اگر بخواهیم آغاز تاریخ انیمیشن را به ثبت تصاویری که حس حرکتی در آنها وجود داشت مرتبط بدانیم، باید به حدود ۳۵ هزار سال پیش و عصر غارنشینان بازگردیم. اما برای پرهیز از گزافه گویی و البته این مسئله که نمیشود در یک یا چند مقاله کوتاه به تمام جزئیاتی که در طول تاریخ پیشرفت تصاویر متحرک وجود داشته پرداخت، سخن را کوتاه میکنم تا به زمان شکل گیری و تکاملی برسیم که امروزه در سینما به آن انیمیشن میگوییم.
در طی قرن نوزدهم دانشمندان و مخترعان با انواع وسایلی که قادر به ثبت توالی تصاویر و ایجاد احساس حرکت در آنها بودند، عموم را به شگفتی واداشتند. اغلب این دستگاهها انواع جدیدتر دستگاه سادهای بودند که تقریبا به طور همزمان توسط دکتر ژوزف آنتوان پلاتو در دانشگاه گنت و دکترسیمون ریتر فون استامپفر در وین اختراع شده بود (منبع الهام هردوی آنان مقالهی نوشته شده از پیتر مارک روژه با عنوان تداوم دید در مواجهه با اشیاء متحرک بود که در ۱۸۲۴ به انجمن سلطنتی انگلستان ارائه شده بود). دستگاه پلاتو استامپفر دو صفحه دایرهای بود که روی استوانه واحدی سوار شده بود. تصاویر مورد نظر که میتوانستند تصویر مردی در حال دویدن یا اسبی در حال پریدن باشد به ترتیب زمانی به لبه صفحه داخلی الصاق میشد. هنگامی که صفحه گردانده میشد و بیننده از طریق یکی از شکافهای بریده شده در لبه صفحه خارجی نگاه میکرد، احساس حرکت به وی القا میشد. این سیستم تکامل یافت و به عنوان دستگاه زوتروپ شناخته شد و سالها اسباب بازی محبوب مردم به شمار میرفت. همچنین عکاسی تا سال ۱۸۳۹ مورد توجه عموم قرارگرفت. ادوارد مایبریج در۱۸۷۲ مطالعات مشهورش را بر روی عکاسی انسانها و حیوانات در حال حرکت آغاز کرد. ۱۸۸۷ توماس ادیسون با اطلاع از تحقیقات مایریج آزمایش بر روی ایده تصاویر متحرک را (که آن را ضمیمه و ادامه منطقی دستگاه فونوگراف خود میدانست) شروع کرد. وی تا سال ۱۸۸۹ اولین کینتوسکوپ (نوعی شهر فرنگ که ۱۵۰ سانتیمتر فیلم در خود جای داده و در مدت ۱۳ ثانیه نمایش میداد) را ساخت. این دستگاه نخستین بار در ۱۴ آوریل ۱۸۹۴ به صورت تجاری در یک سالن کینتوسکوپ استفاده شد. در ۱۸۹۵ لویی و آگوست لومیر با الهام از کینتوسکوپ، سینماتوگراف خود را ساختند و کم کم چرخه ساخت تصاویر متحرک در حال کامل شدن قرار گرفت.
