اگر از کسانی باشید که نقد و بررسی قسمت سوم فصل دوم انیمه Yakusoku no Neverland را خواندهاند، میدانید که قسمت سوم دقیقا در جایی به پایان رسید که اِما تلفن را برداشت و ویلیام مینروا پشت خط بود. حال قسمت چهارم راوی داستان بعد از آن اتفاق میباشد.
در قسمت قبلی، تلفنی که در یک اتاق دور افتاده در تونل قرار داشت، زنگ خورد و بچهها به سوی او رفتند و اِما گوشی را برداشت. کسی که پشت خط بود و داشت حرف میزد، ویلیام مینروا، سازندهی پناهگاه بود. اما همانطور که انتظار میرفت، این تماس تلفنی ضبط شده بود و دقیقا همان چیزی را بیان میکرد که قبلاً توسط ویلیام مینروا ضبط گردیده بود. از این تماس ضبط شده پی بردیم که اسم واقعی ویلیام مینروا، جیمز راتری میباشد و ویلیام مینروا فقط یک اسم مستعار است که برای خودش انتخاب کرده است. همچنین جیمز راتری یا همان ویلیام مینروا به این نکته هم اشاره میکند که قبلاٌ یکی از اعضای آسایشگاه بوده است و فقط به دلیل اینکه از کشته شدن بچهها عاجز بوده، دست به کار میشود و این پناهگاه را برای بچهها میسازد. او میگوید که من راهنمایی راه یافتن به پناهگاه را برا شما در آسایشگاه در بین کتابها مخفی میکردم تا کسی به این شگرد من پی نبرد، اما پی بردند و من را تحت تعقیب قرار دادند. او راه رسیدن به دنیای آدمها را هم به بچهها آموزش داد و گفت که در آن خودکار، کلمهی FUTURE یا همان آینده را تایپ کنند و هنگامی که بچهها تایپ کردند، یک نقشهی بزرگ برای آنها باز شد که کل مسیر را نشان میداد.
بعد از اینکه بچهها از ماجرا مطلع شدند، یک زندگی معمولی را شکل دادند و شروع کردند به تلاش کردن برای آزاد شدن از دست این جهان و رسیدن به جهان آدمیان. یکی از رایجترین کلیشههای دنیای انیمهها این است که پس از هر اتفاق خوب، حتماً یک اتفاق بد رخ میدهد و این قسمت از انیمه Yakusoku no Neverland نیز از این قاعده مستثنا نیست و دقیقا در هنگامی که همگی داشتند خوش و خرّم زندگی میکردند، یکسری از مأموران آسایشگاه به پناهگاه بچهها حمله کردند.
حال پیش از آن که برویم سراغ اصل موضوع، لازم به ذکر است که در این مدت کوتاه، بچهها کارهای فراوانی انجام دادند که یکی از آنها، این بود که به جنگل رفتند و به سراغ مواد غذایی گشتند و به نوعی ماهی برخوردند که در ابتدا به سالم بودن آن شک کردند اما پس از آنکه چند نفر از آنها به تست ماهی پرداختند، فهمیدند که مشکلی ندارد و با خیال راحت شروع کردند به خوردن آن. حالا اصل ماجرا از اینجا شروع میشود که رئیس آسایشگاه با مسئول آنجا که به او مادر میگویند، توافق میکند که بچهها را برگردانند و در ازای آنها، یک چیز با ارزش به مادر اهدا میشود که معلوم نیست چه چیزی است.
دقیقا بعد از این حرفهای مادر با رئیس آسایشگاه، عدهای افراد نظامی به پایگاه بچهها حمله کردند و به تفتیش پایگاه پرداختند. در همین هنگام، بچهها پس از آنکه صدای انفجار را شنیدند، شروع به فرار کردند و همگی به تونلی که در زیر زمین وجود داشت پناه بردند. هر طور که شده بود توانستند از پایگاه فرار کنند و خودشان را به بیرون برسانند. همگی آنها به سمت جنگل فرار کردند، اما از شانس بدشان، عدهای دیگر از مأمورها، آنجا بودند و بچهها را گیر انداختند. مسلماٌ قرار دادن شخصیتها در چنین تنگنایی، موجب میشود که مخاطب هر چه بیشتر در فضای انیمه غرق شود و بعد از گنجاندن چنین صحنههایی در انیمههای فانتزی، کارگردان حتماً یک راه فراری را برای کاراکترها باز میکند. در اینجا هم کارگردان بسیار کلیشهای کار کرده است و راه فرار بچهها از دست مأمورها را یک شیطان در نظر گرفته است که به آنها حمله میکند و تمامی مأمورها را از بین میبرد و بچهها شیطان را مهار و به داخل جنگل فرار میکنند.
نقد و بررسی این قسمت هم به پایان رسید و امیدواریم که از خواندن این مقاله هم لذت برده باشید. هدف از این سری مقالات، فقط یک آشنایی جزئی با داستان هر قسمت میباشد و نقد و بررسی کلی فصل دوم انیمه Yakusoku no Neverland را هنگامی که پخش سریال متوقف شد و تمامی قسمتها انتشار یافتند، در وبسایت سینما فارس خواهیم نوشت و در اختیار شما کاربران عزیز قرار خواهیم داد. اگر در مورد این انیمه نظری دارید حتما در بخش نظرات بیان کنید و همچنین اگر برای مقالات آینده پیشنهادی دارید، خوشحال میشویم که با ما در میان بگذارید. اگر مایلید که نقد و بررسی قسمتهای قبلی را هم بخوانید، از طریق این لینک اقدام نمایید.
نظرات