به گونه‌ای که در این خصوص هرزیاتِ روایی‌اش را در اعمال منطق‌تراشی‌های بی‌مورد کنترل کرده و به همراه یک بازیِ خوب و به یادماندنی از «هیث لجر»، کارکتر جوکر را در قابِ عکسِ ویلن‌های کاریزماتیکِ تاریخِ سینما به ثبت می‌رسانند.

فاعلیّتی به نام جوکر؛ با بازی بسیار خوب و حساب شده‌ی «هیث لجر» که کارکترش یک کنش به اصطلاح «جوکریسم» را توانست در مدیوم سینما و شرورهای آن ایجاد کند.

 

[poll id=”80″]

مطالب جنجالی

Sorry. No data so far.

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

Your email address will not be published.

  • aref says:

    درود بر شما امیر سلمان‌زاده عزیز
    اینکه در قالب چندین نقد به سراغ فیلمهای مختلف نولان بعنوان یکی از کارگردان‌های مشهور و محبوب معاصر، رفتید رو بسیار تحسین میکنم … بنظرم باید با همچین یادداشت‌های هدف‌دار و جدی، فیلمها و فیلمسازهای مشهور و به اصطلاح بزرگ رو نقد جدی کرد تا در گذر زمان اصل و بدل مشخص بشن …
    بعنوان یک مخاطب آثارتون دوست دارم علاوه بر نقد همچین آثاری، فیلمهای جدی و بنظرتون خوب از سینمای معاصر رو هم بررسی کنید که جنبه ایجابی سلیقتون هم کامل شناخته بشه البته این فقط علاقه یک نفره و شما قطعا با توجه به عقیده و سلیقه خودتون باید پیش برید

    • امیر سلمان زاده says:

      ممنون از توجه و لطف همیشگی شما عارف عزیز؛ حتما سعی خواهم کرد که به سراغ آثار خوب معاصر هم برم کماکه در اولین مطلب منتشر شده‌ام، متنی مثبت و نسبتاً مفصل درباره‌ی فیلم «سابقه خشونت» از کراننبرگ نوشته‌ام و همچین مطلبی کوتاه درباره فیلم خوب «ویپلش» در اولین پرونده پیشنهاد هفته. 🙏🏻🌹

      • aref says:

        ممنون بابت پاسخگویی و توجه و لطفتون
        بله تقریبا همه مطالبتون رو خوندم و اتفاقا متنتون درباره ویپلش باعث شد برم فیلم رو ببینم