اما اولین تلاش برای ساخت یک فیلم انیمیشن به سال ۱۹۰۶ بر میگردد. جی استوارت بلکتون نقاشی بازاری با وسیلهای سرگرمی کوچک که خود آن را مراحل خوشمزه مظاهر بامزه! نام میبرد تلاش برای ساخت انیمیشن کرد هرچند که هنر انیمیشن دراین سطح بسیار بدوی بود با این وجود این مفهوم که میتوان از نقاشی عکس گرفت و احساس حرکت کردن در آن ایجاد کرد، توجه یکی دو مبتکر دیگر را جلب کرد. وینسور مک کی بر اساس شخصیت کمیک استریپ خود، لیتل نیمو یک فیلم انیمیشن ساخت و بعدها با کارتونی به نام گرتی، دایناسور دست آموز وارد جریان وودویلی شد. موفقیت مک کی انگیزه تلاش چند تهیه کننده دیگر برای تجربه کردن انیمیشن شد. در اوت ۱۹۱۳ دو سری فیلم انیمیشن ساخته شد – کلنل هیزالایر توسط جی آر.بری و داک یاک پیر توسط سیدنی اسمیت. در این میان آثار بری به دلیل استفادههای جالب او از رنگ محبوبیت بیشتری داشت هرچند پس از سه سال او چند رقیب پیدا کرد: پل تری، فالفای کشاورز را شروع کرد، والاس کارلسون با داب خواب آلود وارد بازار شد و ارل هرد بابی بامپ را معرفی کرد. هرد در تاریخ انیمیشن شخصیتی کلیدی است، چرا که وی ایده نقاشی شخصیتهای کارتونی بر روی سولولویید را برای اولین بار مطرح کرد که به نام سل (Cel) معروف شده بود. این سیستم صرفه جویی هنگفتی در وقت و پول تصویرپرداز پدید میآورد و با وجود اینکه استفاده از روشهای دیگر برای مدتی همچنان پابرجا بود اما به تدریج این روش به طور عمومی در صنعت انیمیشن مورد بهره برداری قرار گرفت.
با آغاز سال ۱۹۱۷ سندیکای بین المللی فیلم در حال پخش نسخههای انیمیشن کارتون استریپهای مشهور روزنامهای بود. در همان سال مکس فلیشر سری کارتونهای از دوات درامده که در فیلم زنده با انیمیشن ترکیب شده بود معرفی کرد. در آن زمان پایگاه صنعت انیمیشن درنیویورک بود. استدیوی رائول بار یکی از چند استودیوی انیمیشن در شهر نیویورک بود که به خاطر سری کارتونهای اولیه مات و جف مشهور شده بود. دیک هیومر که بعدها یکی از نقاشان و داستان نویسان دیزنی شد در ۱۹۱۶ یکی از دانشجویان آرت استیدونتس لیگ بود. لو تبلیغ استخدام این استدیو را دیده بود و در آن جا مشغول به کار شد. تصویری که هیومر از آن روزهای اول این صنعت در اختیارمان میگذارد چیزی نیست که تصور امکان خلق سفید برفی و هفت کوتوله اثر والت دیزنی را در ۲۰ سال بعد در ذهن ایجاد کند، او در مورد کار در آن زمان میگوید:
هیچ داستانی در کار نبود، یک کپه کاغذ جلویمان میگذاشتیم و برای خود یک انیمیشن میساختیم.
اما باید توجه کرد که با اینکه این فیلمها چیز خاصی برای مطرح کردن نداشتند اما حداقل یادگار فریبندگیهای زمان خود بودند. با این حال خام بودنشان در مقوله انیمیشن و طراحی داستان انکار ناپذیر است. هیچ شخصیت پردازی در بین نبود چون شخصیتها بسیار صوری بودند. تنها وجه افتراقشان ازهم این بود که یکی دماغش گنده و دیگری پایش پهن بود به عبارتی ویژگیهای فیزیکی زمخت و اغراق آمیز جایگزین شخصیت پردازی شده بود. با اینحال انیمیشن کم کم راه خودش را پیدا کرد و هنرمندان و تکنسینها به اهمیت این مدیوم پی بردند. الکساندر الکسیف متولد شوروی با تجربهای که در زمینه حکاکی داشت توانست تکنیک پین اسکرین را ابداع کند. پین اسکرین شامل یک صفحه سفید بود که به طور عمودی در یک چهارچوب قرار میگرفت، که این امر باعث میشد هر دو طرف سطح قابل دسترس باشد. در این صفحه هزاران سنجاق فلزی قرار داشت که به راحتی جا به جا میشد تا در جای مورد نظر قرار گیرد. اولین اثری که توسط این تکنیک ساخته شد انیمیشن شبی بر فراز کوهستان سنگی (۱۹۳۳) بر اساس موسیقی موسرسکی بود. تکنیک پین اسکرین و زحمات الکساندر الکسیف افقهای تازهای را در انیمیشن گشود، تا هنرهای زیبا و هنر انیمیشن باهم ترکیب شود. الکساندر پتوشکو از دیگر کسانی بود که در جلوههای ویژه و اجرای تکنیکهای مختلف انیمیشن بسیار کنجکاو و دغدغهمند بود. او توانست برای اولین بار از عروسک و بازیگر به طور همزمان در یک فریم استفاده کند. پتوشکو در سال ۱۹۳۳ شروع به ساخت فیلم بلندی به نام گالیور جدید کرد. گالیور جدید یکی از اولین فیلمهایی بود که با ترکیبی از فیلم زنده و انیمیشن ساخته شد. گالیور جدید که از سه هزار عروسک متفاوت تشکیل شده بود بسیار پیچیدهتر از آثاری چون دنیای گمشده ۱۹۲۵ و کینگ کنگ ۱۹۳۳ بود. از پتوشکو به عنوان والت دیزنی روسیه یاد میشود.
