اگر یک روز از من بپرسند بهترین مثال نغز و سخن حکیمانهای که در عمرت شنیدهای چیست (؟) جواب مشخص و از قبل آماده شدهای خواهم داشت. و وقتی این ضربالمثل را به عنوان یکی از نمادگراییهای بنیادین قسمت دوم فصل چهارم Sherlock دیدم فهمیدم که این قسمت فلسفهای دارد که میتواند به زندگی خود من و شخصیتهایی که هرروز با آنها در ارتباط هستم تعمیم داده شود. و این غنای معنایی و مفهومی که زیرینترین لایههای عمیق وجود انسانی را بیرون میکشد بزرگترین قدرت سریال (حداقل در این قسمت) است.
این ضربالمثل را در همان دقایق اول قسمت دوم میشنوید: Ignorance is bliss که یعنی: نادانی سعادت است!
«نادانی سعادت است» اولین بار توسط توماس گِری در یکی از اشعارش استفاده شد که در آن گفت:
Where ignorance is bliss, ‘tis folly to be wise – در جایی که نادانی سعادتمندی است، حکیم بودن نابخردیست
کالورتن اسمیت – با بازی توبی جونز – یکی از قدرتمندترین شخصیتهای منفی داستانهاییست که نام شرلوک هلمز را به یدک میکشند. اگر بگویند خفنترین و جالبترین شخصیت سریال و داستانهای سر آرتور کونان دویل اول از همه به پروفسور موریارتی فکر میکنیم اما تفاوت اساسی میان موریارتی و کلورتن اسمیت این است که ما این بار با یک شخصیت بسیار مبهم که دائماً به نفس خود و ظاهرسازی اتکا میکند روبهرو نیستیم و واقعا یک موجود جانی و انسانی پست و سخیف را میبینیم که خود را گم کرده است و شاید خود هم از کارهایی که میکند احساس خوشنودی ندارد.
موریارتی دائما میخواهد مثل خود شرلوک هوشمندانه و با زکاوت رفتار کند و در عین حال چهره شیطانیاش را حفظ میکند اما کالورتن به سادگی یک انسان سادیست است که به جنایت خود اعتیار پیدا کرده است. شرمساریای که او برای این عادت و گناهانش احساس میکند در مسئله «اعتراف» دیده میشود. او در ابتدای اپیزود به جمعی از دوستان و خانوادهاش اعتراف میکند که یک قاتل است و بعد میفهمیم که وقتی در مقابل قربانیانش مینشیند، باز هم اولین کاری که میکند اعتراف است و میخواهد از آنها اعتراف یا حقیقت درونیشان را بشنود. همین اعتراف دوباره در دستگیری او چهره خود را نشان میدهد و به ما درباره نبوغ فیلمنامهنویسی نویسنده قهار این سریال یادآوری میکند.
چیزی که ما در دنباله قسمت اول از فصل چهارم شرلوک میبینیم گروهی از شخصیتها هستند که به بهترین شکل ممکن پردازش خود را ادامه میدهند و در صحنههای احساسی دیگر برای وجود خود در عرصه سریال و وقایعش به مخاطب دلیل میدهند. این صحنههای احساسی باری از یک میراث قوی دارد که در سه فصل گذشته به عنوان یکی از بهترین سریالهای جهان و موسوم به Sherlock شناخته میشد.
دیالوگنویسی فاخر و هوشمندانه باز هم به گونهای است که به مخاطب کمک میکند اما در عین حال جواب مصرح را برای او به نمایش نمیگذارد تا چند دقیقه بعد او را با چیزی که به سادگی از جلوی صورتش رد شده غافلگیر کند. هنری که استیون موفات (نویسنده و تهیهکننده اجرایی دوتا از بهترین سریالهای فعلی صنعت تلویزیون) در قلم خود دارد در همین دیالوگنویسیها و One-linerهای گذرا و هوشمندانه هستند که افکار درونی شخصیتها را با طنزی ظریف روی تصویر میآورند. اگر هم از طرفداران خودنماییهای شرلوک هلمز با قابلیتهایش هستید ۲۰ دقیقه اول سریال بسیار برایتان لذتبخش خواهد بود.
اما بزرگترین و جذابترین نقطه قوت سریال تغییر دائمی تمرکز از روی مسائل مختلف و خطهای داستانی درون آن است که در عین حال با انسجام و توازنی که حوصلهسربر نیست انجام میشود. کشمکش ذهنی جان واتسون و ورود شرلوک به آن و پیچوتابی پایانی که برای التیام رابطه آنها – حتی شده برای مدتی کوتاه – به کار میرود دقیقاً همان شخصیتپردازی شایستهای است که این کارآگاه افسانهای و رفیق او به آن احتیاج دارند.
موضوعات اصلی این قسمت در مورد شرمساری، پشیمانی، فراموشی و خاطرات و اطلاعاتی هستند که در ذهن انسان حک میشوند و او را از حرکت به جلو بازمیدارند. شرلوک بازهم با تکیه بر همین ابعاد ذهنی به بهترین شکل شخصیتپردازی میکند و شخصیت شروری عمیق و واقعگرایانه برای همدردی تقریبی و جزئی مخاطب با او میسازد و تکامل و فرگشت رابطه جان و شرلوک هم عامل قدرتمند دیگر این قسمت است که به احساسیترین شکل ممکن به اجرا در آورده میشود. مثلاً آن صحنه را در نظر بگیرید که حتی جان هم دیگر به حرفهای شرلوک اعتماد ندارد و او را در سردخانه کتک میزند! این صحنه میان دو شخصیت و اعترافی که به هم میکنند چیزی نیست که به سادگی بتوان به آن دست یافت و بار احساسیاش تا چندین قسمت قبل کشیده میشود. (دقیقاً از همان زمانی که فهمیدیم ماری جاسوس است.)
قسمت دوم شرلوک با نام The Lying Detective (کارآگاهی که دروغ میگوید) دقیقاً همان چیزیست که طرفداران چندین سال منتظر آن بودند و مقدمهای شایسته برای قسمت پایانی فصل چهارم (و شاید این مجموعه) یعنی The Final Problem (آخرین مشکل) باشد. The Final Problem نام داستان آخرین درگیری شرلوک و موریارتی در داستانهای آرتور کونان دویل است.
نظرات
بهترین سریالی که دیدم خیلی جالبه
مخصوصا اون دختره که اخر قسمت ۲ لنز چشم ها شو در اورد