از دیگر افراد تاثیرگذار در آن سالها، میتوان از اسکار فیشینگر نام برد. فیشینگر با الهام از والتر روتمن که از پیشگامان هنر انتزاعی بود توانست کارهای تجربی در زمینهی رنگ مایع و مدل سازی سه بعدی از موم و خمیر را آغاز کند. فیشنگیر علاقه زیادی به ترکیب تصاویر انتزاعی و سینک آن با موسیقی کلاسیک و پاپ را داشت. همچنین فیلمهای کوتاه او را میتوان از اولین نمونههای ساخت موزیک ویدئو دانست. فیشینگر که هم به موسیقی آشنایی داشت و هم به نقاشی رنگ روغن تسلط بسیار داشت، توانست فصل جدیدی در هنر انیمیشن رقم بزند. کمپوزیسیون در آبی (۱۹۳۵) و فیلم شماره یک او (۱۹۴۷) که بر اساس موسیقی باخ و با نقاشی فریم به فریم ساخته شد، نمونه خوبی از توانمندیهای او در ترکیب تصاویر بصری درخشان با موسیقی را به ما نشان میدهد. فیشینگر همچنین در اواخر دهه چهل لومیگراف را اختراع کرد. این وسیله با فشار بر روی صفحهای پلاستیکی تصاویری را تولید میکرد و باریکهای از نور را از خود بیرون میداد. لومیگراف ابزاری صامت بود اما میتوانست با موسیقی همراه شود. فیشینگر در اوایل دهه پنجاه چندین اجرا در لس آنجلس و سانفرانسیسکو داشت که همراه با قطعات موسیقی کلاسیک مخاطبان را تحت تاثیر قرار داد. فیشینگر در طول دوران فعالیتش بیش از ۵۰ فیلم ساخت و نزدیک به هزار تابلوی نقاشی را خلق کرد.
شارلوت رینیگر که امروز کمتر نامی از او برده میشود یکی از تاثیر گذارترین افراد صنعت انیمیشن بوده است. رینیگر که علاقه زیادی به ساخت پرترههای ضد نور داشت هنر خود را ارتقا داد تا در سال ۱۹۱۹ اولین اثر خود را با این روش بسازد. او در سال ۱۹۲۳ تعدادی فیلم خام دریاف کرد و توانست اولین فیلم بلند خود را خلق کند. این اثر با نام ماجراهای شاهزاده احمد در سال ۱۹۲۶ به پایان رسید. این فیلم، قدیمیترین انیمیشن بلند موجود است، که با الهام از داستانهای هزار و یک شب ساخته شده. هرچند این فیلم تا یک سال پخش کنندهای نداشت، اما با حمایت ژان رنوار در جشنواره کن شرکت کرد و باعث جلب نظر منتقدان و مردم شد. شارلوت رینیگر تقریبا یک دهه زودتر از والت دیزنی و یوب ایورکز از دوربین مولتی پلن استفاده کرد و درواقع او بود که اولین انیمیشن بلند تاریخ سینما را یک دهه زودتر از اثر عظیم والت دیزنی یعنی سفید برفی و هفت کوتوله (۱۹۳۷) خلق کرد.
نظرات
درود بر شما محمد جان
استفاده کردم 🙏👏
مخلصم عارف جان